افغان موج   

شام شنبه 27 جنوری 2024 بخش کوتاهی از ویدیوی شکنجۀ نوید حُسنین سی‌وپنج ساله در رسانه‌های پاکستان و هندوستان و چند کشور دیگر پخش شد. او در زیر مشت و لگد و ضربات پیهم کفش که بر سر و رویش فرود می‌آمد، می‌گفت: "آقا! خواهش می‌کنم نزنید. نمی‌دانم. هیچ نمی‌دانم. اصلاً اطلاع ندارم. خواهش می‌کنم نزنید. به خدا سوگند گناهم نیست. خبر ندارم. خواهش می‌کنم نزنید. من معلومات ندارم".

آیا با شنیدن گزارش بالا - مانند من - گمان بردید که شاید یکی دو کیلوگرام الماس یا چند خشت طلا از میان خانه گم شده باشد؟ نه. "آقا" هر باری که به پشت و پهلو و دهان نوید می‌کوبید، می‌پرسید: "میری بوتل کہاں ہے"؟ (بوتل من کجاست؟)
آواز آقا آشناست، بسیار آشنا. هژده سال بهترین اشعار تصوفی، روحانی، عاشقانه و عارفانه را در آهنگ‌های قوالی، غزل و پاپ فریاد کرده است. در پرتو خویشاوندی با نصرت فتح‌علی خان، زودتر از آن‌چه باید سر زبان‌ها افتاد. آرامش و معصومیت چهره اش بدذوق‌ترین آدم روی زمین را به یاد صورت نورانی بایزید بسطامی می‌اندازد. نامش راحت فتح‌علی خان صاحب است.
بدبخت! هنگام افتادن به جان شاگردی که آگاهی نداشت آقا بوتل الکول خود را شب گذشته در کجا پنهان کرده که امروز فراموشش شده، نمی‌دانست که این ماجرا پنهانی فلم‌برداری و به رسانه‌ها فرستاده می‌شود.
خان صاحب، پس از دیدن بازتاب رسوایی خود، مانند هر نادان دیگر سه بار - پی‌درپی - با "عذر بدتر از گناه" نمایان شد و گفت: "رابطه میان استاد و شاگرد رابطۀ خصوصی است و به دیگران مربوط نمی‌شود. اگر شاگرد کار خوب کند، تشویق می‌شود و محبت می‌بیند، کار خراب کند سرزنش می‌شود و جزا می‌بیند. او بوتل آب مرا گم کرده بود و کمی سزا دید. این قضیۀ معمولی را مردمان بی‌کار و بی‌روزگار برای بدنام ساختن من بزرگ ساختند. نوید مرا دوست دارد و به من احترام قایل است".
سپس گامی پیش گذاشت، در میان نوید و پدرش قهرمانانه ایستاد و برای تأیید هر حرفش از خاموشی دردناک پدر و پسر در نقش دو "گواه سپاس‌گزار" کار گرفت. در پایان از نوید خواست تا بگوید: راحت فتح علی خان مانند پدرم است. مرا دوست دارد. من به او احترام دارم. کار نادرستی نکرده است. گناه اصلی را فلم‌بردار مرتکب شده است.
شماری از بینندگان در برابر این ویدیوی ننگین شوریدند و نوشتند:
گستاخی هم اندازه دارد. نه تنها پوزش نخواستی، بلکه الکول را هم آب وانمود می‌کنی تا سنگینی بار گناهت را کم جلوه بدهی. آیا برای پس و پیش شدن یک بوتل آب باید با کفش بار بار به دهان شاگردت بزنی؟
راحت فتح‌علی خان با ویدیوی دیگری برگشت و این بار فرمود: "الکول؟ الکول چیست؟ چرا عقل تان را به کار نمی‌اندازید تا حقیقت را درک کنید؟ آن بوتل آب معمولی نبود. جناب پیر صاحب مرشد من آن را با دم و دعا متبرک ساخته بود".
شماری از واکنش‌ها در برابر این یاوه، خوابش را زیادتر برآشفتند:
چرا دروغ می‌گویی؟ وقتی شاگرد را زیر شکنجه گرفته بودی، یک بار از آب متبرک یاد کردی؟ مگر هی نمی‌گفتی: میری بوتل کہاں ہے؟ میری بوتل کہاں ہے؟ در پاکستان و هندوستان کدام جناب مرشد صاحب این‌قدر احمق می‌شود که بوتل را با دم و دعا تبرک ببخشد؟ و چه مریدی احمق‌تر از آن پیشوا که آب مبارکه را میان بوتل نگهدارد؟ در همان دینی که خداوند می‌گوید من کلام خودم را به خاطر انسان نازل می‌کنم، زیرا به پاس کرامتش او را اشرف مخلوقات آفریدم، تو بوتل آب پُف و چُف شده را والاتر از قرآن نشان می‌دهی؟
پیش از آن‌که خان صاحب با ویدیوی سوم بیاید و بیش‌تر سپیدنمایی کند، گردانندۀ British Asian Trust (بنیاد خیریۀ آسیایی بریتانیا) یکی از بزرگ‌ترین حامیان مالی راحت فتح‌علی خان گفت:
این ویدیوی نمایان‌گر خشونت لگام‌گسیخته همۀ ما را تکان داد، زیرا هفده سال می‌شود او را تمویل می‌کنیم. افزون بر این، او را سفیر و نمایندۀ BAT برای پاکستان و هندوستان برگزیده بودیم. چون در آیین‌‎نامۀ ما هر گونه و هر شیوۀ زورگویی، ستم و شکنجه ناپذیرفتنی است، همین اکنون بر نام راحت فتح‌علی چلیپا می‌کشیم. دیگر پولی به شمارۀ بانکی او فرستاده نمی‌شود. این تصمیم نهایی و برگشت‌ناپذیر است، حتا اگر از کارش پشیمان شود و پوزش بخواهد، زیرا پشیمان شدن و پوزش خواستن پس از چنان عمل ضدانسانی مسئوولیت مدنی است. باید پوزش بخواهد.
خان صاحب که توان هزار خواری و زبونی دیگر را داشت، تاب بسته شدن راه درآمد را در خود نیافت. او در ویدیوی تازه به شهیدنمایی ویژه روآورد و گفت: "از خدا طلب بخشایش دارم. از خانوادۀ خودم معذرت می‌خواهم. از دوست‌داران هنرم پوزش می‌خواهم. انسان‌ها دارای حقوق مساوی خلق شده اند. نباید چنان می‌کردم. مردم هنرمندان را دوست دارند. من هنرمند آوازخوان مردم هستم و باور دارم که آنان نمی‌خواهند مرا غمگین ببینند. آدم خشن نیستم. شما سلیم‌احمد خان رانندۀ شخصی مرا به وحدانیت خداوند سوگند بدهید و بپرسید که آیا هرگز بر او داد زده ام. یقیناً می‌گوید نه. من شایستۀ برخوردهای جفاکارانه و مخصوصاً سزاوار سخت‌گیری‌ اقتصادی نیستم. آن ویدیوی مختصر برای بدنام کردنم تهیه شده بود. کوبیدن با مشت، لگد، چوب و کفش در سرزمین ما معمول است. این که چیز مهمی نیست، در دوران‌ کودکی و نوجوانی من، پدرم مرا با سنگ می‌زد".
طنزنویسان پاکستان و هندوستان سوژۀ رنگین یافتند:
چرا زیادتر آبروریزی می‌کنی؟ سند قطع روابط مالی ترا شخص چارلز سوم با دست خود در لندن امضا کرده و با حروف درشت نوشته که تصمیمش نهایی و برگشت ناپذیر است. بیدار شو. پشتوانۀ مالی را باختی. کمرت شکست.
تو در تمام جهان یک نفر راننده را نشان می‌دهی و ادعا می‌کنی که اگر بپرسید، می‌گوید "راحت فتح‌علی خان بر من داد نزده است". من که هنرمند و آدم سرشناس نیستم، همین اکنون شش ملیون‌ کودک و زن و مرد در چندین شهر پاکستان را به تو نشان می‌دهم. نیاز به سوگند وحدانیت خداوند هم نیست. همه آزادانه شهادت می‌دهند که من بر آن‌ها داده نزده ام! اگر باور نداری، برو از یکایک شان بپرس.
از سرگذشت خانوادگی تان برمی آید که نیاکانت به جای قوالی خواندن، نسل اندر نسل مصروف زدن فرزندان شان بودند. تو ویسکی نوشیدی، بی‌خود شدی، بوتل را شکستی و فکر کردی که نوید پسر خودت است؟ چرا فلسفه می‌بافی؟ بگو بد کردم.
پدرت ترا با سنگ می‌زد؟ حالا دانستم چرا در میان هر آهنگ قوالی و غیرقوالی با چیغ بلند "آه" می‌کشی؟ آن مرحوم زیادتر به کجا می‌زد؟
پدرت ترا با سنگ می‌زد؟ به مسایل خانوادگی تان کار ندارم، ولی مادرم به من یاد داده است که وقتی کسی یا چیزی سقوط کند و به زمین بیفتد، زدنش با سنگ و چوب که هیچ، طعنه دادنش هم درست نیست. نمی‌ارزد.
پدرت ترا با سنگ می‌زد؟ گرچه قربان دستان پدرت شوم، به گمانم که نشان زن خوبی نبود. ورنه، امروز پاکستان از داشتن غمی به نام تو بی‌غم می‌شد.
در میان هزاران رسوایی کوچک و بزرگ دیگر در سراسر جهان، این هم دیر یا زود فراموش خواهد شد. آن‌چه از یاد نمی‌رود، همواره برنده شدن آدم‌های پررو در پیش آیینه است.
جنوری 2025 است. راحت فتح‌علی خان کنسرت می‌دهد. مردم پول می‌پردازند و به تالار می‌روند. او باز هم بهترین اشعار تصوفی، روحانی، عاشقانه و عارفانه را با آهنگ‌های قوالی، غزل و پاپ می‌خواند. شنوندگان کف می‌زنند و او کیف می‌کند.
شب از نیمه گذشته است. خان صاحب به خانه برمی‌گردد و از نوید می‌پرسد: "میری بوتل کہاں ہے"؟ (بوتل من کجاست؟) نوید مانند مارگزیده‌های ترسیده از ریسمان می‌گوید: "گورو! وہی دم کیا ہوا پانی؟ وه تو آپ کے ہاتھ میں ہے". (همان آب متبرک؟ در دست خود تان است). خان صاحب که نمی‌تواند استوار بایستد، چپ و راست کج می‌شود و می‌گوید: بیا به مردم بگو که راحت فتح‌علی خان مانند پدرم است. مرا دوست دارد. من به او احترام دارم. کار نادرستی نکرده است. گناه اصلی را فلم‌بردار مرتکب شده بود. نوید می‌گوید: گورو! این را پارسال گفته بودم. شما فرمان دادید، من اطاعت کردم. تابع‌دار! تابع‌دار!.
خان صاحب که از زبان‌بازی شاگردان سخت نفرت دارد، نگاهی به چهار سو می‌اندازد تا ببیند که کسی فلم‌برداری نکند، سپس با خشم می‌پرسد:
"میری چپل کہاں ہے؟"
(کفش من کجاست؟)
سوم فبروری 2024
 
نویسند: صبورالله سیاهسنگ