افغان موج   

وی هنگام خدا حافظی از شهرداری کابل برای از دست دادن مقامش با گریه‌ی آشکارا دیده شد.

روح امان نامیست کمتر شناخته شده‌ی رسوا و بیشتر دزد چراغ به دست جادویی در تاریکی ها. فراخبالی های انجنیر روح‌‌ الله امان در فرادستی و تردستی های پول درآوردی های سکویی کاری و صلاحیتی نظیری نه دارند و کبیری هم کبیر تر از وی نیست.

در ویرانی های جنگ های میان اشراری دهه‌ی هفتاد تیر جادویی روح الله جان به مراد رسید و سینه‌ی صاف و شفاف رهبری شرکت هوایی آریانا، بزرگ‌ترین روزن سرمايه اندوزی کشور را شکافته و آن را فگار و خونین ساخت تا آن که به نفس افتاد و میانه‌ی بود و نه بودش یک خط باریک ترددی بود. داداش روح الله به نام انجنیر که تا حال معلوم نیست انجنیر کدام بخش است؟ در سمت رهبری آن شرکت گماشته شد. فریاد گلوی خفه‌ی آریانا بسیار زود از حلقومش بلند شد و هوش‌دار داد که من را در دام دجال بدکرداری به نام روح‌الله گیر داده‌اید، اگر در رهایی ام‌ار چنگال خفاش‌گون او نه کوشید، دیگر منی بی‌‌چاره به نیستی می‌‌روم و‌ ملتی که از هر سو یتیم است، یتیم هواپیمایی هم خواهد شد. آن زمان برگه های بی شمار شست و رفت های اسعاری سرمايه های شرکت آریانا در حال فرار از بی‌داد امان خان از هر کسی امان می‌خواستند. اما گوش شنوایی و مسلمان پناهنده‌یی برای آن برگه های بی‌چاره‌ی سرمايه نه بود. از راس تا قاعده. گپ و گفت هایی به برون از ریخت های پولادین رازداری جنایات و خیانت روح الله امان درز کردند که تنها در یک مورد < ۸ میلیون و چندصد هزار دلار> را به تنهایی ربوده بود. پهنه‌های پنهان این جنایات پس از درز برداری چنان نشانه هایی از جنایات روح‌ الله امان بروز داده شدند که مو در بدن راست می‌شد. یکی از آن موارد ترانزیت و قاچاق مواد مخدر با استفاده از هواپیما های آریانا توسط وی بود. آن نشانه ها و اطلاعات موثق نه توانستند تاب مقاومت در رده های ارتباطی روح‌ الله داشته باشند. چون اهرم های حمایت از او قوی‌تر از خودش در نظام اسلامی نما های دهه‌ی هفتاد تا ۹۰ بودند. دلیل زورآوری روح الله جان رابطه‌ی خانه‌واده‌گی او با شخصی به نام آقای جلیلی اهل ولایت ننگرهار بود. مرحوم جلیلی یکی از معاونان و ارکان صاحب صلاحیت کافی و شافی در امور قوه‌ی قضائیه‌ی دوره‌ی خودش بودند. ایشان در سرک ۸۰ متره‌ی حصه‌ی اول خیرخانه سکونت داشتند و مردم می‌گفتند که آدم با مناعتی بوده اند. روایاتی هم وجود دارند که روح الله داداشی! رابطه‌ی خویشی از سوی دختر آقای جلیلی با قانونی آن وطن‌فروش دیگر دارد یعنی باجه اش است. والله‌ و العلم.‌ قرینه های مقرون به حقیقت پیوسته در همين گفتار ها جست‌وجو می‌شوند و عوامل ظاهری یک روش و یک برخورد و یک شخص و یک کرکتر را بازگو می‌کنند و تناسب بلندای پشتوانه‌ی پشتی‌بانی های او را. در مورد طغیان‌گری طوفان گریه های روح الله جان کودک همان روش ناديده گیری گناهان وی بود تا در مکیدن شیر جان ملت و کشور راحت باشد. در یک پرنتز لازمی می‌نویسم که خوبی های شخصیتی شخصیت های صاحب‌اقتدار نه در ظاهر امر که در محتوای نگرش او به عمل‌کرد و عمل‌گرایی های نزدیکان او تبلور بیش‌تر و نیازمندی بیش‌تر دارد. ما در برخی موارد و برخی سلیقه ستایی های مان دیکتاتوران می‌ستاییم به دلیل گویا او نام جهانی دارد. به گونه‌ی نمونه مردم در جهان سوم یا گاهی در جهان مدرن صدام حسین را قهرمان نبرد ها و مقابله ها با استبداد می‌دانند و تکریم می‌کنند. مگر در زیر پوشش همین نام بلند صدام بود که مردم جنایات هول‌ناک و حتا دور از احساس حیوانی وحشی صفت عدی پسر صدام را فراموش می‌کنند. عدی که برابری جنایاتش برضد مردم اش به هتلر هم مقایسه نه می‌شود و صدبار بیش‌تر از او جانی و شکنجه‌گر بود. عدی مکان های متعدد و عصری و مدرن شکنجه‌های کشنده داشت که زنجیره‌یی بودند. صدام از کشتار و شکنجه‌ی هزاران انسان به دست فرزندش آگاه بود. صدام در بهترین شرایط تصميم‌گیری مجازات عدی، کلکسیون موتر های چندین میلیون دلاری پسرش را آتش می‌زد. عذری بدتر از گناه. پسرش ملت را شکنجه می‌کرد و در بازداشت‌گاه های شخصی به قتل می‌رساند، پدرش به جای مجازات قانونی پسرش، بخشی از سرمايه های ملت خود را به آتش می‌کشید. و در برخورد با مجرمین عادی و بی‌چاره کم‌تر از جلاد نبود. پس صدام چه برازنده‌گی داشت؟ هیچ. همان ظلمی را که پسا صدام یک گروه تروریستی ساخته‌گی به دست آمریکا و اروپا و ایران و روسیه در مورد مردم عراق روا می‌داشتند، عدی پسر صدام به تنهایی در همه کشور آن جنایات را انجام می‌داد. پس نبود صدام و عدی و خانه‌واده‌‌اش ارچند به ویرانی کشور عراق تمام شد، ولی ملت عراق از شکنجه‌ی یک جانی رهایی یافتند. تروریستی که آنان را شهید می‌‌کند مرزش مشخص است. باز هم وقتی به یاد تاریخ مقتدرانه‌ی مردان مقتدر جهان می‌رویم، با دخیل ساختن سلیقه‌ی شخص دیدگاهی و سیاسی خود کارنامه های ماندگار او را نادیده انگاری کرده و هی طبل ملامت بر ضد او می‌کوبیم. مثلأ نگاه های بسیاری ها به عمل‌گراهایی های خشن استالین دوخته شده اند. ولی فداکاری استالین برای وطن‌ اش را کسی ارزش نه می‌دهد. پسر استالین سرباز دوران حکم‌روایی استالین و سرباز جنگ کبیر میهنی اتحاد شوروی سابق بود. این فرزند استالین به اسارت دشمنان‌ وی می‌افتد و اسیر می‌شود. ولی استالین به هیچ قیمتی حاضر نه می‌شود که فرزند سربازش را با جنرال ارتش اسیر داشته‌ی دشمن که نزد او بود تبادله کند و می‌گوید که سرباز با جنرال برابر نیست. با چنین حالات عمل ا دو رهبر انقلابی دارای خط واحد سیاسی و فکری یعنی صدام و استالین تفاوت ارزش دهی کشوری را ببینید. حالا اگر جلیلی صاحب خوب آدمی بودند و می‌دانستند که روح‌الله امان از نام او یا خانه‌واده‌‌اش به خصوص استفاده‌ی سو می‌کرد و یا قانونی مرتکب چنایات چنان عظیمی نسبت به وطن شده بود و  است. خاموشی و سکوت پیشه‌کردن آقای جلیلی مرحوم خود نوعی رضایت به این خیانت ها بود. روح الله امان هر چه و هر کی که بود يا باشد و هر نوع رابطه‌یی که با مرحوم جلیلی داشته باشد سخنی‌ست جدا. ولی استفاده از نام او و قانونی و شاید هم‌کاری و نادیده گیری مستقیم قانونی از جنایت هم‌دستش غیر قابل انکار است. به هر رو وح وحشی روح‌الله سیری ناپذیر بود نفس کلان او قانع نه شونده. با جنان جنایات، رژیم او را به بنای ناچاری گریز از سروصدا های مردمی و رسانه‌یی که جنایات روح الله را برجسته می‌ساختند، آقا را از آریانا سبک‌دوش کرد. این که کجا تعیین شده من کاری نه دارم. پسا حاکمیت کرزی بود که روح‌الله امان فکر کرد جنایاتش در آریانا فراموش شده و یا دادستانی دوسیه های اختلاس و دزدی هایش را آتش زده، دوباره وارد عرصه‌ی قدرت می‌شود. در حالی که دزدی ها و جنایات او نه فراموش شده و نه پرونده‌های قطور دعوا علیه او آتش زده شده. همه د دادستانی موجود بودند و اند و منبع بزرگی برای رشوه ستانی های دیگر در دادستانی پیدا شد. روح الله جان امان مطمئ بود که دستی بالای دست نه دارد.

در سال ۱۳۸۶ من هم‌کار کار های اداری و حقوقی یکی ا شرکت های ساختمانی بودم. رئیس شرکت با من راز دل و درد دل می‌کرد. من هم اگر کاری از خودم ساخته می‌بود کمک اش می‌کردم و اگر نه، آن‌چه عقل قاصر من می‌دانست به عنوان یک دیدگاه نه کارشناسی که تجربه‌یی برایش ابراز می‌کردم.

عصر یک روز رفتم‌ دفتر شرکتی که آن‌جا کار می‌کردم. دیدم مدیران اداری و مسلکی به رئیس شرکت در کدام‌ موردی وضاحت و مشوره می‌‌دهتد. پسا سلام علیکی از ماجرا پرسیدم. واقعا شوکه شدم. به رئیس شرکت گفتم چه گپ است؟ مدیر مسلکی پروژه رشته‌ی سخن را گرفته و به استشاره‌‌ی رئیس شرکت چنین توضیح داد:

< ... ولا ساتای [ ساعت های ] ده یازده بجه بود که رئیس نایی [ناحیه‌‌ی]یازده کت موتر و دو نفر موتر سکیل والایش ده پروژه  آمدن و رئیس ما ره پرسان کدن و بسیار وارخطا بودن. کارای ما رام توقف دادن... هر چی گفتیم ما کدام اشتباه نه داریم چرا کار خوده ایستاد کنیم؟ قبول نه کدن... مام کارا ره بند کدیم...> پرسیدم چه می‌خاستن؟ پاسخ عجیبی شنیدم. توضیح دادند که: (... رئیس گفت مه بی‌چاره و عاجز آدم هستم، میفامم کارای تان قانونی اس کدام تخطی هم ندارین. ولی شاروال مره مجبور کده که به رئیس تان بگویم یا دفعتا پنجاه هزار دالر به روح الله امان شاروال بته یا کارای تان بند و شاید چپه شون...) با شنیدن این سخن بسیار آشفته و عصبی شدیم که چی حال اس ده ای وطن. رئیس شرکت گفت: [ کارای مه قانونی استن... مه پیسه میسه هم نمیتم دلش چپه می‌کنه دلش هر چی می‌کنه...]. من رئیس محترم ناحیه‌ی ۱۱ را می‌شناخنم. شیر حبیب خان از روسای محترم و پاک‌سرشت شهرداری کابل و آدم بی‌واسطه‌یی که غیر از خدا کسی نه داشت. وقتی این موضوع را دانستم یادم آمد که روح‌الله امان چه گل هایی به داده و حالا باز هم سعی دارد کاری که می‌خواهد انجام دهد. بایستی کاری کرده باشد و به کمک دلقکان و چاپلوسان و فرصت طلبان زراتدوز شهرداری فهرست درازی از منابع اخاذی های خودش را ترتیب کرده باشد. دوستانی که در چهار سوی ادارات دولتی می‌شناختم را از نظر گذراندم، بعد فکر کردم هر طوری کنم و اگر به هر مقامی هم اطلاع رسانی کنیم هیچ اثری نه دارد. به فکر تجارب و مطالعات امنیتی افتادم. راهی نه یافتم به غیر از آن‌چه که اجرای یک طرح اوپراتیفی اثرگذار داشته باشد. چنین تصامیم در ادارات امنیتی و مسلکی به عنوان آخرین روی‌کرد با نتیجه‌ی احتمالی مثبت و منفی پنجاه پنجاه اتخاذ می‌گردند. یک سیم‌کارت با  شماره‌ی جدید خریداری کرده، پیامکی نوشتم که: جناب شاروال صاحب رئیس جمهور از پنجاه هزار دلار رشوه خواستن تان اطلاع حاصل کرد. شما رئیس ناحیه یعزده را مجبور کردید تا از کسی که نشانی او را داده اید برای تان پول بگیرد...وضعیت خراب است. من یک دوست تان از ریاست جمهوری استم. هوشیار باشید...‌ پیامک را در شماره های روح‌الله امان و شیرحبیب خان فرستادم. خودم هم به مالک شرکت گفتم تلفن های خودش را خاموش کند و جواب نه دهد. مالک پروژه مدیران دفتر را با سرکارگر وظیفه داد تا متوجه باشند و ما پروژه را ترک کردیم. این همه اتفاقات همه‌ی روز را دربرگرفتند. ما از ساعت ۲ ظهر ساحه را ترک کردیم. رئیس شرکت گفت باید همرایش باشم. رفتیم منزل شان، نارسیده به خانه‌ی رئیس شرکت من از تلفن خود به مدیر دفتر شان زنگ زدم. گفتند رئیس ناحیه و کسی به نام سکرتر شاروال زنگ زدن بسیار وارخطا بودن گفتن کار تانه از سر شروع کنین و حتمی رئیس تاته پیدا کنین که شاروال صایب کار شان داره... تلفن های شان خاموش اس... من با خنده به دوست خودم گفتم کار خلاص شد مگر دایمی. به همین گونه خبر گیری داشتیم. فشار آقای روح الله امان بالای محترم شیرحبیب خان چنان زیاد شده بود تا برای پیدا کردن مالک شرکت تلاش‌ کند که رئیس بی‌چاره تا شام‌گاهان تاریک در دفتر شرکت منتظر آمدن رئیس بود و رئیس غایب. شب گذشت و من با رئیس شرکت در خانه‌ی شان ماندم. فردای آن روز رئیس شرکت گفت وقت‌تر دفتر برویم که اگر رسمیات شوه حتمی شاروال و رئیس ناحیه پیدا میشن... هر دو غافل شده و راس ساعت شش صبح به دفتر وی رفتیم. در ناباوری دیدیم که محترم شیرحبیب خان معصومانه بالای چوکی چرخی رئیس شرکت نشسته اند. وقتی من را با ایشان دیدند، گویی دوباره تولد شده باشند. همه روی سخنان شان با من بود. خواستند تا رئیس شرکت را قانع بسازم که اگر با روح‌الله امان صحبت هم نمی‌کند، تنها اطمینان دهد که موضوع را در ریاست جمهوری دنبال نه کند. و هم گفتند شاروال صایب گفته تا ختم پروژه کسی مزاحم شان نه شوه. منم خودم را کم نزده و در حضور محترم شیر حبیب خان از رئیس شرکت خواهش کردم که دنبال موضوع نه گردد. رئیس شرکت با خرسندی گفت که صرف‌نظر می‌کند. ولی حل مشکل ده ریاست جمهوری  به دوش خود شاروال باشد. در این جریان من با خنده به شیر حبیب خان گفتم که فکر کنم شب دفتر شرکت خوابیده بودید، گفتند این شلروال مره دیوانه کد. نه خودش خو کد [نخوابید] و نه مره ده خو [ خواب ] ماند، نما، صبحه خانده حرکت کدم.‌ چه کنم نجیب جان غریب و بی‌واسطه استم. من در نزد خودم گفتم روح الله خاین است که خوف دارد. ورنه شاروال کابل عضو کابینه است و کوه را از قدرت چپه می‌کند اگر صادق باشد. همین دست‌اندازی های سراسری بودند که دولت ها مجبور شدند خدمات شایسته‌‌ی!؟ روح‌الله جان از ۱۳۸۶ تا ۱۳۸۶ خاتمه دهند. وی هنگام خداحافظی گریه می‌کرد.‌بدرود.

 عثمان نجیب

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Normale Tabelle"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:8.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:107%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri",sans-serif; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

۲۵/دسامبر/۲۰۱۶ ایسن- آلمان