پروپاگندا یا تلبلیغات به انتشار سیستماتیک اطلاعات یا ایده ها توسط یک سازمان یا دولت برای شکل دادن به افکار عمومی، دستکاری ادراکات و تأثیرگذاری بر رفتار عامه اشاره دارد. بنابر این اغلب شامل استفاده از اطلاعات مغرضانه یا گمراه کننده برای ترویج یک ایدیولوژی، برنامه سیاسی یا محصول خاص است.
به همین دلیل تبلیغات به دقت طراحی میشوند تا در شکل دهی افکار عمومی، تغییر احساسات و بسیج حمایت از یک هدف یا ایدیولوژی مؤثر باشند.
در طول تاریخ، از تبلیغات توسط نهادهای مختلف برای دستیابی به اهداف خود استفاده شده است، مانند دولتها در زمان جنگ، احزاب سیاسی برای جلب حمایت، شرکتها برای اهداف بازاریابی، یا گروههای افراطی برای جذب پیروان. با این حال، توجه به این نکته مهم است که اثربخشی تبلیغات میتواند در بین افراد متفاوت باشد، زیرا مهارتهای تفکر انتقادی و حساسیت افراد در برابر دستکاریها متفاوت است. برخی از افراد ممکن است مقاومت بیشتری در برابر تبلیغات داشته باشند، در حالی که برخی دیگر ممکن است به راحتی تحت تأثیر قرار گیرند. به طور مثال تبلیغاتی که حزب نازی آلمان در سالهای منتهی به دیکتاتوری آدولف هیتلر بر آلمان از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ به کار برد، ابزاری حیاتی برای کسب و حفظ قدرت و اجرای سیاست های نازیها بود.آنها با شیطان جلوه دادن دشمنان حزب نازی ایدیولوژی نازی را ترویج کردند.
هیتلر دو فصل از کتاب خود را در سال ۱۹۲۵ به نام «نبرد من» که خود یک ابزار تبلیغاتی بود، به مطالعه و تمرین تبلیغات اختصاص داد. او در این کتاب ادعا کرد که ارزش تبلیغات را به عنوان یک پیاده نظام در جنگ جهانی اول آموخته است.
او در فصل ششم کتاب خود مینویسد:
تبلیغات همیشه باید خطاب به توده های وسیع مردم باشد. (...) همه تبلیغات باید به شکل مردمی ارائه شود و سطح فکری خود را تثبیت کند تا بالاتر از میزان روشنفکری کسانی که به آنها معطوف میشود نباشد. (...) هنر تبلیغ دقیقاً عبارت است از این که بتواند تخیل مردم را از طریق توسل به احساسات آنها بیدار کند... تودههای وسیع مردم نه متشکل از دیپلماتها یا اساتید فقه عمومی و نه صرفاً از افرادی که قادر به قضاوت مستدل در موارد معین هستند، بلکه جمعیتی متزلزل از کودکان انسان هستند که دائماً بین یک ایده و ایده دیگر در تزلزل هستند.»
در مورد روشهایی که باید به کار گرفته شود، او توضیح میدهد.
تبليغات نبايد حقابق را به طور عينی تحقيق كند و تا جایی كه به نفع طرف مقابل است، آن را طبق قواعد نظری عدالت مطرح كند. با این حال باید فقط آن جنبه از حقیقت را ارائه دهد که برای خودش مطلوب است. (...) قوای دریافت توده ها بسیار محدود است و درک آنها ضعیف است. از طرفی آنها به سرعت فراموش میکنند. در این صورت، همه تبلیغات مؤثر باید به چند مورد ضروری محدود شود و این موارد باید تا آنجا که ممکن است در فرمول های کلیشه ای بیان شوند. این شعارها باید به طور مداوم تکرار شود تا آخرین فرد به تفکری که مطرح شده است برسد. (...) هر تغییری که در موضوع یک پیام تبلیغاتی ایجاد میشود، باید همیشه بر همین نتیجه تاکید کند. شعار پیشرو البته باید از جهات مختلف و از چندین زاویه نشان داده شود، اما در نهایت باید همیشه به ادعای همان فرمول بازگشت.
جنانچه گفته شد تبلیغاتدر استقرار و ادامه رژیم نازی نقش اساسی داشت. آنها برای اشاعه پیام خود و جلب حمایت مردم متکی به تبلیغات بودند و این تبلغات اغلب با ایجاد ترس و دلهره در بین مردم همراه بود.
بدون شک تبلیغات طالبان نیز اهداف مشابهی را دنبال میکنند. ویدیوهای تبلیغاتی طالبان که توسط خود طالبان تهیه و پخش میشوندکم و بیش روی همین هدف جلب حمایت و ایجاد ترس و دلهره ایجاد شده اند. این دیگر کاملاً روشن است که این شبکه به طورمنظم ویدیوها و پیامهای تبلیغاتی خود را از طریق کانال های رسمی در یوتیوب منتشر میکند. اما به طور کل مردم هدف این تبلیغات است، بویژه آنهای که دور از کشور هستند و ناگزیر برای اینکه از وحشتکده ای که طالبان در آنجا ساخته است اطلاع حاصل کنند، باید آن ویدیو ها را تماشا کنند و این به آن گروه محیل مجالی را فراهم میکند تا از این موقعیت بیشترین بهره را بردارد. اما با توجه به خصلت این گروه و اینکه روی کدام اهداف ایجاد و به افغانستان گسیل شد و در طی زمانها به چه اعمالی دست زد، به سادگی میتوان گفت که این پروژهها همه از برنامههای توسعوی طالبان یا ابزاری است که برای ترویج و تبلیغ ایدیولوژی آنها مورد استفاده قرار میگیرد. بنابراین شکی نیست که در ترکیب و ساخت این ویدیوها تردستیها و حیله گریهای خاصی دخیل میباشند تا افراد کوته بینی را به حمایت از آنها ناگزیر ساخته و تحریک کنند.
برای شناخت بهتر ماهیت این تبلیغات لازمی ست فقط یکی از نمونه های آن را به عنوان اعمار قوش تیپه (یا قوش تپه) که طالبان را با دستپاچگی خاصی بسوی پایان هرچه زودتر خود رهنمون ساخت مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم:
طوری که همه اطلاع دارند کانال قوش تپه به طول ۲۵۸ کیلومتر و عرض ۱۸۰ متر و عمق۵/۸ متر از آمو دریا کشیده شده و ظرفیت انتقال ۶۵۰ متر مکعب آب را در هر ثانیه دارد و قرار است ۵۵۰ هزار هکتار زمین را در طول مسیر آبیاری کند. اما اگر این داستان واقعیت دارد پس قبول میکنیم که طالبان هدفی جز سرسبزی افغانستان و کوشش در جهت خودکفایی زراعتی کشور ندارند. اما اهداف عقبی این پروژه و پروژه های نظیر آن همگی چیز دیگری ست
گروه طالبان تصمیم گرفته است اعضای تحریک طالبان پاکستان، خانواده های آنان و همچنین هزاران مهاجر پاکستانی را که در ولایات مرزی افغانستان سکونت دارند، به مناطقی دورتر از مرزهای دو کشور انتقال دهد. این مهاجران پاکستانی که بیشتر از اهالی خیبرپختونخواه و وزیرستان شمالی اند، ظاهراً به دلیل درگیریها و عملیات نظامی ارتش پاکستان در این مناطق به افغانستان مهاجرت کرده اند و همزمان با سلطۀ طالبان بر افغانستان، هزاران تن که از اعضای تحریک طالبان پاکستان هستند به افغانستان رفته و در شهرهای سرحدی اقامت گزیده اند.
شکی نیست که رابطۀ تحریک طالبان پاکستانی و امارت اسلامی طالبان از نخستین روزهای پیدایش این شاخه استوار و محکم بوده است. تحریک طالبان پاکستان با الهام از گروه طالبان افغانستان شکل گرفت و رهبری تحریکِطالبان پاکستان که به تیتیپی مشهور است، با رهبران امارت بیعت نموده. آنها میخواهند با الگو برداری از امارت اسلامی، در پاکستان نیز امارت دیگری بر پا کنند.
طبق گزارش ناظران شورای امنیت سازمان ملل متحد که در ماه جون ۲۰۲۲منتشر شد، حدود چهار هزار و ۵۰۰تن از اعضای تحریکِ طالبان پاکستان در شهرهای سرحدی افغانستان پناه گرفته اند.
رانا ثناءالله، وزیر داخله پاکستان، در مصاحبه ای با بخش اردوی صدای امریکا، گفت که امارت طالبان در افغانستان به دولت پاکستان پیشنهاد کرده است که برای رفع تهدید تحریکِ طالبان پاکستان، اعضای این گروه را از شهرهای سرحدی با آن کشور به سایر شهرهای افغانستان منتقل کند.
همزمان، ذبیحالله مجاهد، سخنگوی امارت اسلامی طالبان، به بخش انگلیسی صدای امریکا گفت که این تصمیم به دلیل اطمینان از دور بودن مهاجران پاکستان از سرحداتِ آن کشور و جلوگیری از سهمگیری آنان در آشوبها و جنگهای داخل پاکستان اتخاذ شد. به گفتۀ وی، این مهاجران پاکستانی بیشتر در ولایات خوست، کنر و تعدادی هم در ولایات همسرحد با پاکستان ساکن شده اند.
تصمیم گروه طالبان برای انتقال مهاجران پاکستانی به مناطق دورتر از مرز با پاکستان در زمانی صورت میگیرد که پاکستان فشارهای خود بر طالبان افغانستان را به منظور مهار تحریکِ طالبان پاکستانی افزایش داده است. نا گفته نماند که تحریکِ طالبان پاکستانی از حدود یک سال قبل آتشبس با دولت پاکستان را خاتمه دادند.
بر اساس گزارش موسسۀ مطالعات صلح پاکستان حملات تحریکِ طالبان پاکستانی به مراکز مختلف این کشور از زمان به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، ۷۳فیصد افزایش یافته است. مقامات دولت پاکستان بارها در سفر به افغانستان، از طالبان خواسته اند از حمایت از تیتیپی دست بردارد.
دولت و ارتش پاکستان ادعا میکنند که تیتیپی زیر سایه حمایت گروه طالبان، در افغانستان پایگاههای آموزشی دایر کرده و با استفاده از پشتیبانی افغانستان، حملات خود به دولت پاکستان را افزایش داده است.
اسلام آباد کابل را تحت فشار قرار داده تا خشونتهای برون مرزی تحریکِ طالبان پاکستان را مهار کند و از اینکه این گروه پس از تسلط طالبان بر افغانستان از آزادی عمل بیشتری برخوردار شده،شاکی است. مقامات پاکستانی میگویند طالبان افغانستان هم به تحریکِ طالبان پاکستان در اجرای حملات برون مرزی کمک کردهاند.
ظاهراً چنین به نظر میرسد که تصمیم جدید طالبان برای انتقال مهاجران پاکستانی از مناطق سرحدی به ولایات دورتر نیز باید نتیجۀ همین فشارهای دولتِ پاکستان باشد. وزیر داخلۀ پاکستان هفته گذشته به صدای امریکا گفته بود که تصمیم طالبان برای انتقال مهاجران پاکستانی به مناطق دیگر میتواند روی فعالیتهای تی تی پی اثر بگذارد و قدرت مانوردهی آنان را کاهش دهد.
رانا ثناءالله، و ذبیحالله مجاهد، سخنگوی طالبان، هردو طی مصاحبه های جداگانه انتقال طالبان و مهاجران پاکستانی از خطوط سرحدی پاکستان به ولایات افغانستان را تایید کردند. گزارشها حاکی ست که مهاجران پاکستانی از حدود ۹سال پیش در مناطق مرزی افغانستان زندگی میکنند.
در سال ۲۰۱۴، ارتش پاکستان در مناطق سرحدی این کشور با افغانستان بهخصوص خیبرپختوانخواه و وزیرستان شمالی، عملیات ضدتروریستی گسترده ای را آغاز کرد. در نتیجه هزاران تن از ساکنان این مناطق از ترس درگیری و جنگ، به افغانستان فرار کردند. البته بعداً مشخص شد که بیشتر این افراد خانواده های طالبانِ پاکستانی بودند.
دولت اشرف غنی در ولایت خوست کمپی برای اسکان این افراد در نظر گرفت و سازمانهای بینالمللی هم به کمک این مهاجران شتافتند. شورای پناهندگان ناروی در سال ۲۰۱۹پس از یک سرشماری اعلام کرد که تعداد مهاجران پاکستانی ساکن کمپ خوست بیش از ۷۲هزار نفر است.
همزمان با شروع کار کانال قوشتیپه توسط طالبان و شتابزدگی برای پایان این پروژه ، نگرانیها در مورد انتقال گروههای تروریستی بین المللی به اطراف این کانال قوت گرفت. شواهدی در دست است که نشان میدهند برنامه هایی در حال تکوین است تا ۳ ملیون پاکستانی مناطق جنوبی را به تدریج در اطراف این کانال اسکان دهد. اینها مردمانی هستند که با کودهای قبیلوی زندگی میکنند و نیروی اصلی سازمانهای تروریستی جهانی مانند تحریکِ طالبان پاکستان، القاعده، لشکر طیبه، لشکر جهنگوی و شبکۀ حقانی را تشکیل میدهند.
رویداد ها حاکی ست که انتقال این افراد به شمال افغانستان با واکنش تند ساکنان اصلی مناطق که در طول تاریخ از عصر امارت عبدالرحمن تا کنون تجارب تلخی از «نظامنامه ناقلین» را پشت سر گذاشته اند روبرو شده است، زیرا قصد طالبان از این عمل برهم زدن توازن اجتماعی و قومی در شمال افغانستان به نفع خود است.
البته سوای همه چیزها طالبان نیز گروهی اکثراً پشتون است که در پی سلطه بر مناطق غیرپشتون میباشد. این مسئله در حکومت های قبلی افغانستان هم مطرح بود و حالا طالبان میخواهند همان سیاست را ادامه دهند. بویژه زمانی از حمایتهای تبارگرایان متعصبی نیز برخوردار هستند.
در زمان زمامداری اشرف غنی، دولت افغانستان همچنین تصمیم گرفت برخی قبایل پشتون را به مناطقی در شمال افغانستان به خصوص منطقه دند شمالی ، انتقال دهد اما این طرح حکومت با مخالفت مردم روبرو شد و هرچند تعدادی از آنان به این مناطق منتقل شدند، اما جلو انتقال دستههای بزرگ مردمان قبایلی گرفته شد.
و اینک طالبان میخواهند زمینهای اطراف کانال قوشتیپه را که از ولایت بلخ آغاز و تا فاریاب امتداد مییابد، به این قبایل بدهند. حتی وزارت زراعت طالبان طرح توزیع این زمینها به قبایل پشتون را در دستور کار خود قرار داده است و به زودی آن را عملی میکند. نگرانی مردم بومی این مناطق این است که قبایلی که با حمایت طالبان به این مناطق میآیند، زمینهای حاصلخیز را به نفع خود مصادره و مردم بومی را به زور اسلحه به واگذاری زمینهایشان وادار کنند. یعنی همان چیزی که از سال ۱۹۲۶با فرمان «نظامنامه ناقلین به سمت قطغن» صورت گرفت و صدها هزار جریب از زمینهای مردم به زور از آنان گرفته و به قبایل پشتون داده شد.
استراتژی پاکستان از کمک به طالبان ناشی از بیم طولانی پاکستان از افغانستان است که از زمان تبدیل شدن پاکستان به یک کشور در سال ۱۹۴۷ و عدم شناسایی «خط دیورند» توسط برخی دولتهای افغانستان به عنوان مرز قانونی میان دو کشوربمیان آمد. این بیم بعدها با امکان اتحاد هند با افغانستان شدت بیشتر یافت.
بدیهی ست که پاکستان زادگاه طالبان است و در بیشتر از سی سال گذشته نسلهایی از طالبان در آن کشوربه دنیا آمدند. در سال ۱۹۹۱آی اس آی پاکستان مخزن عظیمی از تفنگ و مهمات را در زیر زمینی ای در «سپین بولدک» به قصد تسلیح مستقیم عمال اجیر خود در جنگ افغانستان مخفی ساخته بود. سه سال پس از آن طالبان درب این انبار اسلحه را گشودند و تفنگهای را که هنوز داخل پوششهای پالستیکی شان بود بین اعضای گروه خودتقسیم نمودند،«در ظرف ۹۲ساعت طالبان کابل را متصرف شدند و ملا عمر مقر فرماندهی حکومت آنها را در دست داشت و کاویدن درون افغانستان بدست طالبان شروع شد. تمامی مخالفان طالبان صحنه را برای طالبان رها کرده و پا به فرار گذاشتند و کابل در یک حالت سقوط به سختی نفس می کشید» استیون کول نویسندۀ «جنگهای اشباح» بازهم به همین صراحت در ادامه نوشته است: «ناگهان بینظیر بوتو کدبانوی یک جناح جدید در افغانستان بود.»
در سال ۱۹۹۹ بینظیر بوتو نخست وزیر پاکستاندر جریان یک مصاحبه اعتراف نمود که: «وقتی من گفتم حالا موقع آنست که برایشان پول داده شود، دیگر همه چیز روبراه شده بود، من نمیدانم که در پایان چقدر پول به آنها پرداخته شد، اما همینقدر میدانم که خیلی زیاد بود، مثل اینکه همۀ آن پولها فقط کاغذ های سفیدی بودند که به طالبان داده میشدند»
بینظیر بوتو در سالهای ۱۹۸۸ و ۱۹۹۳ به عنوان نخست وزیر پاکستان انتخاب شد. او به کمک حزب مردم (پی پی پی) که حزب سیاسی پدرش علی بوتو نیز بود به قدرت رسید.
موصوف در طول مدت حکومت خود از حمایت گروههای جبهه متحد اسلامی مانند جماعت اسلامی، تحریکِ انصاف، حزب جمهوریت اسلامی و جبههی خلقی با شعار «ایمان، اتحاد، جهاد» برخوردار بود و همه به هدف تأمین حمایت سیاسی و انتخاباتی برای بینظیر بوتو کار میکردند.
طالبان افغانستان نیز در سال ۱۹۹۴ در تحت سایه حکومت بینظیر بوتو تشکیل شد. در دوره ای پس از تشکیل، بخش قادیانی طالبان و رهبرانی مانند ملا محمد عمر از سوی پاکستان حمایت میشدند. حامیان اصلی طالبان در پاکستان شامل اعضای جماعتِ اسلامی، استخباراتِ پاکستان (آی اس آی) و برخی اجزای دیگری از نیروهای امنیتی و دولتِ پاکستان بودند. البته کمکهای این حامیان در زمان حکومت طالبان در افغانستان (۱۹۹۶-۲۰۰۱) در زمینه های نظامی، امنیتی و مالی ادامه داشت. در این میان سازمان استخباراتِ پاکستان نقش کلیدی در حمایت از طالبان را به عهده داشت. این سازمان به طالبان در زمینۀ تسلیح، آموزش و مالی کمک میکرد و این کمکها شامل تسهیلات سبک مانند سلاحهای کوچک، توپخانه، تجهیزات سنگین مانند تانک و راکتها و همچنین شامل فراگیری آموزشهای نظامی و تکنیکهای جنگی و آموزشهای جاسوسی بود.
بوتو توسط طالبان میخواست افغانستان نوین دلخواه خود را دور از هند ودر زیر یوغ پاکستان نگهدارد، زیرا طوریکه حالا کاملا پیدا بود اتحاد شمال و احمدشاه مسعود رهبر فراری آن، قلاده روسیه وهندوستان را بر گردن آویخته و از جیب آن دو کشور تعذیه میشدند. بوتو از این معامله انتظار داشت ثروت هنگفتی را به جیب طبقات حاکمه پاکستان واریز کند. این ثروت از مدرک صنعت حمل و نقل تحت نظارت پاکستان را که باید از کابل عبور میکرد و چون یک تجارت مدرن «راه ابریشم» با بازار آسیای میانه محسوب میشد به دست میآمد.و به همین ترتیب میخواست به پایپلاین انتقال گاز که از ترکمنستان به پاکستان ادامه میافت نیزجامۀ حقیقت پوشانیده، و همزمان از افغانستان منحیث یک پایگاه آموزشی برای جنگجویان پاکستانی و گسیل این جنگجویان به کشمیراستفاده کند.
به علاوه، برخی اعضای جماعتِ اسلامی پاکستان نیز در حمایت از طالبان شرکت داشتند. جماعت اسلامی که یک حزب سیاسی و اسلامی در پاکستان بود از طالبان افغانستان به عنوان «مجاهدین اسلام» حمایت مالی میکرد. اعضای این حزب که بیشتر در مرزهای همجوار افغانستان سکونت داشتند تسلیحات و مالیات جمع آوری شده از ساکنان مناطق را به طالبان تسلیم میدادند.
جمعیتِ علمای پاکستان نیز که در دستیابی بوتو به قدرت سهم داشت با طالبان افغانستان و طالبانِ پاکستان مناسباتی نزدیک داشت. در دهههای ۱۹۸۰و ۱۹۹۰، طالبان افغانستان و طالبان پاکستان از حمایت کامل جمعیتِ علمای پاکستان برخوردار بودند. عده ای علما و گروههای مذهبی در پاکستان نیز ترجیح میدادند از طالبان بهعنوان یک جنبش اسلامی حمایت کنند. آنها انتظار داشتند که طالبان حکومت اسلامی دقیقی در افغانستان را اعمال و از نظر شرعی و اجتماعی اصول اسلامی را رعایت میکنند. به این ترتیبحمایتهای مختلفی از جانب افراد در حوزههای مختلف پاکستان، از جمله کمکهای نظامی، مالی، آموزشی و ارتباطاتی، طالبان را تسلیح کرد و آنها را به افغانستان گسیل نمود.
اما رابطه بنظیر بوتو با طالبان پاکستانی به طور کلی در طول دوران او به عنوان نخست وزیر پاکستان پیچیده و بعضآ متناقض بود. در آغاز حکومت بوتو در دههی ۱۹۸۰، پاکستان به عنوان پناهگاه و حامی گروههای مختلف جهادی ضد شوروی مستقر در پاکستان بود و صفت خزانه دار آنها را داشت.
بنابراین راهپیمایی مجدد طالبان پس از بیست سالدر خیابانهای کابل نیز بدون حمایت پاکستان از این گروه ناممکن بود، بعلاوه پاکستان برای تقریباً ۷۰ سال کوشش کرد تا از طریق وارد کردن ترکیبی از فشار و انگیزه های اقتصادی و با حمایت از گروههای افراطی بر افغانستان تأثیر بگذارد و آن را تضعیف کند، اینک وارد مرحلۀ دیگری شده است. این استراتیژی همانطور که در دهه ۱۹۸۰ (در اتحاد با ایالات متحده) تا حدی انگیزۀ حمایت پاکستان از مجاهدین علیه دولت افغانستان و حامیان شوروی آن بود،انگیزۀ کلیدی برای ایجاد و پناه دادن پاکستان به طالبان نیز بود. اما نصب طالبان در افغانستان به میزان قابل توجهی آن بیم را کاهش داده است. اما در حالی که هند به دلیل حمایت طالبان از شورش اسلامگرایان در کشمیر شدیداً با طالبان دشمنی دارد و بعید است که با آنها متحد شود، اتحاد قوی پاکستان با چین ثروتمند، به پاکستان این امیدواری را میدهد که سرمایه گذاری چینی ها در افغانستان همسویی دولت طالبان با منافع پاکستان را برای همیشه حفظ میکند. بنابراین پاکستان نسبت به پیامدهای مثبت پیروزی طالبان کاملاً مطمئن است.
در طول جنگ افغانستان در دهۀ ۱۹۸۰، حدود سه میلیون جمعیت افغانستان عمدتاً پشتون به پاکستان پناهنده شدند. اردوگاههای پناهجویان افغان در پاکستان ابتدا برای مجاهدین و سپس برای طالبان، زمینههای مناسبی برای استخدام به اصطلاح جنگجویان شان بودند. پناهندگان تا حد قابل توجهی با پشتونهای پاکستان ادغام شدند و جهاد افغانستان پس از سال های ۱۹۷۹ و ۲۰۰۱ از حمایت پرشور بسیاری از پشتونهای پاکستان، به ویژه قبایلی که در مرز با افغانستان قرار داشتند، برخوردار شد.
در سال ۲۰۰۳، فشار شدید ایالات متحده، دولت پرویز مشرف، را به سرکوب شورش اسلامگرای ضد امریکایی که از افغانستان به مناطق قبایلی پاکستان فرار کرده بودند، سوق داد. نتیجه این خشونتها تشدید شورشهای پشتونهای اسلامگرا در پاکستان بود که در سال ۲۰۰۷ گردهم آمدند تا تی تی پی را تاسیس کنند. جنگ داخلی در پاکستان کشته شدن حدود ۶۰۰۰۰ تی تی پی و ۸۰۰۰ عسکر پاکستانی را به شمول صدراعظم سابق بینظیر بوتو (سر مهندس طرح طالبان افغانستان) به همراه داشت.
یکی دیگر از دلایل پاکستان برای کمک به طالبان افغانستان این بوده است که مطمئن شود آنها از شورش اسلامگرایان پشتون در داخل پاکستان حمایت نمیکنند. آنها تا به امروز این کار را انجام نداده اند و اطمینان از این که در آینده این کار را انجام ندهند، بخشی از محور اصلی استراتژی پاکستان از گسیل دسته جمعی آنها به داخل افغانستان را تشکیل میدهد.
به تاریخ ۲۰ جوزا حدود ۳۰۰ تن از نیرویهای تازه نفس طالبان به گفته مردم محل که باشندگان ولایت های نورستان، کنر و جلال آباد میباشند و همه «سلفی» ها هستند، در پوسته مرزی سمتی ولسوالی چهاب ولایت تخار جابجا شدند. گفته میشد در میان آنها اعضای طالبان پاکستانی هم وجود داشت. در ادامۀ این خبر گفته شده که طالبان تاجیک تبار این پوسته همه بیرون کشیده شدند و به مراکز ولسوالیها منتقل شدند. حدود چهار صد نفر از طالبان قندهاری در خواجه بهاوالدین واقع در خط مرزی تاجیکستان جابجا شده اند که گفته میشود در میان آنها نیز اعضای طالبان پاکستان وجود دارد.
همزمان یک قطعه پنج صد نفری طالبان قندهاری و هلمندی هم در باغ زراعت فرخار جابجا شدند.
شماری از خانواده های کوچیهای که از پاکستان تازه داخل افغانستان شده بودند، در ولسوالی خواجه بهاالدین تخار جابجا شدند.
به گزارش ماه جون ۲۰۲۳ اسپوتنیک و به نقل از رسانه ها ۳۰۰ عضو طالبان پاکستانی به همراه خانواده هایشان به شمول طالبانِ پاکستانی در مناطق شمالی افغانستان جابجا شدند.
قبل از این هم گزارش هایی مبنی بر جاگزین ساختن حدود ۳ ملیون پشتون ساکن ماورای «دیورند» را در امتداد کانال قوشتیپهاسکان بدهند وجود داشت. گویا برنامه طالبان در شمال افغانستان، از بین بردن بافت دیرینه جمعیتی این جغرافیا است و این مسئله به تدریج در حال عملی شدن است.
یک مرور تاریخی سالهای ۱۸۸۰ نشان میدهد که امیرعبدالرحمن نخستین کسی بود که روند اسکان و کلونیالیزم قومی پشتون را به نام «پشتون سازی شمال افغانستان» آغاز کرد. در مقاله ای تحت عنوان «فیودالیزم و فیودالیزم در افغانستان» که در نوامبر۲۰۲۲ از دست این قلم در برخی از وبسایتهای برون مرزی به نشر رسید و در بین سکتاریستهای قبیلوی و جمعی از میراث خواران کلونیالیزم پشتون و بیورکراتهای وابسته به رژیمهای کودتا در افغانستان عکس العمل های خشمانه و انتقاداتی را بر انگیخت نوشته بودم:
«سیاسیت کلونیالیزم پشتون در شمال دو هدف عمده را در این زمان دنبال میکرد: تقویت تسلط دولت تحت سلطه پشتونها بر مردم ساکن مناطق شمالی، کسب مجاز تبعید مخالفان دولت به شمال یا جایی که کمتر قادر به ایجاد انگیزه و بلوا علیه قدرت مرکزی باشند.
خود عبدالرحمن اظهار داشت که چون پادشاه افغانستان پشتون است، پشتونها باید مراقب سرحدات افغانستان و روسیه باشند. برای دستیابی به این هدف، هم عبدالرحمن خان و هم جانشینان او از مصادرۀ زمینها از غیر پشتونهای شمال افغانستان، ایدیولوژی ناسیونالیستی پشتون، اسکان اجباری طرفدار پشتونها و سیاستهای مالیاتی جابرانه ای را استفاده کردند که علیه غیر پشتونها یعنی قبایل ساکن شمال افغانستان بسیار تبعیض آمیز بود. دولت برتانیه هم طبق معمول از کلونیالیزیشن پشتونها در شمال افغانستان به دلیل تمایل برتانیه برای کاهش نفوذ روسیه در افغانستان حمایت میکرد.
علاوه بر این، کلونیالیزیشن پشتونها در شمال باعث شد که مهاجران پشتون بهترین زمینها را در شمال افغانستان به هزینه تاجیکها، ترکمنها، ازبیکها، هزارهها وسایر مردمانی که قبلاً مالکان آن زمینها بودند به دست آورند. پس از سال ۱۸۸۵، زمانی که عبدالرحمن شروع به ارائه مشوقها و ترغیباتی برای اقوام پشتون کرد تا داوطلبانه در شمال افغانستان مستقر شوند، این وضعیت تغییر کرد. ضمن اینکه با صدور فرمانی در سال ۱۸۸۵این مهاجرت را یک طرفه کرد که هر گونه مهاجرت به سمت دیگر را باید ممنوع میساخت، به پشتونهای که داوطلبانه به شمال افغانستان مهاجرت میکردند بر طبق این فرمان هزینه سفر، تحت عنوان «سفر خرج ناقلین» پرداخته میشد، به آنها حیوانات، زمین رایگان و سه سال معافیت از مالیات داده شد. بین سالهای ۱۸۸۵و ۱۸۸۸، جمعیت پشتون در شمال افغانستان از ۳۵۰۰خانواده در سال ۱۸۸۵به ۴۰۰۰۰خانواده رسید و این رقم در سال ۱۸۸۸هشت برابر شد. شورشهایی مانند شورش پشتونهای غلزایی در شرق افغانستان و شورش سردار محمد اسحق، کلونیالیزم پشتون ها در شمال افغانستان را در اواخر دهه ۱۸۸۰به طور موقت متوقف کرد. پس از آن، با وجود دوره ای کوتاه دیگری از کلونیالیزم، جنگ هزاره در اوایل دهه ۱۸۹۰آغاز شد و به پشتونیزه ساختن شمال افغانستان پایان داد – البته این جنگ پس از مرگ عبدالرحمن در سال ۱۹۰۱توسط جانشینان عبدالرحمن از سر گرفته شد.
فیض محمد کاتب در سراج التواریخ شرح مبسوطی از تلاش امیر خونین پنجه برای گسترش سلطنت خود و تصاحب و مبادله هزاره ها به عنوان برده در اواخر قرن نزدهم نوشته است.
در حقیقت تولد کشوری با اقتدار مرکزی با غارت و آواره ساختن هزاران هزاره همراه بود. سیاستهای امیری که خود معاشخوار «کمپنی هند شرقی» بود، بخش بزرگی از این قوم را به کشورهای همسایه، پاکستان و ایران فراری داد، جایی که هنوزهم پس از نسل ها در آنجا زندگی دارند.
تجارت برده های هزاره در دهه ۱۹۲۰توسط امان الله (فرزند امیر حبیب الله و نواده امیر عبدالرحمن) ممنوع شد. با این حال، این ممنوعیت رژیم طالبان را که نزدیک به ۸۰ سال بعد، پس از ورود به ارتفاعات مرکزی کشور به پاکسازی قومی متوسل شدند، متوقف نکرد. تعلق هزارهها عمدتا به مذهب شیعه دلیل طغیان غیرت طالبان سنی مذهب افراطی در ارتکاب آزار و اذیت گسترده نسبت به هزارهها است. و این سانحه انسانی هم اکنون یکبار دیگر در حال تکوین است.
برتری قومی همیشه در سیاست افغانستان مرکزی بوده و در برنامه اسکان پشتونها در شمال و شمالشرق حاصلخیز به وضاحت تجسم یافته و اساسات شیوه استثماری ارباب رعیتی را در یک بخش وسیع کشور گذاشته است. این سیاست خشن در عصر سلطنت طولانی ترین فرمانروای قرن بیستم، محمد ظاهر و(صدارت) پسر عم او محمد داود شدیداً حمایت میشد...
امانالله که در ۱۹۱۹بعد قتل مرموز پدر به امارت افغانستان رسید به کمک پدر همسرش، محمود طرزی از معماران «ملی گرایی» با محوریت قوم پشتون بود. این دو شخصیت (امان الله و محمود طرزی) به اصطلاح تاریخی هژمونی فرهنگی را در ترکستان، قطغن و بدخشان آغاز کردند.
در سال ۱۹۲۱مردم مناطق متذکره به طور سیستماتیک خلع سلاح شدند، و در سال ۱۹۲۳حکومت امان الله فرمان «نظامنامه ناقلین به سمت قطغن» را صادر کرد که به موجب آن پشتونها از سراسر کشور در قطغن اسکان داده میشدند و برای هریک اعضای مرد یا زن خانواده که بالاتر از هفت سال عمر داشت، هشت جریب زمین، یا چهار جریب زمین آبی با یک مبلغ اسمی همراه با مالیات ترجیحی داده میشد. این روند از دهه ۱۹۳۰تا ۱۹۵۰به رهبری گل محمد مومند به عنوان وزیر داخله و فرستاده ویژه دولت در شمال کشور ادامه یافت.»
اینک از ابتدای به قدرت رسیدن طالبان هر ماه گزارشهایی از کوچ اجباری اقوام هزاره، تاجیک و ازبیک در افغانستان منتشر میشود. این گزارشها در حالی منتشر م شوند که بیشتر رسانه ها مورد تهدید و سانسور شدید توسط طالبان قرار میگیرند.
در گزارشی توسط مریم شاهی خبرنگار یورونیوز تحت عنوان «طالبان چگونه اقوام را با زور جابجا میکند؟ این رویداد چنین آمده است:
«کارشناسان میگویند که طالبان با کوچاندن اقوام غیرپشتون و تغییر هویت مناطق شمال به دنبال جابجایی تروریستان بین المللی و پشتونها در دو طرف سرحد افغانستان با پاکستان هستند. این اقدامات طالبان باعث نگرانی کشورهای همسایه شمالی افغانستان یعنی ازبکستان و تاجکستان شده است.
از ابتدای به قدرت رسیدن طالبان تا اکنون، هر ماه گزارشهایی از کوچ اجباری اقوام هزاره، تاجیک و ازبیک در مناطق مرکزی و شمال افغانستان منتشر میشود. این گزارشها در حالی منتشر میشوند که رسانه ها توسط طالبان مورد تهدید و سانسور شدید قرار میگیرند. آگاهان معتقدند که تعداد کوچهای اجباری در مناطق شمال و مرکز افغانستان بیش از گزارشهای منتشر شده در مراجع رسمی است.»
از قول سمیع الله دره ای، کارشناس سیاسی به یورونیوز:
«در مدتی که طالبان که در قدرت هستند، برای جلو بردن پروژه کوچاندنهای اجباری شان روشهای مختلفی را به کار میبرند. از باغی و شورشی نامیدن مخالفان گرفته تا ادعای مالکیت قبلی زمینهای حاصلخیز در مناطق غیرپشتون نشین شمال و مرکز و غصب زمینهای ساکنان به بهانه اجرای پروژه های شهری یا حل دعوای کوچیها با ده نشینان، اقوام را از جایدادها، خانه ها و زمینهایشان کوچ میدهند.
وی ادامه میدهد: «هنوز آمار دقیق از جابجایی خارجیها در دست نیست اما حضور آنها در جنگ های پنجشیر کاملا ثابت بود و شمار زیادی از آنها در بدخشان، کندز، فاریاب و بادغیس جابجا شده اند. هندوکش شمالی و جنوبی که پنجشیر، بغلان، تخار، اندراب و سالنگ ها را شامل میشود، بهترین گزینه برای جابجایی خارجیها است و طالبان در تلاش برای ساکن کردن این گروه ها (تروریستان) است؛ چون پس از قدرت گیری طالبان مرکز خارجی ها از وزیرستان به افغانستان انتقال یافته است.»
امریکا و جامعه جهانی بارها به طالبان درباره پناه دادن و روابط با گروه های تروریستی دیگر هشدار داده است اما طالبان ادامه روابط با گروه های تروریستی را انکار میکنند.»
برخی از آگاهان میگویند که سیاست کوچ اجباری طالبان میتواند تداومی بر پروژه ۱۴۰ساله ناقلان باشد. طبق این سیاست قدیمی، برای یکسان سازی قومی، اقوام از هویت تاریخی و زبانی خود باید دست بکشند، هویت قوم حاکم را بپذیرند و تعدادی از قبایل پشتون به عنوان ناقلان در مناطق شمال افغانستان جابجا شوند، زبان ترکی و دری در مناطق حذف شده و زبان و نامهای پشتو به عنوان زبان رسمی و منطقوی جاگزین میشوند. آلتین تاش یکی از محققان تاریخ و جغرافیای ازبیکها در گفتگو با یورونیوز در این رابطه اظهار داشت که ازبیکها در فاریاب رسانه ای ندارند که بتوانند صدایشان را منعکس کنند. نخبگان و تحصیلکردگان ذی نفوذ جامعه ازبیک عمدتاً توسط برخی فرمانداران قدرتمند کشته و سرکوب شده اند و سانسور شدید اطلاعات در ولایت فاریاب وجود دارد، در حالیکه موارد متعددی از کوچ اجباری در مناطق ازبیک نشین در ولایات شمالی فاریاب و جوزجان و تخار رخ داده است اما اینکار در رسانه ها انعکاس کمی داشته است. همزمان با کوچ اجباری، طالبان بر حذف هویت تاریخی و زبانی ولایات ازبیک نشین تمرکز کرده اند، بطوری که بسیاری از مردم محلی در ۱۳ولسوالی فاریاب مجبور به کوچ اجباری شدند تا ناقلان در این مناطق ساکن شوند، مردم بومی ولسوالی اندخوی تنها ساکنان ولسوالی فاریاب اند که تا کنون کوچانیده نشده اند، چون این ولسوالی کم آب است و زمینهایش برای زراعت مناسب نیست. اما طالبان اخیراً بدنبال کوچانیدن مردم محل و جابجایی ناقلان در این ولسوالی نیز هستند.»
بگفتۀ وی، طالبان بسیار محیلانه/ زیرکانه شیوه هایی را برای کوچاندن ازبیکها از زمینها و خانه هایشان راه انداخته اند، آنها از ابزار اقتصادی برای رکود کسب و کار با قطع شریان های اصلی اقتصاد مردم محلی یا ادعای مالکیت و سند سازی برای غصب زمینهای ساکنان محلی، گرفتن غرامت و حتی استفاده از شایعه سازی و آتش زدن خانه ها، تلاش میکنند تا مردم را از خانه هایشان کوچ دهند. سیاست کوچ اجباری بخصوص ازبیکها و ترکمنها، اکنون از تخار تا بلخ و از جوزجان تا فاریاب ادامه دارد اما در موارد بسیاری، این مسایل گزارش نمی شود.
آلتین تاش ادامه داده میگوید: «مساله کوچ اجباری ازبیکها و تاجیکها و هزارهها یک پروژه بسیار وسیع است. در ولسوالی خواجه بهاءالدین و درغد ولایت تخار موج کوچ اجباری اهالی به شدت روی دست گرفته شد و صدها خانواده از اهالی ازبیک آواره شدند.»
در نظامنامه حکومتداری طالبان درباره مالکیت زمین آمده است: «لازم است تا دولت اسلامی از تمامیت ارضی حفاظت نماید، چون زمین مملکت مربوط به تمامی ساکنان مملکت میشود، کسی که ساکن مملکت نیست حق تصرف کوچکترین جزء آن را ندارد، چنانچه که در مباحث قبلی گذشت، تصرف در ملک غیر بدون اجازه اش جواز ندارد، همینگونه تصرف برخی و عدم تصرف برخی دیگر نیز جواز ندارد.»
علی (نام مستعار) یکی از خبرنگاران ساکن در ولایت دایکندی که یکی از بزرگترین کوچهای اجباری هزاره ها در آن صورت گرفته است، به یورونیوز گفته است: «بعد از اینکه نهادهای حقوق بشری و رسانه ها در زمینۀ کوچ اجباری هزاره ها اعتراض کردند، تعدادی از خانواده ها موفق شدند، دوباره به خانه هایشان برگردند، اما چند عضو یا همه اعضای خانوادۀ بسیاری از خانواده ها در این ولایت، مجبور به مهاجرت به کابل یا ایران و پاکستان شده اند.»
دستور تخلیه و تخریب صدها منزل مسکونی هزاره ها و تاجیکان را در غرب و شمال کابل را به نام بازگرداندن زمینهای غصبی، تخریب خانه های غیرمعیاری و پروژه سرک سازی صادر کرده اند.
بعد از اولین نسل کشی هزاره ها در پایان قرن بیستم، حکومت مرکزی، بسیاری از بازماندگان نسل کشی را از جنوب به مرکز افغانستان تبعید کرد. مناطق مرکزی از مناطق صعب العبور، فقیر و کوهستانی افغانستان است. کارشناسان میگویند که یکی از اهداف طالبان از کوچاندن هزاره ها از این مناطق این است که میخواهند بخش هایی از این مناطق را تبدیل به چراگاه کنند.
رقابت بین طالبان، داعش و دیگر گروههای تروریستی بر سر کنترول شمال افغانستان، در گذشته و حال یکی نگرانیهای مهم طالبان را تشکیل میدهد.از زمان خروج امریکا از افغانستان، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان، برای ممانعت از فعالیت بازیگران داعشی در شمال افغانستان و جلوگیری از حملات مرزی آنها، ناگزیر به طالبان تکیه کرده اند. این اتکاء در ماههای اخیر، به دلیل حمله راکتی داعش به یکی از مساجد در خاک ازبکستان بیشتر شده است. بنابراین جاگزینیهای جدید طالبان در امتداد کانال قوش تیپه که در کنار هدف تغییر بافت جمعیتی شمال اهداف سوق الجیشی ای را نیز دنبال میکند، میتواند از جانبی بر میزان اطمینان کشورهای فوق الذکر از امنیت مرزی و ثبات داخلی شان بیافزاید. اینجاست که ازبکستان و دیگرانی در پی ایجاد روابط اقتصادی و سیاسی با طالبان هستند. اما اینکه در دراز مدت چه واقع خواهد شد و این جاگزینیها منجر به چه دردسرهای بزرگی در منطقه مبدل خواهند شد، هنوز در پرده است.
پس از یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱و حضور نظامی امریکا در افغانستان، کشورهای آسیای مرکزی با تشویق و حمایت امریکا کوشیدند تا از وابستگی تام به روسیه رهایی یافته و راههای بدیلی را برای گسترش سطح مبادلات تجاری خویش جستجو نمایند. در این راستا آنها به افغانستان رو آورده و طرحهای از اتصال منطقه ای را ارائه نمودند که در صورت تحقق میتوانست افغانستان را به یکی از کانونهای تجارت منطقه ای تبدیل کند. اما وجود شاخصههایی چون جنگ، فساد و مواضع سلیقه ای زمامداران حکومات پیشین افغانستان مانع تحقق این پروژهها گردید.
پاکستان نیز به عنوان کشور همیشه دخیل در امور افغانستان و بیم آنکه پروژه اتصال منطقوی به نفع رقیب دیرینۀ آن یعنی هندوستان تمام خواهد شد عملاً با این طرح مخالفت میورزید، زیرا پروژههای انتقال انرژی از ترکمنستان بیشتر بر بازارهای هند تاکید دارد تا پاکستان.بنابر این موضعگیریهای پاکستان در قبال این پروژه به سادگی میتواند یکی دیگر از دلایل حمایت و گسیل مجدد طالبان به افغانستان باشد.
همچنین روسیه که در دو سطح منطقه ای و فرامنطقه ای در آسیای مرکزی نقش ایفا میکند، از نفوذ روزافزون چین در این منطقه شاکی بوده و پروژه های اتصال منطقه ای از مسیر افغانستان را برای منافع خویش به عنوان یک تهدید تلقی میکند، زیرا روسها، که چند قرن تلاش کرده اند که تنها راه داد و ستد آسیای مرکزی با جهان خارج باشند، با این طرح موقعیت ویژه خویش را از دست داده و تأثیرگزاری مسکو بر آسیای مرکزی کم رنگ خواهد شد. در واقع یکی از دلایل حمایت روسیه از طالبان بعد از سال ۲۰۰۷همین امر بود تا در مقابل طرحهای چین و امریکا که در پی کاهش نقش مسکو در آسیای مرکزی هستند مقاومت کند. بنابراین توقوع نمیرود روسیه نیز در برابر سیاست مجدد کلونیالیزم پشتون در شمال افغانستان مخالفت کند.
اما از سوی دیگر اشتباهات و ناکامیهای طالبان، به نفع داعش تمام شد. تنها چند هفته پس از به قدرت رسیدن طالبان، گزارشها و ویدیوهایی منتشر شده دال بر این که طالبان پشتون در حال تخلیه ترکمنها و ازببک تبارام از منازل آنها و ضبط دامهای آنها در شمال افغانستان هستند.
در جنوری ۲۰۲۲، طالبان یکی از قوماندنهای ازبیک تبار خود به نام «مخدوم عالم» را در ولایت شمالی فاریاب دستگیر کرد؛ این فرد در آخرین ماههای حضور نیروهای خارجی در افغانستان، نقش مهمی در متقاعد کردن رهبران و بزرگان محلی به حمایت از طالبان داشت. طالبان اعلام کرد که «عالم» مظنون به مشارکت در آدم ربایی بوده است.
دستگیری این قوماندان، شورشی را در بین جمعیت بزرگ ازبیک تبار «میمنه» به وجود آورد که در جریان آن چهار نفر کشته شدند. ساکنان میمنه در نهایت جنگجویان پشتون طالبان را خلع سلاح کردند و آنها را مجبور به ترک شهر کردند. طالبان نیروهای کمکی، از جمله دسته ای متشکل از انتحاریها را به فاریاب فرستادند. این درگیریها چهار روز به طول انجامید تا این که در نهایت طرفین برای اعلام آتش بس مذاکره کردند؛ اما در این میان، طالبان با دستگیری یکی از رهبران تاجیک تبار محلی به نام «قاری وکیل»، بازهم خشم برخی تاجیکها را برانگیخت.
در این مدت، داعش خراسان تلاش کرده است تا از نارضایتی روزافزون تاجیکها، ترکمنها و ازبیکها از حکومت طالبان در شمال افغانستان، به نفع خود بهره برداری کند. اکتوبر ۲۰۲۱ گزارشی دال بر تلاش داعش خراسان برای یافتن اعضای جدید از بین گروههای اقلیت شمال افغانستان، در نزدیکی سرحد تاجکستان، منتشر شد. نا گفته نماند که از سال ۲۰۱۴، برخی شهروندان تاجکستان برای پیوستن به داعش، کشور خود را به قصد سوریه و عراق ترک کرده بودند. «وزیر جنگ» داعش، فردی به نام «گلمراد حلیماف» که در گذشته یک نظلنی ویژه نخبه وزارت داخله تاجکستان بود که در سال ۲۰۱۵ به داعش پیوست. حلیماف با انتشار چند فیلم ویدیویی، مقامات تاجکستان را به خاطر بدرفتاری با مسلمانان این کشور مورد نکوهش قرار داده و آنها را «سگ» خطاب کرد. وی همچنین از شهروندان تاجکستان خواست تا به داعش ملحق شوند. گفته میشود که حلیماف در سال ۲۰۱۷کشته شده است، با این وجود شایعه زنده بودن وی تا به امروز بر سر زبانها است.
طبق گزارشی که اخیراً منتشر شده، داعش خراسان همچنان در تلاش است تا تاجیک تباران ساکن در شمال افغانستان و تاجکستان را استخدام کند و اینکه این گروه علناً دربارۀ ساقط کردن دولت تاجکستان صحبت میکند. این گزارش همچنین در اینمورد که داعش خراسان در بخشی از این عملیات عضوگیری به تازگی روی انتشار تبلیغات ح.ئ به زبانهای تاجیکی و ازبیکی نیز تمرکز کرده است صراحت دارد.
در گزارش دیگری که ماه دسامبر سال گذشته منتشر شد آمده است که داعش خراسان به دنبال جذب اعضای جدید از بین جمعیت ازبیک تبار شمال افغانستان است. داعش خراسان در تبلیغات خود به طور مکرر تأکید دارد که طالبان یک جنبش پشتونی است که هیچ حرمتی برای فرهنگ و سنت گروههای اقلیت شمال افغانستان قایل نیست. این گروه همچنین در تبلیغات خود، دولت ازبکستان را به خاطر همکاری با طالبان هدف قرار میدهد.
تبلیغات داعش خراسان نه تنها برای جوامع اقلیت، بلکه برای جنگجویان خارجی آسیای مرکزی نیز جذاب است. جنگجویان آسیای مرکزی عمدتا تاجیک و ازبیک بوده و دارای تجهیزات نظامی و تجربه جنگی زیادی هستند که میتوانند در هر مناقشه و درگیری در شمال افغانستان، جانب همتباران خود را بگیرند و سیاست جاگزینی پشتونهای طالبان زمینه این درگیریها را بیشتر آماده میکند.
اینکه داعش خراسان، ازبکستان را برای حملات خود انتخاب کرده است، شاید به دلیل آن است که این کشور هم اکنون در مقایسه با سایر کشورهای آسیای مرکزی، نزدیکترین رابطه را با طالبان دارد.
زمانی که طالبان برای بار اول بر افغانستان مسلط شدند، تنها کشور آسیای مرکزی که موضع دوستانه ای در قبال طالبان اختیار کرد، ترکمنستان بود. ترکمنستان در دسمبر ۱۹۹۵ به تازگی از سوی سازمان ملل متحد به عنوان یک کشور بیطرف شناخته شده بود و در حالی که در آن زمان هنوز کسی هدف اصلی وی را از این موضعگیری نمیدانست، دولت ترکمنستان با استفاده از آن، بیطرفی که در واقع هدف احداث پایپلاین انتقال گاز ترکمنستان از طریق افغانستان تا پاکستان و هند را در پی داشت این موضع را انتحاب کرد. اما اجرای این پروژه در صورت عدم ثبات سیاسی در افغانستان ناممکن بود و طالبان هیچوقت و تا زمانی که بعد از حادثه یازدهم سپتمبر توسط نیروهای امریکایی تعویض شد نتوانست به این هدف نایل شود.اما ترکمنستان با وصف عدم به رسمیت شناختن حکومت طالبان به آنها اجازه داده بود تا دفتر نمایندگی خود را در شهر «عشق آباد» پایتخت ترکمنستان افتتاح کند.
به نظر میرسد که دولت ازبکستان نیز مواضع مشابهی با سیاست خارجی ترکمنستان در دهه ۱۹۹۰در مورد افغانستان طالبان اتخاذ کرده است و این کشور را یک کشور ترانزیتی مهم در طرحهای اقتصادی آینده خود به شمار میاورد. در نتیجه، تعامل با هرکسی که در افغانستان بر سر قدرت است را یک ضرورت میداند، دست کم تا زمانی که تهدیدی از جانب آن کشور متوجه ازبکستان نشود. اما هیچ تضمینی از جانب طالبان تروریست در مورد وجود ندارد.
در سالهای اخیر بافت جمعیتی در شهرهای بزرگ افغانستان بر اثر مهاجرتهای روستائیان به شهرها به طور چشمگیر تغییر کرده است. برگشت مهاجرین افغانستان از کشورهای همسایه و سکونت جمعی آنان در شهرها نیز یکی از دلایل تغییر بافت جمعیتی در شهرها بوده است. این نوع تغییر بافت جمعیتی که معمولا به طور آرام و بدون یک طرح سیاسی صورت میگیرد کاملا بی ضرر تلقی میشود. این جابجایی های جمعیتی نه تنها هیچ نوع حساسیت و واکنشی را در پی ندارد بلکه باعث ایجاد تنوع فرهنگی، ایجاد فرصتهای شغلی، تقویت منافع مشترک و رشد بنیادهای اجتماعی میگردد و از جانب نخبگان اجتماعی نیز استقبال میشود.
اما واکنش و حساسیت جدی در برابر فرایند تغییر بافت جمعیتی در افغانستان از آنجا ناشی میشود که برخی از دولتهای افغانستان در گذشته تغییر بافت جمعیتی را به صورت گسترده و به صورت قهری و جبری اجراء کردهاند. جابجایی گسترده اقوام پشتون در مناطق شمال افغانستان و توزیع گسترده زمینهای حاصلخیز آن مناطق به عنوان سیاست کلونیالیزشن قومی که در سالهای پیش به اجرا درآمد و در زمان امانالله خان وجهه قانونی یافت و تبدیل به یک نظامنامه دولتی شد و در طول سلطنت ظاهرشاه ادامه یافت یکی از اشکال جبری و قهری تغییر بافت جمعیتی بود که اکنون هم با همان ویژگی توسط طالبان روی دست گرفته شده است. این سیاست همیشه و تا اکنون در برخی از مناطق خاص افغانستان با واکنشهای جدی روبرو بوده است.
علاوه بر ابعاد بین المللی این تغییر جبری بافت جمعیتی در شمال افغانستان توسط طالبان، چنین به نظر میرسد که مقاومتهای محلی در برابر این تغییرات در شمال و جنوب غرب افغانستان طالبان را به تمرکز و فشار بیشتر روی این پدیدۀ خلاف تمامی موازین بین المللی و بشری واداشته است.
شواهدی در دست است که نشان میدهند این پروسه در دو بخش مدنی و دولتی مراحل اجرای خود را سپری میکند.
براساس گزارشهای رسانهها هم اکنون چند صد خانواده از برخی از مناطق در ولایات شمال افغانستان به اجبار کوچ داده شدهاند. به ادعای مردم محل، با طرح دعاوی مشکوک و بدون طی مراحل قانونی (محکمه)، فقط به حکم حاکمان منطقوی طالبان، تمام چند صد خانواده ساکن در این مناطق به اجبار کوچ داده شده اند. هم اکنون در برخی ولسوالیهای ولایت دایکندی و ولسوالی خواجه بهاءالدین در ولایت تخار این گونه طرح دعواهای مدنی و کوچ اجباری به صورت گسترده، مشاهده میشود.
از این نوع منازعات، ویدیوها و گزارشهای تصویری مستند در اختیار رسانهها وجود دارد و برخی از آنها توسط برخی انجمنهای حقوقی افغانستان در داخل و خارج کشور به صورت پراکنده، مورد بحث و بررسی گرفته اند.
معمولا کسانی که با اجبار حاکمان محلی کوچ میکنند دیگر توان و یا زمینه برگشت مسالمت آمیز به مناطق شان را ندارند. آمارها نشان میدهند که در سال گذشته پس از پایان بررسی و میانجگیری محلی در برابر کوچ اجباری بیش از چهار صد خانواده در ولایت ارزگان، که اکثر آنها برای ادامه زندگی، ناگزیر افغانستان را ترک و به ایران مهاجرت کردند.
علاوه بر این، در برخی از مناطق شمالی گاهی برخی اتفاقهای پیچیده تکرار میشود که باعث شک و تردیدهای فراوان میگردد. در ماههای اخیر در ولایت تخار به عنوان ولایتی که در معرض تغییر بافت جمعیتی قرار دارد، خانههای روستائیان به طور گسترده مورد آتش سوزی شبانه قرار گرفت که آسیبهای فراوان به مردم محل وارد شد و آنان ناگزیر منطقه را ترک کردند. این واقعه در ولایت میدان نیز تکرار شد. براساس دادههای تاریخی این مناطق، مدتی خالی از سکنه و متروکه شده و سپس تبدیل به چراگاههای کوچیها میشود و این کوچیها از زمان دولتهای پیشین تاکنون، به صورت قانونی مجاز به حمل سلاح هستند.
طوری که گفته آمد طرح کانال قوش تپه نیز که مطلقاً هدف سوق الجیشی دارد و پشتونهای پاکستانی را در مرز با تاجکستان جابجا میکند که مردم افغانستان به امید آبادانی کشور از آن خوشحال هستند در واقع زمینه ساز یک تغییر عمده جبری در بافت اجتماعی مناطقی است که از لحاظ تاریخی سرزمینهای متعلق به تاجیکها، ازبیکها و هزارهها بوده است.
در واقع اجرای طرح انتقال پشتونهای مهاجر پاکستانی به شمال افغانستان بویژه به ولایت تخار که هم سرحد با کشور تاجکستان است، از ابعاد مختلفی برای حکومت طالبان منفعت دارد. طالبان از یک سو دولت پاکستان را از نگرانی رشد و سربازگیری طالبان و مخالفانِ پاکستانی در سرحدات بین افغانستان و پاکستان رهایی میبخشند و همزمان حسن برخورد و مهمان نوازی دولت طالبان را درباره طالبان پاکستانی و دیگر گروههای نظامی مهاجر در افغانستان به اثبات میرسانند، و مهمتر از همه، حکومت طالبان از دولت تاجکستان به علت پناه دادن به سران حکومت پیشین افغانستان انتقام میگیرد.
شواهدی در دست است که نشان میدهند طرح اسکان مهاجرین و کوچیها پس از حومههای شهر هرات، اکنون در ولایت فراه در مجاورت سرحدات ایران نیز به آرامی در جریان است. در آخرین تلاشها در ۲۴ ماه سنلبه سال جاری، شهرک مسکونی ای به مساحت ۳۰۲۰ هکتار زمین در حومۀشهر فراه برای اسکان کوچیها اختصاص داده شد و روند توزیع زمین در آن منطقه برای آنان آغاز گردید. به گزارش خبرگزاری باختر، طالبان به مقامات مسئول دستورداده اند که هر چه زودتر برای تأمین خدمات مورد نیاز آنان اقدام کنند.
طالبان میخواهد با تغییر بافت جمعیتی در نقاط مختلف پایگاههای اجتماعی مقاومتها در برابر خود را از بین ببرند. آنها با اهدای زمینهای زراعتی و ایجاد فرصتهای لازم اقتصادی برای پشتونهای مهاجر و کوچیها، آنان را نسبت به خود مدیون و وفادار میسازند که در این صورت آنان به مثابه جنگجویان محلی در برابر هر نوع شورش علیه طالبان، خواهند جنگید و از آن پس دیگر نیازی به استقرار گروههای طالبانی در این ولایات نیست و هزینه آن برای گروه شان صرفهجویی میشود.
در آخرین سالهای حکومت اشرف غنی خانواده های دستگیر شده داعشی از کمپهای مؤقت در شرق طی یک پروسۀ مشخص به شمال افغانستان انتقال داده شدند. این رویداد و تغییر بافت اجتماعی در سرحدات، دولتهای آسیای مرکزی روسیه را نگران ساخت. اما آنچه که باعث نگرانی بیشتر روسیه و کشورهای آسیایی هم مرز آن شده، تجربه تلخ تاریخی عصر جنگ سرد و حکومت ظاهرشاه است که در آن دولت امریکا با هزینه مالی بزرگی کانال و بند «کجکی» را روی رود هلمند تأسیس کرد و سرانجام زمینهای وسیع جنوب به جای کشت گندم به مزارع گسترده تریاک تبدیل شد. بنابراین برخی از تحلیلگران معتقد هستند که با انتقال اقوام پشتون جنوب و شرق افغانستان، بویژه طالبانِ پاکستانی در اطراف کانال قوش تیپه با آب و هوای گرم و مناسب، تجربه کاشت گسترده مواد مخدر ممکن است اینبار در سرحدات کشورهای حوزه آسیای مرکزی رخ دهد و این بر نگرانی دولت تاجکستان از اسکان و جابجایی پشتونهای وزیرستان شمالی پاکستان در ولایت تخارافزوده است. این نگرانی زمانی بیشتر شد که گروهی تحت نام «طالبان تاجکستانی» اعلام ظهور کرد و مهدی ارسلان از قوماندانان طالبان تاجیکستانی با افراد خود در ولایت تخار مستقر شدند.
شکی نیست که تنوع قومی باعث شکوفایی و زیبایی یک جامعه است. دولتهای افغانستان هیچوقت مایل نبودند از تنوع قومی به عنوان سرمایه های اجتماعی در مسیر درست استفاده کنند. حاکمان و رهبران سیاسی افغانستان عامدانه به سمت قومی شدن سیاست در افغانستان متمایل بودند و در این مسیر به جلو رفتند تا با تهیج احساسات نژادی و زبانی و قومی برای خود چتر حمایتی بسازند. از اینرو تغییر عامدانه و قهری بافت جمعیتی در برخی مناطق هم مرز با کشورهای همسایه، باعث عمیق شدن اختلافات اجتماعی میشود. این اختلافات ممکن است برای رژیم طالبان در کوتاه مدت سودمند باشد، اما تمام زمینه های ملت شدن و فرایند ملت سازی را در آینده نابود میکند که بدون شک یکی از اهداف گروه طالبان نیز همین است. به این معنی که تغییر بافت جمعیتی با هدف سرکوب و نابودی سرمایه های فرهنگی اقوام دیگر، از لحاظ روانی باعث ایجاد شکاف و کینۀ عمیق در مناسبات ذات البینی اقوام مختلف میشود.
سخن آخر این که، تغییر عامدانه بافت جمعیتی توسط طالبان زمینه اختلافات اجتماعی را فربه تر ساخته و دوام طالبان را منحیث عاملان سیاستهای استعماری پاکستان ممکن میسازد.
نکته در خورتوجه دیگری که روی آن باید تمرکز نمود، تبصره تاریخی ۱۷ فبروری مجلۀ بریتانیایی «اکونومیست» در مورد کانال قوش تیپه است. این مجله پس از شرح مختصری در مورد تاریخچه کانال و ظرفیتهای پیش بینی شده آن، مینویسد: «نگرانی دیگر این است که [اگر] این پروژه تکمیل شود، میتواند منجر به افزایش درگیریهای منطقهای شود. این پروژه آب را از آمودریا در نزدیکی مرز با ازبکستان که برای آبیاری مزارع پنبه که بزرگترین منبع اشتغال در آن کشور است، به داخل افغانستان هدایت میکند.»
افغانستان نیازمند برق ازبکستان است و از سالها قبل به اینسو برق مورد نیاز در شمال و پایتخت این کشور از ازبکستان تامین میشود. در هفته های اخیر، ازبکستان برق صادراتی خود را به افغانستان قطع کرد که با درخواستهای مکرر طالبان و پس از گذشت حدود یک ماه، برق صادراتی ازبکستان دوباره وصل شد. براساس این گزارش، گرمایش زمین و خشکسالی در آسیای میانه، دسترسی به آب را به یک نگرانی جدی تبدیل کرده است و حفر کانالی در شمال افغانستان که ۶۵۰متر مکعب آب را در ثانیه از رود آمو به مزارع داخل افغانستان انتقال میدهد ممکن است منجر به درگیریهای منطقهای شود.
فعال شدن سدهای آب در جنوب افغانستان و در مسیر رود هلمند، واکنش تند مقامات جمهوری اسلامی ایران را در پی داشت، اما تا کنون کشورهای آسیای میانه به ویژه ازبکستان در مورد حفر کانال قوش تپه واکنشی جدی ای نشان نداده اند. ممکن است دلیل این سکوت بیاعتمادی به توانایی طالبان در تکمیل این پروژه باشد، اما شکی نیست که یکی از اهداف ضمنی طالبان از حفر این کانال، پروپاگند و شکل دادن افکار عامه نسبت به خود است.
ختم
نویسنده: احمد آریا