تاراج بهار
ضمير خسته
نگاه سبز ايمـــــاني كجا شد
ضمير خسته را جاني كجا شد
اسیـــر یورش طوفان سرخیم
هوا خواه بهاراني كجــا شد
زمینگیر
بجان پرورده ي فصل خزان را
زدي آتش بهـــــــــار آشيان را
زمينگيــــــر جهاني ناله گشتي
چرا از ياد بردي آسمـان را
كار آتش
دوباره كار آتش ســــر گرفته
پرستو آشيانش در گـــــــرفته
به صحرا و در و دشت خيالش
خزان هر گوشه ي سنگر گرفته
دفتر ناز
پرستو جان بهاران را چه كردي
اميد باغ و باران را چه كردي
كجا شد فصل سبز دفتـــــــر ناز
كتاب عشق ياران را چه كردي
عشق آشنا
بدا نای نوایم را شکســــند
دل عشق آشنايم را شكستـــــند
چسان پرواز را از سر بگيرم
پر و بال صدايم را شكستــند
زنده رود
صدايم گر چه از ريشه كبود است
مرا با دل سر گفت و شنود است
الا اي مطــــــرب چشم خيالم
مقــــام ما كنار زنده رود است
بهارستان
بيا جانا به مـــرگ جان بگرييم
به تاراج بـــهارستان بگرييم
خـــزان را تا بكي همداستانيم
بهاري شو كه تا باران بگرييم
معماي جهان
درخـــــت آرزوها بر نياورد
بهاري ميوه ي نو بر نياورد
گمــــان من معماي جهـــانيم
ازين جدول كسي سردرنياورد
انفجار انتحاری
هــواي آرزوهايم بهاري است
به پاييزان مرا ناسازگاري است
براي انفجار هر چه درد است
دل وامانده ي من انتحاري است
سيه پوش
دوباره مثل اول سوگواريم
سيه پوش صداي نو بهاريم
نمي گفتم كه اي همزاد لاله
ميان شوره زاران دل نكاريم
قبله ي باور
بهاري را كسي ياور نيامد
كسي از قبله ي باور نيامد
براي انتقام هستي عشق
صدايي از قبيله درنيامد
نورالله وثوق
14/1/1388
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">'+addy_text16163+'<\/a>'; //-->