افغان موج   

آزادی یعنی اینکه: اعضاء جامعه در رفتار و کردار٬ تفکر و بیان تا سرحدی آزاد هستند٬ که آزادی کس و کسانی دیگر را٬ سلب نکنند. از این جهت حقوق خصوصی و قوانین مدنی مصادق بر این آزادی هاست.

اما آزادی های عمومی یا سیاسی مجموعه اصول می باشند که مندرج قوانین اساسی ساختار ساز و الزامی می شود تا قدرت دولتی متمرکز به یک فرد یا یک حزب یا یک گروه یا یک قوم نشود. که همانا تفکیک قوا و پاسخگوی دولت می باشد که در بستر انتقال قدرت توسط رای مردم می تواند نهادینه شود.

در نقطه نهایی می توانیم حاکمیت قانون را٬ سعادت و آفتاب عقلانیت بگویم که محصول از ایثار و فداکاری های انسان های آزادی خواه بود٬ که پسا انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب سرد ۱۶۸۸ انگلستان مسبب توسعه و منافع عمومی جامعه و کشورشان شد.

پس آزادی خواهی تا به رسیدن سعادت نظام حقوقی سیاسی و پاسداری آن٬ همه نیازمند خرد سیاسی و معرفت علمی علوم انسانی است.

که از این سوال تطبیقی آزادی خواهی در جوامع شرق و غرب٬ راه بیرون رفت از معضله افغانستان را٬ برای ما روشن می کنیم: که چرا مجموعه انقلاب های کمونیستی مارکسیست٬ برخلاف انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب سرد ۱۶۸۸ انگلستان به دولت های دیکتاتوری انجامیده؟

زیرا مشکل در کارل مارکس و نظریه های وی بود. که به باور بسیاری٬ وی انقلابی بوده نه فیلسوف٬ چون تشخيص بیدون تجویز داشت یا شناخت فاقد استنتاج٬ که بیدون شک شناخت بیدون استنتاج از عمق معرفت علمی بدور و سطحی می باشد. 

در نتیجه: مشکل اساسی جوامع شرق امروزه یعنی ایران و افغانستان٬ نیومارکسیست های اند که در نقاب تفکر انتقادی بدور از چگونگی نقد و تکیه بر هویت های ذاتی چون قوم و زبان و سمت الخصوص برای افغانستان پدیدار شده اند. که اندکی اذیت برای حکومت های استبدادی شمرده نمی شوند٬ مگر اینکه بسیاری از مردم را٬ بسوی قتل عام٬ همانا در تضاد قدرت حکومت سوق دهند.

از خداوند برای  فعالان مدنی و ژورنالیستان افغانستان٬ خرد سیاسی استدعا می کنیم٬ که پسا شناخت حقیقی صاحب نظران سیاسی حقوقی در شناخت و استنتاج معضله های افغانستان وارد صحنه شوند.

بطور مثال: کدام کشور در جهان از مسیر فدرالیسم به حاکمیت ملی رسیده اند؟ ماقبل حاکمیت ملی تجویز فدرالیسم برای افغانستان چه خواهد بود؟ و یا اینکه مبارزین حقوق زن برای افغانستان٬ حقوق زن از اسلام را میخواهند یا فمینیسم غربی را ؟ فمینیسم با حقوق زن در اسلام تا چه حد تطبیق دارد؟  تا نتیجه این تحقیق٬ راه بیرون رفت را٬ برای ما روشن سازد. و یا اینکه با مجموعه فعالان صوری مواجه هستیم که فقط بخاطر جلب حمایت٬ از حمایت کننده های بین المللی روی صحنه می آیند؟

محمدآصف فقیری

 

اداره جهان و جهانداری قدرت ها٬ در کشورهای جهان سومی چگونه است؟

اولاً قدرت های جهان اول که تقدیر نویس جوامع عقب مانده چون کشورهای جهان سوم می شوند را٬ در ژرف نگری این سوال قرار دهیم تا چگونه جهان اول شده اند؟ و یا تمامی اداره امور جهانی در پشت دروازه های بسته اداره می شوند؟ که در مبانی اداره جهان کتاب های زیاد نوشته شده که بدور از منطق و استدلال هستند. و به مثابه افسانه ها می ماند. زیرا در کشورهای جهان اول که سازنده آن جمعیت و اکثریت نخبه در جمعیت عبارت از ملت اند که دولت را تأسيس٬ پاسخگو و مسوول کرده اند. و شاهد این مورد نیز هستیم٬ که مجریان قدرت را٬ در جوامع نخبه فشار افکار عمومی در جریانات تفکیک قوا٬ عزل کرده می باشد.

پس اداره جهان شایعات استکه برای اعضاء جامعه توده بی نهایت خطرناک بوده٬ زیرا اضطراب و استرس از نیستی یا پوچ و یا از افکار تُهی معنی در وجود انسانی حاکم می شود. و این چنین شایعات در واقعی مسبب ترویج افراطیت می گردد٬ که حتی متحجران به این باور اند٬ که کسانیکه جهان را٬ اداره می کنند شیطان پرستی نیز جزء کارکردشان بوده که شیطان نیز برای پیروان خود٬ خودرا عریان کرده و در فزیک آنها٬ شیطان را می بینند. و بعضی نیز در ترویج شیطان پرستی در کشورهای اسلامی کار می کنند... و سازمان ملل٬ سازمان کار و دیگر سازمان ها٬ ابزار های شان هستند. در حقیقت این نوع افکار بی نهایت زننده و خطرناک بوده٬ ولی اینکه رویکرد قدرت ها در جوامع جهان سومی استخبارتی است٬ مسوولیت برمیگردد در نخست به مردم همان جامعه٬ که توده هستند و ملت سازی نمی کنند. و در صورتیکه ملت سازی نشود٬ دولت ملی و مردمی امکان ندارد که شکل بیگیرد. از این جهت در فقدان حکومت مردمی قدرت ها٬ از مسیر استخباراتی اشراف پیدا می کنند. این اشراف استخباراتی به معنی اداره کردن کُل جهان در پشت دروازه های بسته نیست.

حتی رویکرد استخبارتی نیز با نبوغ عقل و استدلال منطقی عریان در معنا می شود٬ بطور مثال: در حالیکه در عربستان با مردم ما٬ طبق حقوق مهاجرین برخورد نمی شود٬ اما ما بخاطر یک عرب یعنی بن لادن بیست سال شاهد حضور نظامی و جنگ نظامی آمریکا در خاک ما می شویم٬ که پسا بیرون شدن آمریکا برخلاف بیرون شدن آمریکا از ویتنام هفته وار پول نیز می دهد.

و یا استقلال کشوری در تمامیت ارضی قبول شده بین المللی٬ از مبانی حاکمیت ملی تعریف می شود٬ که نبود دولت ملی به مثابه عدم استقلال می باشد.

 

محمدآصف فقیری