افغان موج   

عبدالمجید 

عبدالمجید کلکانی

قطره ای از اقیانوس شخصیت

عبدالمجید کلکانی نامیست آشنا تراز آشنا که برای دیروزیان نزدیک و اکنونیان ما غالباً در قالب اُسطورۀ شکوهمندِ مردمی تجسم یافته است ، از این منظر است  که از سیمای شخصیتی او تصویر های گوناگون کشیده شده و کشیده خواهد شد. حرف بر سر دهن کجی دشمنان او نیست. چه از دشمنان جز ناسزاگویی در حق او انتظاردیگری نمی توان داشت. به تعبیر شاعری:، چون قلم  به دست دشمن بوده، از مخالفین خود زشت ترین تصویرها راکشیده است.

زنده یاد عبدالمجید کلکانی اولترازهمه یک انسان بود، یک انسان متعالی. اونه صاحب کرامت بود، نه  معجزه ونه سحروجادومیدانست . بدون شک که درجه استعداد وتوانمندی های شهید مجید   در حد بالا و توصیف ناپذیری  قرار داشت . اوتوانست به نحوشایسته ای این ظرفیت ها را رشد و پرورش دهدودر جهت شناخت  جهان و جامعه وقوانین حاکم بران به نحو اعجاب بر انگیزی بکارببندد. اودریافته بود که بدون تغییر بنیادی مناسبات ظالمانه وغیر انسانی موجود وتعویض آن  نه با مدینۀ فاضلۀ آنسوی هیجستان،بل با  ظهور مناسباتِ عادلانه ومترقی ، نجات خلق افغانستان ورسیدن به ازادی واقعی و رفاه اجتماعی  در عمل میسر بوده نمیتواند. او در پای  ایجاد و تاسیس سازمانی که در   راستای این تغییر و تحول نقش ایفا نماید ، تمام انرژی اش را عاشقانه ریخت .

عبدالمجید کلکانی به مثابه یک انقلابی  به تمام معنا حرفوی ، نقش بلندِ رهبری خود رابابنیان گزاری سازمان آزادیبخش مردم افغانستان ( ساما) در متن حوادث تبدار و خونچکان  به اثبات رسانید . او کسی  نبود که جایگاه رهبری اش را بواسطه پول ، زور ویا نیرنگ وچیز هایی ازین دست بر کسی تحمیل کرده باشد. اورهبری بود خردمند ،اگاه ،انقلابی ، نترس ودشمن ستیز. شهرت ومحبوبیت او ناشی از صفات  مردمی و انقلابی او وتسلیم ناپذیری اش در مقابل دشمنان رنگارنگ خلق افغانستان می باشد.  مجید از سلالۀ آنهایی نبود که تنها  خود را در لاک حرف مخفی کند و از میدان عمل بگریزد . او در لحظات حساس ودر میدان آزمایش های سخت در صف اول می ایستاد وجوهر ذاتی اش را می نمایاند . او صاحب وقاربزرگ،تواضع و ادب، اخلاق تحسین بر انگیز،مروت، شهامت وجوانمردی فوق العاده ای بود. در برابر دوستان وزحمت کشان وفادار وصمیمی بود ، درمقابل دشمنان وطن ومردمش سازش ناپذیر. مجید مردم ، رفقا و همرزمانش را چون مردمک چشم دوست می داشت. این جمله ورد زبانش بود: " یکی مرگ رفیق خود رانبینم ،دیگر نامردی اش را " .

استاد عزیزاله  ( مشهور به  شریف  ) که یکی ازیاران نزدیک مجید بود  ، در باره رفیق دوستی مجید خاطره اش را برایم چنین شرح داد  : در یکی از روزهای سرد زمستان که زمین را برف سنگین پوشانده بود، من و چند تن از یاران  دیگر در قریه اوریاخیل پغمان جلسه داشتیم که غیرمترقبه مجید آمد. از اوپرسیدیم چطور شد که آمدی؟ گفت : من از راه می گذ شتم    می دانستم که شما اینجا جلسه دارید .  پاهایم سستی  کرد و  حیفم آمد که دیدارتان را نا دیده بگذرم.

خزان سال 1360 خورشیدی بود ومن ( نویسنده ) در کوته قفلی های صدارت (ریاست امور تحقیق خاد) به مشکل نفس می کشیدم. شب از نیمه گذشته بود. درب سلولم باز شد. قادر سرباز (دلگی مشر کوته قفلی ها) با خشونت همیشگی اش مرا از اتاق بیرون کشید و بطرف منزل بالا برد . سه تن از مسوولین ریاست تحقیق خاد در انتظارم نشسته بودند. از چهره های خشماگین شان فهمیدم که ازمایش سختی در پیشروست . انها چون کفتاران خون خوار چنگ ودندان تیزکرده بودند تا مرا بدرند. اولین حرف شان این بود: بعد ازین برای ما مهم نیست که سامایی هستی یا نیستی. مهم اینست که اسناد تشکیلات را برای ما بدهی . در غیر ان اگر دیوار فولادی هم شوی چپه ات می کنیم ....."

شکنجه آغاز شد.  ازهوش بیرون شدم. آب سرد بر سرو رویم ریختند وشکنجه را از سر گرفتند . درد شکنجه مغز استخوانم را می سوختاند. با افکار ضد ونقیض روبرو شده بودم .حس می کردم که اراده ام دستخوش بحران شده است.شکنجه گران دست از سرم بر نمی داشتند. دهن های شان کف کرده بود ومی غریدند. درین اثنا یک تن شان با غیظ و غضب فریاد کشید : ای پدر لعنت کثیف ! چه میخواهی ؟ می خواهی مثل مجید قهرمان شوی ؟ " طنین شورانگیز نام مجید چون  دریای انرژی در سلول های بدنم جاری شد . درد شلاق از جسم خسته و نحیفم گریخت. دیگر با تداعی  آهنگِ نام  مجید دیوار فولادی شده بودم . دشمن به زبان خود اقرار    می کرد که مجید یک قهرمان است وهر انکه در برابر دشمن مقاومت پیشه کند ، قهرمان است....

عبدالمجید کلکانی فرزند رشید مردم افغانستان ، انسان آزاده ومبارزی که در برابر رژیمهای دار و تازیانۀ زمانه  خودایستاد . او در راه انقلاب از شمار اندک رهبرانی است که نخواست به هر قیمتی جانش را در امان نگهدارد. در کار مبارزه انقلابی از نیرنگ کار نگرفت و سیاست را " چال و فریب " تعریف نکرد. در تمام دوران زنده گی  حماسی و پرافتخارش یک لکه تاریک   را   نمی توان سراغ کرد. او از چاپلوسی واستان بوسی  و چاکر منشی سخت نفرت داشت. زنده گی پر فرازونشیبی را از سر گذراند ولی هیچگاهی در برابر جانیان کوچک و بزرگ  قامت خم نکرد. ازینرو در وجود مجید ارتجاع داخلی وحامیان جها نی  ارتجاع ، دشمن اشتی ناپذیر خود را می دید . او ناگزیر زنده گی پر مشقت مخفی را اختیار کرد و تقریبا تمامی عمر پر بارش به زنده گی مخفی گذشت. تنها توانست در مقاطع کوتاهی به زنده گی علنی رو بیاورد.

 در دوران ریاست جمهوری داود چند روزی از زنده گی علنی استفاده کرد . بالاثر تقاضای داود نزد او رفت . داود از وی پرسیده بود : " مجید جان به ما راپور می رسد که تو قضایای محلی را دامن میزنی." سردار خود خواه چون از زبان استان بوسان درگاه تملق شنیده بود،فکر می کرد که اینبار هم خواهد شنید : "استغفراله ! ما واین کار ها ! کی گفته ؟ ..."

اما پاسخ مجید این بود : " من روی مسایل بین المللی می اندیشم و شما از مسایل  محلی و قومی  حرف میزنید. "

 شهید عبدالمجید کلکانی رهبری بود مردمی . ا و زنده گی بسیار سا ده داشت . زنده گی مخفی اش را در غار کوه ها نگذراند و درجنگل ها پناه نبرد . او از توده های عادی کوه وجنگل ساخت . دوستان و طرفداران او اکثرا روستاییان پاکدل، صادق وشجاع بودند .  مجید ارتباطات گسترده با طیف های مختلف مردم از انجمله دهقانان فقیر ،کارگران،روشنفکران ،روحانیون روشن بین ، عیاران وما مورین ضد رژیم برقرار کرد .

دشواری های زنده گی مخفی ، عدم امکانات ودرگیری با مبارزه عملی فرصت کمتری برای عبدالمجید کلکانی داد تا افکار واندیشه های خود را تدوین کند . از او اثار زیادی بجا نمانده است . در دوران جمهوری داود شبنامه " شمالی خار چشم رژیم کودتا " را نوشت . به دنبال ان " قانون اساسی طناب اسارت خلق ما " را .

در همان زمان کنفرانسی متشکل از کادرهای انقلابی جنبش بخاطر تدارک سازمان واحد بطور مخفی در شهر کابل تدویر یافت که گزارش سیاسی ان به قلم مجید تحریر یافته بود . در قسمت پایانی این گزارش امده بود :"باید اماده گی گرفت ! اماده گی به سویه فردی و اماده گی به سویه جمعی . "

در همین سال ها بود که بخشی از روشنفکران زیر سقف نشین جنبش وارد بحث های جنجال برانگیزی شدند .مجید قلم برداشت ونوشته تیوریک مفصلی ( حدود پنجصد صفحه ) را زیر عنوان " پاسخ ناگزیر به یاوه های اغواگر " نوشت.

مجید به " زرگر جنگی " های رایج در جنبش اعتنا نمی کرد و" مجلس آرایی ها " ی روشن فکرانه وبحث های بی نتیجه را نمی پسندید . هر چند گاهی بعضی از "روشن فکران کتابی " او را در دایره سرگردان اینگونه جدل ها مزاحم هم شدند . از دیدگاه من شاید یکی از عوامل بیرون نشدن وی از شهر کابل چلنج های مصیبت افرین همین روشن فکران زیر سقف نشین  بوده باشد .

مجید " معیار وطن دوستی وآزادی را اتکا به مردم ،رزمیدن در میدان نبرد رویاروی ووفاداری به منافع ملی وانقلابی – در نظر وعمل – " می دانست .  شبنامۀ( خروش رعد در پکتیا- دلو 1358 خورشیدی)

او تاکید کرد آنهاییکه از دور دست بر اتش دراز می کنند" تا زمانیکه رسالت بت شکنی خود را خلیل آسا درقعر اتش نمرود به ازمون نگذارند " نمی توانند اعتماد مردم رابه خود جلب کنند .

سال اخیر ریاست جمهوری داود تا اوایل پیروزی کودتای ثور گروه ها وافراد انقلابی وارد بحث وتبادل نظر روی سلسله مسایل مهم بخاطر رسیدن به یک راه حل مشترک وایجاد ستاد واحد انقلابی  شدند .درین موقع از عبدالمجید کلکانی نبشته ای راخواندم زیر نام " برخورد به گذشته ". که پس از ایجاد " ساما " " اولین اعلامیۀ "  آنرانوشت. و متعاقب ان " اعلامیه جبهه متحد ملی افغانستان " را نگاشت . پسانترشبنامه های "فاجعه است یا حماسه ؟ "، " روس اشغالگر در سراشیب رسوایی وتباهی " ، " خروش رعد در پکتیا " و اخرین اثری که از قلم توانای این شخصیت بی مثال تاریخ کشورما بیرون شد " در سنگر اعتصاب ببر انقلاب خفته است " میباشد  .

باید افزود که عبدالمجید کلکانی قبل از انکه به دام دشمن بیفتد ، اماده گی برای برگزاری گنگره مؤسس ساما را می گرفت .  او گزارش اساسی برای نخستین گنگره ساما وطرح پیشنهادی برنامه سازمان را به قلم خود نوشته بود .

عبدالمجید کلکانی طراح وبنیان گزار" مشی مستقل ملی وانقلابی " در جنبش ملی وانقلابی افغانستان شمرده می شود .او انقلاب اینده افغانستان را " راه نا کوبیده و نیازموده " تعریف کرد و قویا  اعتقاد  داشت که  الگو سازی وکلیشه برداری درحکم مرگ انقلاب است . او به تیوری های عام انقلاب و تجارب گرانبهای خلقها ارزش فراوان قایل بود ولی هیچگاهی با این تیوری ها برخورد دنباله روانه نمیکرد . او می گفت خیال تطبیق دربست تیوری های عام و در نظر نگرفتن شرایط خاص یک کشور به معنای "لقمه تیار دیگران را جویدن " است .

 پس از مرگ مجید ، برادر دانشمند و انقلابی او عبدالقیوم رهبر افکار و اندیشه های او را درین عرصه هنگام سخنرانی در محفل ای که به مناسبت هفتمین سالگرد مرگ او دایر شده بود ، اینگونه بیان داشت : " ترس از اینکه ما مطابق به فورمول این یا ان کشور حرکت نکرده ایم ، سازمان پیشاهنگ را از توده ها جدا می کند واز مسیر مبارزه بدور می اندازد " ..." این تجارب میتواند از مطالعه وسیر انقلابات در کشور های دیگر بدست اید ولی باید بطور عمده بر تجارب مبارزاتی که خود در پراتیک اجتماعی ان سهیم بوده ایم تکیه شود .  اشتراک در پراتیک اجتماعی اگر یک جانب قضیه را تشکیل میدهد ، درس اموزی واقعبینانه از این تجارب جانب دیگر و شاید هم مهمتر انرا میسازد . چنانچه درس اموزی از تجارب کشور های دیگر فقط میتواند وقتی سودمند باشد که انرا با تمام جوانب مثبت ومنفی ، خاص وعام ، انطور که هست بیاموزیم و قضایای انرا تابع خواست وتمایلات ذهنی خود نگردانیم .....سر فرود اوردن در مقابل ارباب زور ، تسلیم شدن در مقابل جبروت قدرت های بزرگ ، تخطی از منافع اساسی خلق ، سازمان را از موقعیت پیشاهنگ ان بدور میسازد ."( "ساما" در ایینه قدنمای اندیشه و کردار مجید )

 انگاهیکه تیوری تقسیم بندی قدرت های جهان سر زبان ها بود، ما به مجید پیام فرستادیم که موضع او در قبال این تیوری چیست . او نظر خود را چنین بیان داشت : "ما حق نداریم از قضایا ومسایل بین المللی بطرف مسایل و قضایای ملی مان حرکت کنیم ."

از ان روز تا کنون سال ها می گذرد و تجارب تلخ و رویداد های فاجعه بار کشور ها – منجمله کشور ما –  دال بر درستی موضع گیری ان یار سرافراز تاریخ است .

چند ماه پیش از طریق پروگرام فارسی رادیوی بی بی سی مصاحبه اقای نور الحق علومی را شنیدم که می گفت : امروز دنیا تغییر کرده است . دیگر ولادیمیر پوتین و جورج دبلیو بوش با هم مثل دو برادر اند . ما نیز باید خود را تغییر دهیم ...

آری ! اگر برژنف با جیمی کارتر در رقابت بود ، تیغ از نیام برکشیم و بنا بر " اقتضای سیاست " و " امر بادار " مردم بیگناه خود را چون گوسپندان حلال کنیم ،واکنون که پرده دیگری از درامه ننگین در دست اجراست ، با ادا ها واکت های " نوین " سند برده گی خود را به دست خود امضا کنیم .  ننگ !

ولی مجید در شبنامه " خروش رعد در پکتیا " چنین نوشت : " واقعییت اینست که هیچ قدرتی در جهان ، بدون در نظر گرفتن سود وزیان خود ، با کسی دوستی یا دشمنی نمی کند . ازینروست که مثلا اسراییل دشمن اسلام تجاوز روسیه را بر میهن ما محکوم می کند وسازمان های فلسطینی که از جگرگوشه زخمی جهان اسلام میخواهند نماینده گی کنند، بر شمشیر روس رهزن که به خون ملت مسلمان افغان اغشته است، بوسه می زنند ." 

ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا !

روزی یکتن از یاران نزدیک مجید از وی پرسیده بود : اگر فرضا روزی ما به قدرت برسیم برای مردم خود چه خواهیم گفت ؟ مجید در جواب گفته بود " برایشان خواهیم گفت که تا رسیدن به حد معینی از امکانات اقتصادی ، سنگ ها را به شکم های تان بسته کنید ."

او میخواست به همرزمان خود این فکر را انتقال دهد که تکیه کردن به زور وقدرت بیگانگان وبکار نبستن ظرفیت ها وامکانات خودی انجام مصیبت باری به دنبال دارد .

نقل قول دیگری از شبنامه " خروش رعد در پکتیا " را می اورم :

"انهاییکه منافع وغرور ملی ما را با اتکا بغیر ، با الهام گیری ومداحی از اجانب ودمسازی با منا فع و سیاست های دیگران به بازی می گیرند ، چیزی جز نوع اسارت نوین برای ملت افغانستان به ارمغان نمی اورند ، هرچند انرا در پوشش های متبرک یا انقلابی نما بپوشانند ."

عبدالمجید کلکانی، انقلابی هوشیار و اگاهی که از برکت شم طبیعی و دانش عمیق خود آن حوادثی را که هنوز اتفاق نیفتاده بود بطرز داهیانه ای پیشبینی می کرد . او در دوران رژیم شاهی میگفت : " اگر افغانستان ویتنام دیگری شود ، امپریالیسمش روس خواهد بود . "

پس از کودتای ثور که هنوز روسها بصورت عریان کشور ما را اشغال نکرده بودند ،مجید نوشت : "اکنون امپریالیسم روس بر سر دو راهی ای قرار دارد که در دور نمای ان چیزی جز شکست ننگین پدیدار نیست : تعویض چاکران بیکاره با چهره های رسوایی که پیش از پیش محکوم به مرگ اند . ویا ماجراجویی نظامی وغرق شدن در گرداب نظیر ویتنام . " ( اولین اعلامیه ساما )

این تعویض و جابجایی عملی نشده بود که شهید مجید دار ودسته پرچم را "اشتپنی های فرسوده " نامید .

کودتاچیان " در نشه ماه عسل " بسر می بردند و هورا کشیدن ها وتجلیل های فر مایشی از مد نیفتاده بود که عبدالمجید کلکانی به دیدن ما امد . تحلیل ها و صحبت های او انقدر عمیق ، متین ومستدل بود که ایمان ما را صیقل داد .او با منطق قوی وصحبت های شیرینش نشان داد که : رژیم کودتا نمیتواند بر مردم تکیه کند . او گفت " اینها از مردم هراس دارند و خواهی نخواهی با مردم در می افتند ومردم به زودی علیه شان قیام خواهند کرد . "

زنده یاد ملنگ عمار از استاد خود پرسید : بگو من چه کنم ؟ استاد با الفاظ شیرین وخنده معنی داری گفت : " رفیق جان ! خلا صه اینکه تفنگچه ات را چرب کن و جانت را بچت ." ملنگ گفت : " تفنگچه ام موش کش است " مجید در جواب گفت : "  جنگ ما هم با موش هاست . وقتی خرس ها امدند باز تفنگ های خرس کش پیدا می کنیم."

چند روز پس از حمله اشکار روس بر افغانستان که چاکران وطنی شان انرا " مرحله نوین وتکاملی انقلاب ثور " نام نهادند ، مجید در شبنامه  " روس اشغالگر در سراشیب رسوایی و تباهی " چنین نوشت :

" در مرحله نخست ، در جنگ افغان با افغان روس مشاور خوبی از آب در نیامد و درمرحله نوین در جنگ افغان با روس ، روس جنگجوی پیروزمند نخواهد بود . بگذار درین مرحله نیز ازموده شود که سلاح مهیب روس غالب است یا ایمان تزلزل نا پذیر افغانی . "

عبدالمجید کلکانی دارای همت بلند وعزت نفس بی نظیر بود . در زمان قدرت تره کی – امین ، جاسوسان رژیم یک تن از رفقای ما را در منطقه هوفیان ولایت پروان زیر تعقیب قرار دادند .  او خود را در چاه اب پنهان کرد . بالاثر لرزش ریسمان چاه جاسوسان پی بردند که شکار در درون چاه است . بدینگونه او را شکار کردند .

وقتی گزارش این واقعه برای مجید رسید برای مادستور داد " یکی در چاه پنهان نشوید  دیگردرتنور وسوم در مرغانچه "

غرور بلند آن مرد بزرگ این اجازه رابرایش نمی داد که دشمن رفیقش را ازین مکان ها بیرون بکشد . او حتی پناهگاه ها و مخفیگاه ها را متناسب با شخصیت والایش انتخاب میکرد .

شهید عبدالمجید کلکانی در مقابل نیروهای جاهل ، عقبگرا و سیه دل موضع قاطع واصولی گرفت . او نوشت : " تجارب سرتاسر جامعه بشری منجمله نبرد های ضد امپریالیستی پارینه خلق ما ، به بهای خون هزاران فرزند پاکباز این سرزمین موید این حقیقت است که ازادی ملی بدون دموکراسی واقعی ،عدالت اجتماعی وگرایش مترقی جز اسارت نوین وضیاع خون های ریخته شده پی آمدی نداشته و نخواهد داشت . " " در هر حال ،چه امپریالیسم روس به توطیه جدید ویا تشدید مداخله مستقیم متوسل شود وچه محافل رجعتگرا به پاداش برده گی امپریالیسم دیگری به نحوی در کشور تسلط یابند ،مبارزه خلق ما با توان وقاطعییت بیشتر ،تا دست یابی به ازادی واقعی وتامین عدالت اجتماعی ضرورتا ادامه خواهد یافت . ... گذشته ازین ارتجاع مردود باخزیدن در صف پیکار خلق وسو استفاده از معتقدات ملت مسلمان ما تلاش دارد با تخطیه گرایش راستین ترقیخواهی و با دامن زدن تفرقه در جبهه خلق نبرد ازادیبخش ملی را که با عبور از دریاهای اتش و خون به سوی قله پرافتخار پیروزی ره می گشاید ،تضعیف نماید . ”  ( اولین اعلامیه ساما )

به هر اندازه ای که پهلوهای شخصیت کثیرالجوانب  عبدالمجید کلکانی رابشکافیم ، به گنجینه گرانبهای میراث معنوی او دست می یابیم .

جای گفتنی است که برای معرفی شخصیت این گوهر نایاب و تحلیل وگسترش اندیشه های جاویدان او وانتقال آن به نسل نوین ، کار اندکی صورت گرفته است .

 من بیاد دارم وقتی رسول پهلوان در شهر مزار به قتل رسید زور و ثروت بجا مانده او جمعی از " روشن فکران " و " قلم بد ستان " را گرد اورد تا از او شخصیتی بسازند که سزاوار " شان وشوکت " او باشد .  همان بود که کمیته ها و کمسیون ها ساخته شد وقلم ها در غیاب وجدان به حرکت افتیدند و چه اوصاف والقابی نبود که بر مترسک او چسپانده نشد .

 بادریغ وتاسف که پروژه  شخصیت سازی وشخصیت نمایی در کشورما آنقدر بازارش گرم است که از هرزه ترین " دلقک ها و  آدمک  ها " قهرمانان تحتانی تاریخ " ساخته می شود .

اینجانب که یکی از یاران وفادار وسرسپرده راه اویم  به گفته یار همرزم وهمزنجیرم انجنیر نادرعلی دهاتی " حیوان ناطقم نه کاتب " که بتوانم گوشه کوچکی ازین خلا را پر کنم . علاوتا انهاییکه قیچی های آدم بُری در دست داشتند  و کار شان قطعه قطعه بریدن آدم ها بود ، گواهند که قربانیان جنایات نابخشودنی شان انقدر بیمار ، خسته وناتوان شده اند که حوصله چنین کار ها از انها ربوده شده است .

روزی یکی از همسفران روبه من کرده گفت : ما در برابر نسل شهیدان سرفراز خود دین به گردن داریم تا از مقام والای شان تجلیل به عمل اوریم . من گفتم : کاملا موافقم . اما مهمتر از ان در برابر نسل های اینده مسوولیت های مان سنگینتر است . زیرا این اینده گان اند که از تاریخ می اموزند و کارنامه های پدران و رهبران تاریخ ساز خویش را در معرض داوری قرار میدهند . باییست این معنویت بزرگ را به فرزندان مان انتقال دهیم تا انها در تاریکی های خوفناک سرگردان نباشند .

وقتی به گذشته ها برمی گردم براستی نسلی از فداکار ترین ، اگاه ترین ،پاک ترین ودوست داشتنی ترین انسانها در نظرم مجسم میشود که در پیشاپیش همه می توان مجید را قرار داد . من خود انچه از خوبی ها دارم  همه را مدیون اویم . من از او واز مکتب بزرگ او درس وطن دوستی ، درس وفاداری ، درس اخلاق ، درس ازاده گی و سر انجام درس مبارزه وانقلاب اموخته ا م .  از قول وقراری که با او بسته ام خشنودم. وانچه از او به میراث برده ام  انقدر پربهاست که با هیچ چیز دیگری نمی توان انرا معاوضه کرد.

مرگ این قهرمان بی بدیل  را یک واقعییت بسیار تلخ  برای خود  و ضایعه جبران ناپذیر  برای ملت  قهرمان پرور خود می شمارم . ولی یاد و خاطرات او و اندیشه های درخشانش در ذهن من ، در وجدان اگاه من ، در کردار من ودر دنیای من تا واپسین نفس باقیست و در روشنایی آن به پیش میروم. مجید برای فرهنگ میهنم میراث ارجمندیست که هیچ قلمی نمیتواند  از آن بگریزد . مجید نزد من خورشیدیست که  تا سیاه ترین برش های آیندۀ  کشورم   ، برای نسلی که در راه است ، میدرخشد و میتراود.

یادش جاودانه !     

نسیم  رهرو

28/نوامبر/ 2005       برابر با     7 / قوس/ 1384