افغان موج   

محمدعثمان نجیب

گزارش‌نامه‌ی افغانستان نوشت و منتشر کرد.

 

کشور شاهی ناروی  از سال ۲۰۰۷م به اینطرف با گروه طالبان رابطه مستقیم دارد که ابتدا سفارت ناروی در اسلام آباد این رابطه را ایجاد کرد، بعداً سفارت ناروی در کابل زیر پوشش پروژه صلح چند بار نماینده های طالبان را به اسلو پایتخت ناروی دعوت نمود.

در حال حاضر چند تن از نماینده های طالبان و جامعه مدنی  به اسلو رسیدند و قرار است که از روز دوشنبه  نشست های رسمی شان شروع شود.

امیر خان متقی وزیر خود خوانده گروه طالبان

محبوبه سراج از قوم پشتون

جمیله افغانی  از قوم پشتون

شینکی کروخیل از قوم پشتون

جعفر مهدوی از قوم هزاره 

سید اسحاق گیلانی از قوم پشتون

انس حقانی  از قوم پشتون

هدا خموش از قوم تاجیک

لطف الله نجفی زاده از قوم هزاره 

  به اسلو پایتخت ناروی رسیدند.

یک تعداد از فعالان مدنی افغانستانی مقیم در ناروی نیز امروز یک گردهمآیی اعتراضی داشتند ولی قرار  است که بروز دوشنبه  این گردهمآیی گسترده تر  به رهبری داکتر میرویس غیاثی،  امین سناتور زاده ، احمد یاسر و سیما نوری  برگزار شود.

هم چنان گفته می‌شود که در این  نشست  در مورد ترغیب یک تعداد از مخالفان سیاسی طالبان  برای مشارکت در حکومت نیز  صحبت هایی می‌شود.

احزاب و جریان های موثر  سیاسی ضد طالبان این نشست را تحریم کردند و به نماینده ناروی گفتند تا مادامیکه کشور ما از اشغال نجات پیدا نکند  به هیچوجه  اینگونه نشست ها نتیجه نمیدهد.

 

 

 

۱۴۰۰بهمن ۲, شنبه

پیشینه تاریخی زبان فارسی دری

 

تهیه ونگارش

صنعت بسام

    

 

دانی  که چرا دار مکافات شدیم

ناکرده گنه چنین مجازات شدیم

کشتیم خرد، دار زدم دانش را

در بند و اسیر صد خرافات شدیم

                                      

بحث خودرا در مورد پیشینهٔ تاریخی زبان پارسی ادامه میدهیم چنانچه در قسمت های قبلی به ریشه اصلی این زبان مفصل پرداختیم ولی  عدهٔ کلمه پارسی  را منسوب به پارت وعدهٔ منسوب به اوپائیر سئن ،اپارسن وپارس میدانندچون دین زردشت را برخواسته از کوه اوپائیرسن دانند واین دین را دین پارسا وزبان آن به پارسی شهرت یافته واعراب سرزمین زردشتیان فارس وفرس میگفتند.ازکوه   اوپایرسئن   دراوستا سخن بمیان آمده از آنجمله در بخش ۱۲،بند۹این کتاب آمده که گذشته از البرز ،اپارسن بزرگترین کوه است.آغازش از سکستان وانجامش در خوزستان است ودر همان کتاب «بخش ۲۰،بندهای ۱۶و۱۷و۲۲ـ۲۱»می خوانیم هری رود  ،هلمند رود که در سکستان است، مرورود و بلخ روداز کوه اپارسن به بامیکان «بامیان» می آید.  عدهٔ زیادی از دانشمندان ادبیات پارسی  ؛زبان پارسی  د ری   را  بازماندهٔ زبان اوستایی میدانند نظر به شواهد تاریخی نام معمول آریانای قدیم سرزمین پارس یعنی سرزمین مقدس بوده و مردمانش را پارسی یاد میکردند.کورش کبیر نیزپس اینکه ستمکاری استیاک ،واپسین پادشاه ماد مردم را بستوه آورده بود همه سران را گرد می آورد سخنرانی میکند که گزنفون مورخ یونان باستان ثبت کرده است در قسمتی از صحبت خودبه مردمان «پارس» چنین خطاب میکند؛«...ای بزرگان سر زمینهای «پارس» که پیشینیان وپدرانتان همواره آزاد میزیستند ،بدانید که هرکه تن پرور شود آینده ای جز زبونی چشم براه او نیست وهمه آنهایی که با خواری نابود میشوند هزینه تن پروری امروز خویش را می پردازند.یک ستمگر برای اینکه مردم را برده خویش کند از دو ویژه گی آنها بهره می برد ، نخست از آسایش خواهی وتن پروری آنها ودوم ترسشان....»

دکتر محمد معین دربارهٔ زبان اوستا می نویسد؛« اوستا ،  ان زبان ،درزمان شاهنشاهان اشکانی وساسانی ،دیگر استعمال نداشت.باید دانست که این زبان ،با زبان سانسکریت از یک ریشه است ...از اینکه زردشت در گات ها به گشتاسپ مانند پادشاه زنده خطاب می کند ،لابد باید به زبانی سخن راند که شاه مشرق ایران بدان مانوس باشد.پس باید تصور کنیم که زبان اوستا در مشرق ایران هم مفهوم میشدی است.برخی خاورشناسان این زبان را زبان باختری «بلخی» باستان نامیده اند.»«م،معین،مقدمهٔ دهخدا ،ص ۲۷،برگرفته از مقالهٔ پژوهشی عزیز آریانفر»  

 بقول دکتر ابوالقاسمی آگاه در زبان باستان «از زبان پهلوی اشکانی که پهلوی یا پهلوانی باید نامید شود در دوره باستان اثری به جا نمانده است .این زبان ظاهرا در اوایل دوره اسلامی از میان رفته وجای خودرا به فارسی داده بوده است » «تاریخ مختصر زبان فارسی ،ابوالقاسمی ،ص ۶۶»

اساسا منثور ومنظوم زبان پارتی وپارسی در آغاز پروردهٔ دربار بوده از همین جاست که «دری» گفته اندو همین زبان باختری یا بلخی که ریشه به زبان اوستا داردهمین پارسی یا فارسی دری است وبعد ها ازباختر جانب غرب وجنوب غرب باختر«هدف از باختر بلخ ،تخار ومرو »یعنی به فارس وعراق عجم به تدریج گسترش یافته است.

استاد یمن معتقد اند این زبان نخست به طبرستان و ری گسترش یافت وشعرایی درآنجا به طبع آزمایی پرداختند از جمله منصور بن علی منطقی رازی که نمونه شعر وی چنین است ؛

یک موی بد زدیدم از دو زلفت

چون زلف زدی ای صنم به شانه

چوناش به سختی همی کشیدم 

چون مور گندم کشد به خانه

 با موی به خانه شدم پدر گفت

منصور کدام است از این دوگانه 

واینکه دری جدا ازفارسی است هیچگونه شواهد تاریخی بجز در اشعار بعضی شعرا به اقتضای وزن استفاده شده در دست نیست وحتی مولانا یکبار هم دری نگفته است وسنایی غزنوی کتابش را قرآن پارسی میخواند ؛

یک سخن بیش عالمی دانش

همچو قرآن پارسی خوانش

هر که باشد سخن شناس وحکیم

همچوقرآن ورا نهد تعظیم

...

با شرف گشتی چو تاج اصفهانت جلوه کرد

پیش تخت تاج داران  لفظ تازی و دری

مولانا میگوید؛

پارسی گوییم یعنی این کشش

زان طرف آید که آمد آن چشش

 چنانچه ابو عبدالله محمد بن احمد مقدسی  در کتاب «احسن التقاسیم فی معرفت الاقالیم »می نویسد ؛«بدانکه بیشترین شهر های عجم به نام پایه گذاران آنها نامیده شده اند.زبان مردم این هشت اقلیم عجمی است. برخی از آنها دری «به معنای شیوا و روان مراد شده است » ودیگران پیچیده تر اند  همگی آنها فارسی نامیده میشوند »« مقدسی ،ترجمه منزوی ،۱۳۸۵،ص۳۷۷»در ترجمه ی تفسیر طبری که نخستین تفسیر در زبان فارسی شمرده می شود ،چنین آمده؛« این کتاب تفسیر بزرگ است از روایت محمد بن جریر طبری «رح» ،ترجمه کرده به زبان پارسی دری راه راست»و

بلعمی روشن می نویسد ؛«واین کتاب را فارسی دری گردانیدم تا ملک واتباع او  بتوانند خواندن وفهمیدن وبه هر کسی که بخواهد معانی آن را دانستن مشکلی رو نیاورد».

وخاستگاه زبان پارسی همین خراسان قدیم وماورءالنهر بوده ونخستین شعرپارسی در همین جا زاده شده ومکاتب شعری چون خراسانی بوجود می آید.«...زادگاه زبان فارسی در قرن سوم وچهارم هجری ،خراسان وماوراء النهر«فرارود» است.زبان فارسی ،زبان مردم خراسان وماوراءالنهر در قرن سوم وچهارم هجری ودر طی هشت تا نه قرن به سراسر ایران وسر زمین های غیر ایرانی ،اناطولی ،شبه قاره ی هند وبالکان وچین ،راه یافت ویافته است »«متینی ،دکتر جلال ،مجله ی ایران شناسی ،شماره ۲،سال ۲۰۰۲»

هیچ یک از دانشمندان متقدم ومعاصر؛ دری رازبان مستقل وجدا از زبان پارسی نگفتند از جمله استاد الهام ،استادواصف باختری ،استاد اسدالله حبیب ،استادلطیف ناظمی ،استاد یمین وغیره.

همین زبان پارسی در زمان حکمروایی خسروشاه غزنوی در لاهور ،در عصر غوری ها در دهلی ،در عصر خلجی ها دربنگال ،در عصر ناصرالدین قباچه در ملتان،در عصر لودی ها در کشمیر ودر عصر سلجوقیان و ترکان عثمانی برای سیصدسال در آسیایی صغیر زبان رسمی ،اداری وعلمی بود واینکه پارسی به دری مشهور شد بقول دکتر صفا «چون محیط جدید تداول این زبان در مدتی متمادی دربار های مشرق آریان دربار طاهری ،صفاری ،سامانی ،غزنوی وجزوآن بود به دری معروف شد».

«صفا،تاریخ علوم وادبیات ایرانی ،ص۱۲۶»

فردوسی در شهکار عظیم اش همه جا از پارسی سخن میزند وناصر خسرو قبادیانی تنها به اقتضا ی وزن یکی از قصاید اش لفظ دری را بکار میبرد.

تحقیقات گستردهٔ را غربی هادر مورد ریشه یابی زبان وادبیات پارسی انجام دادند علاقمندی شان به جمال زیبای شرقی ها نبوده آنان در درون تاریخ زبان ما ،تاریخ زبان خودرا جستجو میکردند.چنانچه در قرون ۱۷و ۱۸میلادی در جوامع اروپایی و بعدا در امریکا عقاید عیسوی و قصه های تورات ،چنان به شدت زیرسوال رفته بود که کلیسا ها ، که با دانشگاه ها همکاری نزدیک داشتند ،رجوع به پژوهش در تاریخ کهن آسیا ،مدیترانه و افریقای شمالی کردند تا برای قصه های تورات کتیبه واسناد تاریخی بیابند .تعداد مستشرقین غربی دست به ترجمه و تفسیر ویدا ها ،اوستا وکتب قدیم زدندو تعدادی هم دلچسپی به ادبیات زبانهای هند واروپایی گرفتندکه در قسمت نخست همین نوشته به آن اشاره داشتیم ،خلاصه کوشیدند تا رد پای شخصیت های تورات را در تاریخ شرق میانه وشرق بیابند .وعده شان از روی افسانه به آسیا تاریخ نوشتند  وتا حدی که تحقیقات جعلی عده ای از آنان باعث شده تا در مورد گزینش وتاریخ زبان پارسی میان گوینده گان آن سوتفاهم وسر درگمی را ایجاد کردند وزبانی سه کشور را به سه نام جدا نمودند.همین دانشمندان سره فارس وقتی بتاریخ کهن آریانا غرق شدند همچون سعید نفیسی از نام فارس گذشتند ولی نام زبان پارسی راحفظ کردند سعید نفیسی میگوید «من ودوستانم تصمیم گرفتیم که از سال ۱۳۱۳هجری به بعد کشور ما ،که فارس نام دارد ،ایران بنامیم»ودر سال ۱۳۱۴هجری ناصرآباد وحسین آباد را زابل نامیدند.در افغانستان به این همه ارزشهای ناب فرهنگی برخورد دشمنانه صورت گرفت واین پروسه هنوز هم در سال ۲۰۱۸میلادی در وجود رژیم ها متعصب جریان دارد .در آنزمان موسس خاندان پهلوی توانست همان نام آریانا را جزیی از افتخارات تاریخی ما هست در سال ل۱۹۳۵میلادی با اندک تغییری بنام ایران بالای سرزمین فارس گذاشت ودولت های افغانستان بآانتخاب کلمه دری بجای پارسی جفای دیگری را آنجام داد.

صدیق فرهنگ در کتاب «افغانستان در پنج قرن آخر» ماجرای را چنین مینگارد «..در مساله زبان ، غلام محمد فرهاد«رهبر حزب افغان ملت» وکیل کابل به رسمیت شناختن دری اعتراض نموده وپیشنهاد کرد رسمیت به زبان پشتو محدود بماند ؛در جواب او رمضان علی شریفی وکیل جاغوری با استشهاد از آیه کریمه ی« وعلمه البیان» از مساوات زبان های افغانستان دفاع کرد ودرپایان مباحثه به پیشنهاد عبدالهادی داوی متن مسوده به این صورت تعدیل شد که «از جمله زبان های افغانستان پشتو ودری زبان رسمی می باشند » وبه این صورت سایر زبانهای کشور نیز به عنوان زبان افغانستان شناخته شد»«صدیق فرهنگ ،ج اول،قسمت دوم ،ص ۷۲۵» اصلا این حرکت تغییر نام فارسی به دری در سال «۱۳۳۶» بوسیله محمد حیدر ژوبل در کتاب اش تحت عنوان «تاریخ ادبیات افغانستان» آغاز شده بود در سراسر کتابش بجای زبان فارسی ،زبان دری را بکارمیبرد.گروهی با فارس ستیزی بر پارسی ستیزی می پردازندکه به پنداشت شان گویا زبان فارسی از فارس برخواسته ،در حالیکه خاستگاه این زبان مشرق آریانا وخراسان قدیم وماورالنهر هست. باید به تاکید بگویم مراد از ایران کشور کنونی بنام ایران مسما شده نیست هدف همان آریانایی قدیم یا ایران بزرگ هست بنابه شواهد تاریخی بسیاری قسمت های کنونی پارس را از زمان غزنویان به بعد عراق عجمی میگفتند یعنی گروه مختلف اتنیکی بودند که غیر عرب میشناختند وقبل از سال ۱۹۳۵میلادی  محققین وپژوهشگران غربی ایران کنونی را بنام پارس نوشته شان آورده اند ومترجمین ایران کنونی ونویسنده گان بر جسته شان در هر جاییکه پارس ویا عجم بوده آنرا عمدی ایران ترجمه کرده اند وحتی از آنهم پا فراتر نهاده خراسان وسیستان بزرگ راهم ایران ومردمانش را ایرانی ترجمه کرده اند .آنان نه تنها نام قدیم آریانا را باکمی تغییر بخود گرفتند وامروز در نتیجه فارسی ستیزی گروهی متعصب این نام زبان فارسی را متعلق به ایران کنونی میسازنند واین پروسه ایست که از زمان شاه امان الله بشدت جریان دارد.

دکتر افشار یزدی در افغان نامه مینویسد «...زبان پارسی  پیش وبیش از آنکه به ایران تعلق داشته باشد از آن افغانستان وتاجکستان است به علت این که زادگاه وپرورشگاه آن خراسان قدیم و ماورءالنهر «بخارا وسمرقند» وبلخ وغزنه بوده است.رودکی وعنصری همچنان فردوسی و فرخی وبسیار دیگر از زاده گان وپرورش یافتگان خراسان بوده اند.چند صد سال بعد است که سعدی و حافظ ظهور کردند»«افغان نامه،تهران ۱۳۶۱،ج سوم،صص ۵۱ـ۵۲»»

استاد لطیف ناظمی چنین می نویسد؛«...شاعران کشور ما قرنها در شعر ونثر خویش این زبان را فارسی می نامیدند و در دوران معاصر نیز چنین بوده است.از محمود طرزی تا سخنوران وخامه زنان دهه ی چهل خورشیدی.

هنگامیکه ملک الشعرا قاری عبدالله نامه ی منظومی به ملک الشعرا بهار می نویسد ؛ بهار را ادیب پارسی و همچنان رونق دهنده ی زبان دری می داند وبه روشنی زبان پارسی ودری را یکی می شمارد؛

ادیب سخن پرور فارسی 

که بگشود بر ما در پارسی 

ز طبعش سخن رونق تازه یافت

زبان دری قدر اندازه یافت 

چنان آتش فارسی بر فروخت

که تا دامن حشر بایست سوخت»

اگر قبول کنیم زبان ما «دری» است ،پس چرا شاعران ایران کنونی در شعر شان از دری سخن میگویند؟ مثلادر شعرحافظ

چو عندلیب فصاحت فرو شد ای حافظ

تو قدر وی به سخن گفتن دری بشکن

حافظ در جای دیگر پارسی میگوید؛

شکر شکن شوند همه طوطیان هند

زین قند پارسی که به بنگاله می رود

 

ویا ملک الشعرا بهار

که شعر دری شد زمن نامجو

از آن یافت شاعر وشعر ابرو

ویا نظامی از گنجه آذربایجان است گاهی زبان خودرا دری وگاهی پارسی گفته؛

همان پارسی گوی دانای پیر

چنین گفت و شد گفت او دلپذیر 

...

«نظامی» که نظم دری کار اوست

دری نظم کردن سزاوار اوست

حکیم فردوسی در داستان طهومرث چنین آورده

نبشتن به خسرو بیاموختند

دلش را به دانش بر افروختند

نبشتن یکی نه که نزدیک سی

چه رومی چه تازی وچه پارسی

چه سغدی چه چینی وچه پهلوی

ز هر گونه ای کان همی بشنوی

ناصر خسرو قبادیانی بلخی چه شیرین گفته است

گر تو به تبار فخر داری

من مفتخر گوهر و تبارم

اشعار به پرسی وتازی

بر خوان بدار یادگارم

  اقبال لاهوری هم پارسی وهم دری در شعرش آورده است

هندیم از پارسی بیگانه ام

ماه نوباشم تهی پیمانه ام

حسن اندازبیان از من مجو

خوانسار واصفهان از من مجو

گرچه هندی در عذوبت شکر است

طرز گفتار دری شیرین تر است

فکر من از جلوه اش مسحور گشت

خامهٔ من شاخ نخل طور گشت

پارسی از رفعت اندیشه ام

در خورد با فطرت اندیشه ام

خرده بر مینا مگیر ای هوشمند

دل بذوق خردهٔ مینا به بند

سعدی میگوید

نرنجم ز خصمان اگر بر تپند

کز این آتش پارسی در تبند

ودکتر رازق رویین در مقالهٔ «دری زبان است یالهجه» به بحث مفصلی در زمینه پرداخته وسعی خودرا کرده «دری» را یک زبان مستقل وجدا از زبان فارسی جلوه دهد  واینکه گفته «...برخیها واژه دری را یک «لهجه» از زبان فارسی میپندارند و نه یک زبان ،که از دید من درست نیست.» در مورد  حق با جناب رویین است وحرف در مورد اینکه دری جدا از فارسی زبان مستقل پنداشتن منطقی وبنا یافته به تاریخ زبانشناسی نیست ومیتوانیم همین زبان فارسی رابگویم زبان دری و یا فارسی دری ونظر به شواهد تاریخی نخستین کسی که در مبارزه به آنانیکه گرویده «عربیت» وگرایش افراطی به زبان عربی داشتند، عدهٔ از شاعران ونویسنده گان دوره سامانی در کنار فارسی وپاسداری از زبان فارسی  واژه دری را بکار میبردند ورودکی سردسته این گروه بوده وقول استاد اسدالله حبیب «بنا بر پافشاری رودکی به گزینش واژگان سوچه و بر گرفته از ژرفای زندگی وفرهنگ خودی بوده که در لغت فرس ودر بسا واژه نامه های دیگر ده های بیت  او نمونه آورده شده وآن بیتها از برکت آن واژه ها مانده اند.» .همچنان دکتر رویین در همین مقاله شان نتیجه گیری استاد حبیب را چنین آورده اند «دری نام زبان است ،عبارت فارسی دری ،عبارت توصیفی نیست ،عبارت بیانی یا تخصصی است یعنی فارسی که نامش دریست.در کنار فارسی که نامش پهلوی یا خوزی یا فارسی ویا دیگری بوده است» در اینجا استاد حبیب هیچگاه فارسی  را جدا از دری نمید اند وگر نه اثر بآرزشی  را بنام گرامر زبان فارسی  دری نمی نوشت.

دکتر رویین برای اینکه دری را یک زبان مستقل وفارسی را لهجه نشان دهد دلایلی را نظر به دید فکری شان ارائه میکنند ومن با احترام به نظریات شان؛ بدون کم کاست آنرا به مطالعه می گذارم ولی هیچگاه این دلایل متکی بر شواهد علمی وتاریخی نیست.

«...حالا در موضوع نام زبان من به این باورم که نام دری گزنه نیکویی است برای زبانما ن،نه  فارسی ،نه پارسی ونه هم فارسی دری .چرا؟ به این دلایل؛

نخست آنکه هر زبانی منسوب به جایی میشود که از آنجا بر خاسته باشد.چون به گواهی تاریخ  خاستگاه زبان ما خراسان بوده است .و همه نخستین گوینده گان آن نیز از خراسان بر خاسته اند ،جا دارد آنرا دری بنامیم ونه فارسی  یا پارسی که هیچ رابط به فارس یا پارس نداشته وندارد «والبته میدانم که وجه مکانی این انتساب نیز بیشتر بر جسته است» زیرا پس از پنج سده است که این زبان از خراسان به فارس میرسد.

۲ـ دری زبان است نه لهجه ،چون زبان دری به عنوان یک پدیدهٔ اجتماعی در دربار خراسانیان پدیدار شد وا زاینجا به دیگر نقاط گسترش یافت .ما به پدیده یی نام زبان مستقل را میدهیم که از او دیگر لهجه ها زاده شده باشد ونه بر عکس .این زبان دری است که از او دیگر لهجه ها به وجود آمده  است.مانند لهجه یی به نام فارسی در ایران.

۳ـ اصطلاح فارسی یا پارسی افاده کننده زبان نیست ،لهجه است .زیرا زبان همان دریست ،که اصل وسازنده وپدید آورندهٔ دیگر لهجه های پیرامون خودش بوده است.هر زبانی وقتی به دیگر مناطق میکوچد منطقا در آن مناطق نظر ه عوامل تاریخی و جغرافیایی دچار تغییراتی میشود که آن خود صورت متغییر زبان اصلی میباشد که اصطلاح زبانشناسان به نام میکرو سیستمها یاهمان «لهجه ها» نامیده میشود .زبان دری لهجه نیست چون خودش  در خراسان به وجود آمد ،رشد کرد و به عنوان زبان گفتار و نوشتار دربار های خراسان جا و مقام ارزنده خود به دست آورد.

۴ـ دری زبان است ،چون در گفتار ونوشتار یک سان است ،زیرا گوینده گان نخستن آن آنچه که میگفتند ، مینوشتند.وقتی به مناطق دور ونزدیک رفت آن شکل گفتاری تغییر یافت مانند لهجه فارسی در ایران که گفتار ونوشتار آن یکی نیست.»

بیشتر در مورد دلایل ایشان که دری زبان مستقل از فارسی وفارسی گویا لهجه نمی پردازم چون کاملا بنیاد علمی ندارد واینکه زبان گفتاری ونوشتاری یکی باشد در هیچ کشوری ودر هیچ زبانی ممکن نیست وزبان نوشتاری نویسنده گان ایران معاصرکه از برکت آن بدون خود خواهی باید اعتراف کنیم ما از گوشه های مختلف ادبیات مان آگاه شدیم ونوشته آنان وسروده های نظمی ونثری شان از ما چه فرقی دارد تا دیوارتعصب میان زبان سه کشور همزبان اعمار کنیم.وهمین زبان فارسی وپارسی دری ریشه باز هم به زبان اوستا بر خواسته باختر است،که در قسمت های قبلی   بیان داشتم وجناب رویین درقسمتی از مقاله شان می نویسند؛ که گویا «...بر این مقوله کسانی پرداخته بودند که دانش زبانشناسی وتاریخ زبان وادبیات کشور نه به گونه تخصصی بلکه به گونه احساسی و غیر منطقی برداشتی داشتند که هر چند در هنر شعر ویا داستانویسی به نام ونشانی رسیده اند»به عقیده من در این مورداستاد حبیب شاعر ونویسنده ،استادواصف باختری شاعر ونویسنده واستاد لطیف ناظمی شاعر ونویسنده در مورد مفصل به بحث پرداخته اند  ،اگرهدف شان در مورد آنان باشد ،فکر میکنم جناب رویین   غرق در اشتباه اند ،انان شخصیت ها نیستند با احساسات و غیر منطقی بار یک مسوولیت بزرگ را بر شانه های شان حمل کنند وآنچه میگویند ومی نویسند با استناد وصاحب نوشته خود هم هستند.

جناب پرتو نادری هم در مقالهٔ در مورد زبان فارسی مینگارند «دری» نه لهجهٔ پارسی است ونه هم صفتی برای پارسی ؛ بلکه «دری» زبانی به پیش از اسلام می رسد و ایشان ادامه میدهند «...دری   همان زبانی است که به آن پارسی یا پارسی دری می گویند».پرتو نادری نخست دری را زبان پیش ازاسلام میداند،این کاملا درست است ؛ زبان پارسی دری از سرزمین باختر یک قرن قبل از اسلام بر خواسته در قرن اول هجری با ترویج اسلام در شمال باختر در بخارا متداول گردید،زیر ا مردمان در بخارا به سغدی سخن می گفتند، در همین آوان به قول نرشخی در مسجدی که در آنجا بنا شده بود مردم قرائت قرآن را به زبان پارسی  می آموختند «بابا جان غفوراوف ،تاجیکان ،ج یک، ص ۵۴۶»  جناب نادری اضافه میکند«...زبانی که از بدخشان تا تهران ودیگر بخش های ایران ،تاجکستان ،بخارا وسمرقند وکشمیرو...سخن گفته می شود وبدون تردید زبان یک حوزهٔ بزرگ تمدنی است که در برپایی کاخ شکوهمند شعر وادبیات آن نویسندگان ،شاعران وگویندگان اقوام گوناگون این حوزه سهم دارند،همان زبان دری است که به نام زبان پارسی دری یا پارسی نیز یاد شده است من به چنین چیزی در آثار پژوهش گران ودانشمندان دیگر نیز بر خورده ام که این زبان را بنام دری و پارسی دری نیز یاد کرده اند»«...دیگر این که فارسی وپارسی دری همان دری است جایگاه دری را تا سطح لهجه وصفت پایین نیاریم که فاشیستان ایرانی را خرسند می سازیم .همان هایی را که تا چند سال پیش می گفتند شما فارسی زیبا حرف می زنید ،کجا آموخته اید ؟»ایشان تاکید میکنند نمی خواهم احساسات کسی علیه خود بر انگیزم  که همین دری را پارسی دری هم میگویند وجالبتر اینکه ایشان بخاطر برانگیخته شدن احساسات دیگران حاضرند فارسی دری را قبول کنند نه بر اساس شواهد واسناد معتبر تاریخی وپژوهش های علمی که در زمینه صورت گرفته ا ست .

این موضوع مربوط به احساسات نیست ،کاملا روشن است ؛همین زبانیکه  در سه کشور چون ،افغانستان ،تاجکستان وایران معاصر گویندگان خودرا دارد ، دارای یک اصول گرامری اند .اگر زبان را یک نظام وسیستم سمبولها ،علامه ونماد ها بدانیم چه تفاوتی میان گوینده سه حوزهٔ جغرافیایی وجود دارددرحالیکه یک جامعهٔ زبانی راتشکیل داده اند ودر پذیرش علامه ،نماد وسمبول ها با هم اتفاق نظر دارند؛ در چنین حالت چگونه ممکن است یک زبان به سه شاخه وسه نام به نسبت تعصب ویا کوتاه اندیشی وایران ستیزی تقسیم کنیم؛در حالیکه همین ایرانیان معاصر از نام فارس گذشتند ولی ازنام زبان فارسی نگذشتند.جای شک وتردید نیست  تفاوت های در فارسی سه کشور وجود دارد ولی هرگز وبطور قطع نمودار زبان جداگانه نیست بیشترین تفاوت های گویشی یعنی زبان گفتاری آوایی وواژه گانی اند در اصول کلی گرامری زبان فارسی اصلا تفاوتی   ندارد.

مثلا پارچه شعری از امیر خسرو دهلوی راکه در دهلی متولد شده درهمانجا وفات کرده نمی دانم او که در نیم قاره هند شعر سروده آیا فارسی بگویم ویادری؟

خبرم رسیده امشب که نگار خواهی آمد

سر من فدای راهی که سوار خواهی آمد

به لبم رسیده جانم تو بیا که زنده مانم

پس از آن که من نمانم به چه کار خواهی آمد؟

ویادراین شعرکه ازحنجره طلایی زنده یاد احمد ظاهر همه شنیده اند؛

دلم در عاشقی آواره شد آوره تربادا

تنم از بی دلی بیچاره شد بیچاره تر بادا

به تاراج عزیزان زلف تو عیاریی دارد

به خونریز غریبان چشم تو عیاره تر بادا

رخت تازه است وبهر مردن خود تازه تر خواهم

دلت خاراست و بهر کشتن من خاره تر بادا

گر ای زاهد دعای خیر میگویی مرا این گو

 که آن آواره یی از کوی بتان اواره تر بادا

همه گویند کز خوانخواریش خلقی بجان آمد

من این گویم که بهر جان من خوانخواره تر بادا

 دل من پاره گشت از غم نه زان گونه که به گردد

وگر جانان بدین شاداست یا رب پاره تر بادا

چو با تر دامنی خو کرد خسرو با دو چشم تر

به چشم پاکان دامنش همواره تر بادا

استاد بزرگوار لطیف ناظمی در یک مقاله شان چنین مینگارند «در آن سالها روشنفکران درباری در اینجا وآنجا زبان دری را علم می کنند تا جایی که استاد حبیبی در پاکستان از این نام گذاری نوین، نگران میشود ودر جریده آزاد افغانستان می نویسد ؛این روز ها به جای زبان فارسی زبان دری را علم می کنند مگر من زبان منطقی رازی را نمی دانم وایرانی با زبان سنایی بیگانه است؟»

 شیخ عطار پیشوای معنوی حضرت مولانا در مورد زبان فارسی چنین می سراید؛

 شده صیاد سرگردان  از آن کار

که تا آن بت چرا گرید چنین زار

زبان پارسی را می ندانست

 سخن ها فهم کردن کی توانست

عنصری ملک الشعرا در بار غزنه فرموده است؛

 نخست یادگر از روزنامه نام منست

 بهر کجا سخن پارسی است در کیهان

بزرگترین محققین ما در آثار ونوشته شان در جای مختلف گاهی فارسی وگاهی دری نوشته اند وهیچگاه نخواستند تنها دری بنویسند .دکتر عبدالاحمد جاوید انگشتشمار پژوهشگری است تحقیقات بس مهم ومفیدی را در گسترهٔ ادبیات شناسی زبان وفرهنگ فارسی دری انجام داده اند در یک صحبت شان با تلویزیون مشعل در بارهٔ نام های تاریخی افغانستان هم  از دری   وهم از فارسی ذکر میکنند این بدین معنا ست موصوف تفاوتی میان آندو قایل نبوده؛«...اما این که گفته می شود کلمه افغانستان در عهد احمد شاه درانی به کل کشور اطلاق شده رسمیت یافت ،صحیح نیست ؛ احمد شاه بابا خودرا خراسانی می دانست.تمام متون هم پشتو وهم «دری» وهم عربی ، همه شاهد قول ما است که البته ارائه کردن همه شواهد در این مختصر نمی گنجد.به هر حال کلمه افغانستان در آن زمان به طور رسمی به این سرزمین اطلاق نشده است.حتی در دورهٔ تیمورشاه ،شعرا چه به «فارسی» وچه به پشتو ، که احمد شاه درانی وتیمورشاه درانی را وصف کرده اند ،آن ها را شاه خراسان وگاهی شاه ایران خوانده اند، نه شاه افغانستان.»البته این موضوع مورد بحث ما نیست،ولی حقیقت بدیل ندارد.

سردار غلام محمد خان طرزی کتابش را بنام «کلیات دیوان فارسی طرزی قندهاری » به چاپ رسانده وعلامه طرزی فرزند وی در یک مقاله خود در سال ۱۲۹۴شمسی می نویسد «...زبان  فارسی نسبت به زبان افغانی «پشتو» منحصر ومحصور  به خاک پاک افغانستان وهمین چند ملیون ملت افغان «پشتون» است .حال آنکه زبان فارسی غیر از آن که زبان عمومی تمام ممالک دولت همسایه ما ایران می باشد.کذالک در تمام ممالک ماوراء النهر و ممالک هندوستان حتا در ممالک عثمانی نیز معروف و متداول است و از اجزایی مهمه زبان ترکی عثمانی و ترکی ماوراء النهر و اردوی هندی را زبان فارسی تشکیل می دهد» .

شاه امان الله در سخنرانی  خود در برابر مردمان قندهار در سال ۱۹۲۵میلادی میگوید ؛« ...اکثر شما حضار فارسی میدانید...تا بتوانم خوبتر مطلب خودرا در ذهن شما بمانم فارسی صحبت می کنم»

 در یکی از فرامین ظاهر شاه  در سال ۱۹۳۷آمده «...در مملکت عزیز ما از طرفی زبان فارسی مورد احتیاج  بوده ...اراده فرمودیم که زبان فارسی در داخل مملکت زبان تدریس وکتابت است» «سالنامه کابل ،شماره ۵،۱۹۳۷،صص ۲۰۶ـ۲۰۷»هدف از ارایه چنین شواهد برخورد عظمت طلبانه ویا بر تر جلوه دادن یک زبان اززبان دیگر ویا برتری جلوه دادن یک قوم از قوم دیگر نیست وهم در پی رد کردن ویا حذف کردن کلمه  دری نیستیم فقط کار خودرا برای رفع سوءتفاهم میان گوینده گان زبان شیوای فارسی دری است.با این گفته جناب پرتو نادری و پارچه شعر ی این قسمت را ختم می کنم «... سخن آخر این که سیاست های که می خواهند این زبان راگویا پاره پاره کند ،بیهوده  سر به سنگ می زند ،خوب است تا جایی این همه غوغا برویم و زبان خود متن بیافرینیم»

 زاد گاه رستم و شاهان ساسانی یکیست

شوکت شهنامه و فرهنگ ایرانی یکیست

ارزش خاک بخارا وسمرقند عزیز

 نزد ما با گوهر ولعل بدخشانی یکیست

 ما اگر چون شاخه ها دوریم از هم عیب نیست

ریشه کولابی وبلخی وتهرانی یکیست

از درفش کاویان آواز دیگر میرسد

بازوان کاوه و شمشیر سامانی یکیست

 چیست فرق شعر حافظ با سرود مولوی

 مکتب هندی ،عراقی وخراسانی یکیست

فرق شعر بیدل و اقبال و غالب در کجاست

 رودکی وحضرت جامی وخاقانی یکیست

مرز ها دیگر اساس دوری ما نیستند

ای برادر،اصل مارا نیک میدانی یکیست

«تاجیکی»،یا «فارسی» ،یا خویش پنداری «دری»

این زبان پارسی را هرچه می خوانی یکیست

شعر  از نجیب  باور

 

۱۴۰۰بهمن ۲, شنبه

ثروت اول از همه یک حالت ذهنی است

 قابل تامل است "ثروتمند بودن یعنی توانایی خلق ثروت"

ایلان ماسک توضیح می دهد که چرا دخترش نمی تواند با یک مرد فقیر ازدواج کند.

 

چند سال پیش کنفرانسی در ایالات متحده در مورد سرمایه گذاری و امور مالی برگزار شد. یکی از سخنرانان، ایلان ماسک بود و در جلسه پرسش و پاسخ، سوالی از او پرسیده شد که همه را به خنده انداخت.

اگر او، ثروتمندترین مرد جهان، می توانست بپذیرد که دخترش با یک مرد فقیر یا متواضع ازدواج کند.

پاسخ او می تواند چیزی را در همه تغییر دهد.

ایلان ماسک - اول از همه، این را درک کنید

ثروت به معنای داشتن حساب بانکی چاق نیست. ثروت در درجه اول توانایی خلق ثروت است.

مثال: کسی که در لاتاری یا قمار برنده می شود. حتی اگر 100 میلیون برنده شود، یک مرد ثروتمند نیست: او یک مرد فقیر با پول زیاد است. به همین دلیل است که 90 درصد میلیونرهای لاتاری بعد از 5 سال دوباره فقیر می شوند.

شما افراد ثروتمندی هم دارید که پول ندارند.

مثال: اکثر کارآفرینان.

آنها در حال حاضر در مسیر ثروت هستند، حتی اگر پولی نداشته باشند، زیرا در حال توسعه هوش مالی خود هستند و آن ثروت است.

فقیر و غنی چه تفاوتی با هم دارند؟

به بیان ساده: ثروتمند ممکن است بمیرد تا ثروتمند شود، در حالی که فقیر ممکن است بکشد تا ثروتمند شود.

اگر جوانی را دیدید که تصمیم دارد تمرین کند، چیزهای جدید بیاموزد، سعی می کند دائماً خود را بهبود بخشد، بدانید که او مرد ثروتمندی است.

اگر جوانی را دیدید که فکر می‌کند مشکل از دولت است و فکر می‌کند ثروتمندان همه دزد هستند و مدام انتقاد می‌کند، بدانید که او یک مرد فقیر است.

ثروتمندان متقاعد شده اند که فقط به اطلاعات و آموزش نیاز دارند تا پرواز کنند، فقرا فکر می کنند که دیگران باید به آنها پول بدهند تا بلند شوند.

در خاتمه، وقتی می گویم دخترم با مرد فقیر ازدواج نمی کند، من در مورد پول صحبت نمی کنم. من در مورد توانایی ایجاد ثروت در آن مرد صحبت می کنم.

ببخشید که این را گفتم، اما بیشتر جنایتکاران مردم فقیر هستند. وقتی جلوی پول می‌روند، عقلشان را از دست می‌دهند، به همین دلیل دزدی می‌کنند، دزدی می‌کنند و غیره... برای آنها این یک لطف است، زیرا نمی‌دانند چگونه می‌توانند به تنهایی درآمد کسب کنند.

یک روز نگهبان یک بانک کیسه ای پر از پول پیدا کرد، کیف را گرفت و رفت تا آن را به مدیر بانک بدهد.

مردم به این مرد احمق می گفتند، اما در واقع این مرد فقط یک مرد ثروتمند بود که پول نداشت.

یک سال بعد، بانک به او پیشنهاد شغلی به عنوان پذیرش داد، 3 سال بعد او مدیر مشتری شد و 10 سال بعد مدیریت منطقه ای این بانک را بر عهده گرفت، او صدها کارمند را مدیریت می کند و پاداش سالانه او بیش از مبلغی است که می توانست داشته باشد. دزدیده شده.

ثروت اول از همه یک حالت ذهنی است.

*پس... شما ثروتمند هستید یا فقیر؟

 

روایتی از خسرو مانی

 زمستان سال ۲۰۰۸در یکی از برنامه‌های سفارت امریکا در کابل درس می‌خواندم، با جمعی از دانشجویان حقوق. در صنف ما مرد میان‌سال ریشوی پکول‌پوش بدبوی کریهی هم بود که می‌گفت اهل ننگرهار است و در دوره‌ی اول حکمرانی جهال عضو اداره‌ی مخوف امر به معروف و به ویژه نهی از منکر بوده است.

 این آقا درباره‌ی تمامی دختران حاضر در برنامه نظری داشت و با اطمینان کامل می‌گفت فلانی و فلانی و فلانی به این و این و این دلیل در همخوابگی با مردان همتا ندارند، ویژگی‌های بدن هر یک را برمی‌شمرد، از خردی و بزرگی اندام‌های زنانه‌ی آنان با شور و شعفی بی‌بدیل یاد می‌کرد و بعد، هنگامی که ناگهان شغل شریف قدیمی‌اش را به یاد می‌‌آورد، می‌گفت در یکی از سال‌های پایانی سده‌ی بیست زن و مرد جوانی را در حال معاشقه در پستوی بزازی‌ای در جلال‌آباد گیر کرده است. او و جمعی از یاران انسان‌خوارش. هر دو را کشان‌کشان می‌برند به محل فرماندهی. مرد را می‌اندازند به دخمه‌ای و زن را می‌گذارند دم دست. و بعد تجاوزهای گروهی شبانه (به این‌جا که می‌رسید لاحول‌کنان می‌گفت او در این قضیه دخالتی نداشته است، همکاران نه‌چندان مسلمانش دمار از روزگار آن زن برآورده بودند). 

نیز قصه می‌کرد که جوانی را در جلال‌آباد تا حد مرگ تازیانه زده است. چرا؟ چون آن ابله موسیقی می‌شنیده و باور داشته که بدون موسیقی نمی‌تواند زندگی کند. بدیلی که همصنف جانی من و دوستانش به آن جوان پیشنهاد می‌کنند این است که قرآن بشنود. ولی فقط طرح پیشنهاد کافی نیست: همزمان با این‌که تن او را با تازیانه خیشاوه می‌کنند، در تیپی قدیمی نوار تلاوت قاری باسط را می‌گذارند و او به می‌گویند بشنو، این است موسیقی واقعی. خلاصه، در یکی از نخستین جلسه‌های گروهی مسئول پروژه که یک خانم امریکایی بود از این مسلمان‌ محترم پرسید نظرش درباره‌ی اشتراک زنان در چنین برنامه‌هایی چیست. جواب ساده بود و رک و بی‌باکانه: اگر خواهر من بخواهد در چنین برنامه‌ای شرکت کند سرش را می‌برم. 

هفت سال بعد در یکی از پروژه‌های حقوقی سفارت امریکا کار می‌کردم، در کمپی در حوالی قصبه در کابل. جمعی بودیم بی‌دین و بی‌باور به خدا و رسول کریمش. وقتی ماه مبارک شکنجه فرا می‌رسید، ما که اهل دود بودیم و روزه نمی‌گرفتیم، از ناگزیری به بنکرها یا همان مکان‌های خاص حالات اضطراری پناه می‌بردیم و سگرتی را که کشیدن آن پنج دقیقه وقت می‌گرفت در بیست ثانیه تمام می‌کردیم. و بعد نفس‌سوخته ولی شادمان به دفتر برمی‌گشتیم. درست در همان دفتر، در اتاق کناری، یک ریشوی بدبوی پیراهن‌وتنبان‌پوش دیگر هم بود که تمام روز تلاوت قرآن گوش می‌کرد و به بچه‌های کمپ درباره‌ی وظیفه‌ی مقدس جهاد علیه بیگانگان اندرز می‌داد. چندین و چند تن از جمع ما در آزمون شرم‌آور پلی‌گراف ناکام ماندند و از دفتر اخراج شدند. چرا؟ چون آن ماشین مسخره نشان داده بود که گویا فلان دوست من اندیشه‌های افراطی طالب‌پسند داشته است. همانی که افراطی‌‌‌ترین اندیشه‌اش این بود که می‌گفت به جای کشتن حیوانات گیاه بخورید. همو اخراج شد ولی آن ریشوی طالب تا آخرین نفس به کار و تبلیغش علیه کفار ادامه داد. 

امروز به این ماجراها فکر کردم و گفتم این‌جا بگذارمش. یک یادآوری. تأملی نیز درباره‌ی گذشته و چرایی رسیدن به امروز.

 

 

 

Sent from my iPad