تا سروددلکش سیحون وجیحون ساز شد
چـشـم اسـکـنـدر بـه انـوار تمـدن باز شد
در فـروغ گفـتـه و پندار نیکان در عمـل
اختـلاط حکمـت یـونـان و بلـخ آغاز شد
ریشۀ غربی ز باغستان شرقی برگرفت
تا که عشق از حجلۀ مهر و فا غماز شد
آتـش بلخ گزیـن و سـغد در دل شعله زد
صـورت رُکسانـه خورشـید محبتساز شد
روشنک مهـر خراسـان بـود در اقلیم دل
عشق اسکندر به او ازعمق دل ابراز شد
قـرص نان با تیغ اسکندر در بـزم نشاط
شـد دونـیم و نـیـم آن تقـدیـم آن طنّاز شد
عشق تیغ خونچکان رادرغلاف عقل کرد
دشمنی دررنگ خویشی آمد و دمساز شد
روشـنک در آسـمان هـنـد تابیدن گـرفـت
گه پـرسـتـوی بهـاران و گهی شـهباز شد
رشـته هـای ابریشم سـغد تا دورهای دور
تار و پـود عشـق را نقاش خوشپرداز شد
تا سکـندر بـود عـشق و آشـنایی یار بـود
بعـد از آن رُکسـانه قـربانی کین و آز شد
شادی و سوگ و می و مستی بهم آمیختند
گه خدنگ سـینه دوز آمـد زمـانی ناز شد
گه سیاوش گاه رستم شد گهی سهراب یل
برهـه یی آرش برآمـد مـرد تیر انداز شد
علم وفرهنگ وتمدن ریشه دارد در وطن
بـردبـاری، روشـنـایی، نغـمـه و آواز شد
15.1.2017
رسول پویان