افغان موج   
FacebookTwitterDiggDeliciousGoogle BookmarksRedditLinkedinRSS Feed

رسول پویان

نه سوز آهن داغم نه سنگ خارایم

به سـان چـشمۀ آب خنک گـوارایم

گـزیـده ام رۀ راست پـاکبازان را

نـگاه آیـیـنــه ام از ریــا مـبـرّایــم

نهان نیم به دل ابرهای رنگارنگ

بـه مثل دامن خورشـید آشـکارایم

فقیر عـشـقم و اما بـه همت عـالی

هـزار مرتـبه بـالا زطاق کسرایم

بغیرعشق و صفا و محبت خالص

نمی کنم طلب از دوسـتان همرایم

بچینم ازدل تان دانه دانه غمها را

به آب دیـده و سـرپنجگان کارایم

بجز نشاط غزل فطرت هنرهرگز

نـیـابـی در چـمـن دفـتـر دلارایــم

چونان میرمم ازوحشت دل آزاری

که گویی همسفر آهوگان صحرایم

گزیده ام که نگویم بجزسلام عشق

اگـر امـان دهـد یـار مجلـس آرایم

مکن گریزکه چرخ زمان میگذرد

دمی که بـاز بیایی نه بینی یارایم