افغان موج   

مارِ  کر

خیال ماس

وطن را مامنِ وسواس  کردند

 اسیرِ دستِ هر خناس کردند

به کنج سینه قلبِ شیر داریم

مگر مارا خیال ماس کردند

نمادِ فتنه

چها بود این وطن اما چها گشت

پناگاه نمادِ فتنه هاگشت

الایارانِ بیدادِ جهانی

وطن بیزار ازشکل شماگشت

 راه نو

تورا یک روزجوَجَو میتوان ساخت

زخشتِ کهنه ات زَو میتوان ساخت

 اگر بستی گذارِهرچه راهست

رهی را باز ازنو میتوان ساخت

نشهءهشیاری

مپنداری به بن بستی فتادیم

کجا درپایِ هرپستی فتادیم

کمالِ نشهءهشیاری ماست

اگر ازچشمِ بد مستی فتادیم

مارکر

 سرِ این ناکسان و حلقهءِ  دار

که مارکر  نگردد هُدّه بردار

کجاشد جاریِ فریادِ مردم

لبِ چارسوی دلها می زنم جار

غوغای خموشی

زغوغایِ که پنهان دارد امشب

سکوتم بوی طوفان دارد امشب

بود همپای اقیانوس آرام

که فوران در گریبان دارد امشب

حرف پنهان

خموشی بازطوفان کرده امشب

سرش را در گریبان کرده امشب

 به پرسید از زبانِ ساده ی دل

به زیر لب  چه پنهان کرده امشب

پیچِ وفا

بکوی آشنایی رهسپاریم

به نامردان سروکاری نداریم

برای دیدنِ دلهای عاشق

سرِ پیچِ وفادر انتظاریم

برقِ دل

چرا خاموش وسرد وبی بخارید

چه گشته کاین همه حیران وزارید

مگر  برقِ  دلِ تان رفته امشب

که ظلمت را چنین آیینه دارید

دوراهی تنهایی

برای هرچه دل درجا بنالم

بسان کوه آتشزابنالم

سَرِ دوراهی اندیشهِ عشق

خدارا تابکی تنهابنالم

تردید

زلرزه  حالتی چون بید داریم

براین ناباوران تردید داریم

نمی یابد کسی فریادِمارا

هوای چشمِ اهلِ دید داریم 

 

نورالله وثوق

30/4/1388

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید