افغان موج   

رسول پویان

در این جهان بزرگ که انترنیت و رسانه های اطلاعاتی و خبری، آن را دارد به دهکده یی در خدمت گردانندگان تکنولوژی تبدیل می کند، به راستی اگر آدم عمیق بنگرد چونان مرغکان ساده دل اسیر شده است. دیگر آن پروانه های آزادی های طبیعی، معنوی و صفای دلها در زیر پنجه های آهنین استبداد خبری و اطلاعاتی معصومانه می میرند؛ آدم ها از وحشت استرس، تنهایی، میل به گشایش سرکوب شدۀ درونی و جستجوی سرگرمی، خود به پای خویش در این دام های گسترده پناه می برند و چه آسان و آرام تسلیم سانسور و تفتیش نامرعی و بسیار فنی، دقیق و کارشناسانۀ سران اصلی بنگاه های کنترول کنندۀ خبری، اطلاعاتی و انترنیتی می شوند.

تمام احساسات، عواطف، خیالات، آرزوها، مکنونات قلبی و ظرافتهای پاک و منزۀ جوانان، نوجوانان، میانسالان و پیران بسیار مفت و با قیمت فقط مصروفیت های کاذب و سرگرمی های استرس آور انترنیتی از دلهای پاک آنان ربوده می شود. سران همین دستگاه های اطلاعاتی و خبری اند که آدم ها را به شهرت دل خوش‏کنک می رسانند، خراب می کنند، بالا می برند و بر زمین می زنند. بسی روشن است که مخزن اصلی انترنیت به دست چه کسانی است و سالانه چه مبالغ هنگفتی از آن منابع عاید شان می شود. خود همین فیس بوک که به اصطلاح مفت است، زمانی بیشترین عواید سالانه را داشت؛ البته از فروش همین کنترول ذهن، اراده، احساسات و اسرار دلهای پاک انسان های ملیونی خوش باور و پاکیزه به سران قدرتهای مالی، اقتصادی و نظامی جهان.

چنان که در نبشته های پیش هم گفته ام، در آغازین روزهای سال نو میلادی 2014 جابۀ عشقی در قلب پاک و بی آلایش ام جاگرفت؛ از آن جایی که قلبم برای پذیرش جاذبه های عشق، محبت، دوستی، صداقت و صفا هماره در سطوح متنوع باز بوده  و تا دم مرگ باز خواهد بود، از این جاذبه استقبال کردم و آن را تا به امروز در فضای خیال آمیز شاعرانه و هنرمندانه پرورش داده ام. هدفم از آن پذیرش و پرورش، جنبۀ یزدانی و انسانی داشت. بارها گفته ام که من آن را لطف یزدانی و معجزۀ عالم انسانی می دانم. در عالم انسانی مراد عشق همان وصل و وحدت متکامل حاملان در همین زندگی انسانی است که از آن بهترین و گوارا ترین شهد حیات طبیعی و معنوی در (رابطۀ سالم زن و مرد) به حاصل آید.

تمنای دلم این است که به حامل دیگر این عشق که هنوز واقعلاً ندیده ام و با وی هیچ ملاقاتی نداشته ام، به طور شفاف ابراز کنم، که من به تمام تعهداتم در رسیدن به وصل و وحدت در زندگی انسانی (که جلوه یی از نور یزدانی آن را روشن کرده است)، وفا دارم. این از نهاد و فطرت پالوده شده ام برآمده که در لابلای اشعارم متجلی می باشد. من هماره روشن و شفاف آن چه در دل داشته ام بیرون داده ام؛ زیرا هدفی جز عشق پاک، خالص و صادقانه نداشتم. از همدل عزیزم صادقانه تمنا دارم که من را آن طور که هستم، درک کند. با چشم دل بنگرند، نه با چشم رنگارنگ زمانۀ پر فتنه، شرارت، کینه، رقابتهای منفی، ریا و غبارآلود حاضر.

عشق ما از نهاد و فطرت خود ما سرچشمه گرفته است و در آیینۀ دلهای خود ما منعکس شده می تواند؛ اما حالا می بینم که جهت ها و دست های زیادی در جریان عشق پاک ما هی وارد می شوند؛ در واقع آنان خود را به جای حاملان اصلی عشق می گذارند و دل آزارانه و آمرانه دستور می دهند. احساس می کنم که سر بیشترینۀ آن ها به همان منابع کنترول کنندۀ افکار، احساسات، عواطف و (حتی عشق خالص انسانهای پاک و ساده) به نحوی از انحا بند می باشد.

شاید بعضی هم به طور ناخودآگاه به پای خود، مفت و مجانی، به آن دام ها افتاده باشند؛ چونان که ملیون های نفر در دام های پهن شده به شکل غیرارادی و ناخودآگاه گرفتار هستند و در حقیقت به سود گردانندگان اصلی انترنیت، مطبوعات و دستگاه های عریض و طویل خبری و اطلاعاتی معدود صاحبان زور و زر و منابع مالی و دارایی های جهان، فعالیت دارند. امروز در جهان جنگ اطلاعاتی، رسانه ای، مطبوعاتی و خبری جریان دارد و امپریالیسم اطلاعاتی و خبری جهانی، بیش از هر زمان دیگر بشریت و مردم دنیا را استعمار، استثمار و استحمار می کند. 

در همین جوشش شاعرانه و هنرمندانۀ عشق پاک، خالص و صادقانۀ نزدیک به چهارماهۀ ما،  دست های مختلفی از هرسو آهسته آهسته وارد شده است؛ چون این عشق بسی در اعماق جامعه نفوذ کرده است. من هیچگاه نمی خواهم که آزادگی، احساس و اندوخته های نابم خود را به بهای گزاف و یا بسی ارزان به گردانندگان مرموزی به دهم که همه چیز بشریت را می خواهند با جبر و دیکتاتوری اطلاعاتی، خبری و مطبوعاتی کنترول و اداره کنند. خوشبختانه من رازهای درون پرده ها را با نیروی قلبی و ذهنی و تجاربی که به بهای عمرم به دست آمده است، می توانم برای نجاتم از دام ها، درک کنم و عقاب گونه آن طلسمات را بشکنم.

اگر راستش را به پرسید، چونان به کارهای فکری، شعر، مطالعه و پژوهش در مورد جهان، جامعۀ انسانی و افغانستان مصروفم و ده ها کتب نا تمام و سوژۀ پژوهشی زیر کار دارم که اصلاً فرصتی برای سرگرمی های انترنیتی، فیس بوک و روابط عمومی زود گسل و وقت کش، باقی نمی ماند؛ چه برسد به حسادت، کینه، رقابتهای منفی و جدال های بی فایده با اشخاص و افراد رنگارنگ در سطوح متنوع و در حد کوچه بازاری.

من همیشه، خیلی روشن و شفاف و به دون ریا و نیرنگ دست آوردهای زندگی علمی، فرهنگی، فلسفی، احساسی و عاطفی ام را، به طرق لازم پخش کرده ام و از آن هیچ ترس و باکی نداشته و ندارم. من آن عقاب کوه پایه های هندوکش و بابایم که به آسانی شکار صیادان نخواهم شد. این را طی زندگی علمی، فرهنگی، فلسفی و حتی زندگی احساسی و عشقی ام ثابت کرده ام. مثال ستره، بی غش و خالص آن، اشعاری می باشد که در این جریان از فطرتم فواره زده است.

احساس می کنم که در این مرحله از عشق، دلهای پاک و خالص ما نیاز به خلوت بیشتر دارند تا به دون مداخلات دیگران (که اصلاً از عشق، احساس و نیاز درونی ما بی خبر اند)، این جوشش عشق به سوی وحدت کامل پیش برود. من طرفدار عشق تجارتی و انترنیتی نمی باشم. عشق برای تبلیغات، تابلو سازی مطبوعاتی، نام و شهرت کاذب، آگاهی های تجارتی، سرگرمی روزمرۀ افراد و اشخاص، بازی به احساسات و عواطف انسانهای آزاده و صادق و دست اندازیهای گردانندگان بنگاه های خرد و بزرگ خبری و اطلاعاتی و حامیان آنها، نیست.

هرگاه دلهای ما با صیقل عشق ستره شده باشد و به راستی به این عشق باور قلبی داشته باشیم، دیگر نیازی به این همه قیل و قال و سر و صدا راه انداختن، نمی باشد. لازم است تا به دون سر و صدا به سوی وحدت و میوۀ لذید عشق در خلوت دلهای خودی پیش برویم. از این وحدت خالصانه و صادقانۀ ما جهانی عشق، محبت، شور، مستی، طرب، شعر و منابع بکر و تازه به دست می آید. ما با کار مشترک خود در وحدت کامل زندگی، در حقیقت به منبع اصلی عشق و محبت تبدیل می شویم و از آن پایگاه می توانیم به عالم نور افشانی کنیم؛ نه تنها برای مردم کشور خود مفید باشیم، بلکه به جهان بشریت یاری رسانیم.

من از روز نخست با این نیت به این عشق پاک نگریسته ام و تا پای جان به آن وفادار بوده ام. به همدل عزیز (به عنوان حامل دیگر این عشق پاک و خالص) پیشنهاد می کنم؛ اگر تمنای ادامۀ این عشق تا وصل و وحدت جاودان در حیات انسانی، در دل شان به انرژی لایتناهی تبدیل شده است؛ لازم خواهد بود، تا تماس های ما در این مرحله در سطح دو دوست صادق و همدل روز به روز بیشتر و بیشتر شود و از حالت عام به حالت خاص (که همان شناخت همدیگر از نزدیک است)، ارتقاء یابد.

هرگاه لازم باشد می توانیم از نزدیک همدیگر را ملاقات کنیم و یا با استفادۀ سالم از تکنولوژی زمینه را برای ارتباطات نزدیک و گفتگوی مستقیم آماده سازیم. این مرحلۀ هم پاک تر، خالص تر و صادقانه تر از دورۀ عمومی جاری خواهد بود. من به جوشش عشق در نهاد خود اطمینان کامل دارم. هرگاه در دل حاملان جذبه و کشش عشق به تکامل کافی رسیده باشد، خواهی نخواهی نتیجۀ آن وصل و وحدت است؛ در غیر آن صورت عشق با تلاش و پافشاری یکجانبه به هدف غایی نمی رسد؛ اما دوستی و همکاری های هنری و فرهنگی می تواند در سطوح مختلف در بین جوانب باقی بماند. تاهنوز رسیدن به وصل و وحدت جاودانی در زندگی انسانی، در اعماق قلبم ریشه دارد. من این را هماره در اشعارم و رفتارم ثابت کرده ام؛ اگر الطاف یزدانی یاری کند، در بستر لایتناهی عملی نیز روشن خواهم کرد.

چونان که هماره گفته ام من این عشق پاک و خالص را الطاف یزدانی و معجزۀ عالم انسانی می دانم و دست آوردهای آن را در این زمان کوتاه به جامعۀ انسانی و نسل امروز و فردای کشور بسی مفید و ارزنده احساس می نمایم. هنوز بیشتر اشعار آمیخته با احساسات و عواطف پاکیزه و خالص که به نحوی از انحا از نهاد و فطرتم جوشیده و در این جریان خلق شده، به سایت ها راه نیافته است. چنان که وعده داده ام آهسته آهسته همه را تقدیم نسل امروز و نسلهای آینده خواهم کرد.

ما در حقیقت به طور ناخودآگاه به آیینۀ دو الگوی زن و مرد در جامعۀ جنگزده، بحرانگرفته، سوزیده، بلاکشیده و عذاب دیدۀ افغانستان و آوارگان پراکنده در سطح بسیار گستردۀ کشورهای جهانی تبدیل شده ایم. البته بسیار طبیعی است که علاوه بر مداخلات پنهان و آشکار، تابش عشق و محبت، احساس و عاطفه، شور و جذبه، مستی و طرب، وصل و وحدت در آیینۀ دلهای حاملان، به شکلی از اشکال متأثر از اوضاع و حالات کلی جامعۀ خودی و جوامع رنگارنگ، پرآشوب، تجارتی، ماشینی، بهم پاش و ناآشنای جهان پیرامون نیز بوده است.

این تنوع و رنگارنگی ملی، منطقوی و جهانی در آن سطح بس گسترده و ناهمآهنگ، به ذات خود در راه تکامل عشق به درجۀ عالی وصال و وحدت در زندگی انسانی موانعی به وجود می آورد؛ اتحاد و هم‏آهنگی لازم تمام احساسات، عواطف، خیالات، آرزوها و دیگر نیازهای موجود معنوی و طبیعی انسانی، در نهاد دو حامل عشق که در دو قارۀ جهان زندگی می کنند، کار ساده و آسانی نیست. همچنان مرده ریگهای دوران جنگ، خون و آتش، بحرانهای هستی سوز وطن و درد و رنج آوارگی و پراکندگی های فرهنگی و روانی که به طور ناخود آگاه در نهاد حاملان عشق موجود است، باز غوزی بالای غوزی می باشد.

برای دو حامل دور شده از ریشه های اصلی خویش که در دل امواج متلاطم اقیانوس عشق در سطح جهانی غرق شده اند و به نحوی از انحا ویروسها و غبار رنگانگ تبلیغات و نفوذ نامرعی و بس ماهرانه و کارشناسانۀ گردانندگان دستگاه های اطلاعاتی و خبری آن ها را محاصره کرده است و هر دم و هر لحظه مداخلات متنوع صورت می گیرد، خواهی نخواهی رسیدن به وحدت در حیات انسانی را بسی مشکل می گرداند. من از این ناحیه نیز این تجربه را برای نسل امروز و فردا مفید و آموزنده می دانم.

خلاصه، اگر میوۀ شیرین عشق را که همان وصل و وحدت متکامل در زندگی انسانی است، به نیروی عشق به دست آورده بتوانیم، به راستی همتی است بزرگ و فراموش ناشدنی؛ اگر جوی عمومی، فضای حاکم و سستی درونی خود حاملان، عشق را به بهانه های مختلف، متوقف سازد، به هرحال جان نثاران خوبی در لابراتوار تجارب ارزنده انسانی بوده ایم که این باز به ذات خود خدمت بزرگی به جهان بشریت و جامعۀ افغانستان به شمار می آید. در اینجا چه خوش است که با تقدیم سروده یی بحث را به پایان برسانم.

 

رسول پویان

چشم صبح

 

بادۀ عشق تو را،

از چشم صبح،

می نوشم؛

روز را،

می آرایم،

با جاذبه هایی،

از خورشید وصل؛

سپیده دم وحدت را،

چه خوش می بویم،

با جاودانگی،

از آن،

سوی غروب شامگاهان؛

چلچراغ مهر زلال تو را،

آویخته ام،

بر گنبد شب انتظار،

تا،

تنهایی هایم را،

ازعطر «قرار سبزت»

پر سازم.

فقط!!

با این امید،

بالهای قویِ عشق و مستی،

پرمی گشایم،

به سوی آیندۀ جاودان.

22/4/2014