افغان موج   

پیش از همه، سکوت‌‌ دیرپای تارنگاشت‌های حزبی در مورد مرگ آقای نور بحث‌برانگیز است. 

مرگ را نه می‌توان پیش‌بینی کرد، آن‌گونه که نه می‌توان از آن گریز کرد. مگر ارزش مندی بینش های زنده‌گی در آن استند تا بدانیم که روزی رفتنی می‌باشیم و بن‌‌مایه‌های به جا مانده از ما و کارکردهای ما،‌ همان برایند ها و ‌فرایندهایی که از ما به‌جا می‌مانند.

من، در یکی از نوشته‌هایی که هفت روز پیش بازتاب یافتند، از ره‌بران رده های گونه‌‌گون حزب و دولت پیشین، زیر رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان خواستم تا برای عبرت به آینده‌‌گان ‌و دانستن واقعیت های نه گفته شده، کاری بکنند تا راست را از دروغ جدا کرده و به تخمه های پسا ما راه روشن را بنمایانند. این ویژه‌‌گی دربرگیرنده‌‌ی همه باید باشد. زمانی که آگاه شدم، آقای نور احمد نور فوت کردند، به عنوان یک انسان و یک عضو حزب بسیار نگران و محزون شدم.‌ چون هر چه هم که خودی های ما بد کرده باشند، تنها خودمان نسبت به آنان سخت‌گیری داریم. مگر من هرگز راضی نیستم که حکمت‌یار یا یک اخوانی دگری که وطن را ویران کرد و سرمایه‌های ملی را دزدید و‌ یا یک تکنوکراتی که وظیفه‌اش تنها دزدیدن ‌و به میان آوردن شکاف‌های دشمنی قومی بودند،‌در باره‌ی رفیق نوراحمد نور یا یکی دگر از بزرگان ما سخن سختی بگویند. من از. زمانی که با حزب آشنا شدم، شناخت ره‌بران برایم ارزش‌مند بود. به غیر از انوشه یادها ببرک کارمل، مادر اناهیتا و محمود بریالی و‌ عزیز مجیدزاده، بیش‌ترین ره‌بری شاخه‌ی پرچم را در رده‌ی دفتر سیاسی یا منشی های کمیته‌مرکزی و اعضای تصمیم‌گیر کمیته مرکزی را دچار اشتباهات و خودبزرگ‌بینی ها شناختم. آنانی هم که به نوعی در دو راهه بودند، گاهی آب سرد یخ‌چاله‌های یخ‌بندان بودند و زمانی هم فوران آتش فشان سوزان، که در هر دو حالت به درد بخور نه بودند. من به عنوان یک جوانی با منشأ طبقاتی کارگر فقیر کشور، نسبت به حزب خودم بسیار باور داشتم. مادامی که تپش‌های قلبی خودم را در مبارزات هرچند کوتاه مخفی، ولی مرگ آفرین زمان امین به یاد می‌‌آورم و اشتباهات و نا‌توانی های پیوسته‌ی ره‌بران را ناشی از اختلافات میانه‌یی شان به خاطر می‌‌آورم و بی‌تفاوتی های شان را نسبت به سرنوشت کشور و‌هزاران عضو حزب و دولت زیر ره‌بری حزب و خیانت به ره‌بر به یاد می‌آورم، آن‌گاه حد اقل، آنان از سوی خودم آنان را بخشیده نه می‌توانم. به قول آقای صخره، صفوفی که ایشان آنان را تمسخر می‌کردند، هیچ کوتاهی برای رزمنده‌‌گی و تابنده‌گی‌ها نه کردند. مگر بیش‌ترین اعضای تأثیرگذار ره‌بری به همین پیمانه و زیادتر از آن درگیر خود منمی‌ها و بیش‌تر منش های قومی و تباری بودند که عمل پشتون بودن یکی از بنیادبرانداز‌ترین عوامل منش های شان. در کنارشان هم برخی غیر پشتون های دنباله‌رو، تا آن‌جا پیش‌رفتند که فاجعه‌ آفریدند و در کنار دکتر نجیب ایستادند و بر گلوی ره‌بر شان پا گذاشتند، تا از نفس انداختند شان. اگر شوروی در کنار زدن ره‌بر کار می‌کرد، کار خودش بود، اگر شوروی، بعدها ره‌بر را با تزریق سم دیر کشنده ترور کرد، کار خودش بود، اگر احزاب برادر از ره‌بر رو گشتاندند، کار خود شان بود. مگر آیا ایستایی در داخل کشور، برای انجام جلسه‌ی کودتایی زیر نام پلنوم و یک‌سره بر ضد ره‌بر قرار گرفتن و دکتر نجیب را بر صریر قدرت تکیه‌دادن، کار عاقلانه بود؟ آی این ره‌بری پا‌سیف که تحولات و روگردانی شوروی از ره‌بر را بهانه می‌آورند، توانایی بودن در کنار ره‌بر و مردم را تا زمان مرگ‌هم نه‌داشتند؟ نه می‌دانم، این ره‌بران ما کدام کتاب های سیاسی و‌ کدام تاریخ‌های مبارزات را خوانده بودند که چنین ترسو و جبون بودند. ببرک کارمل که هیتلر نه بود، فرار نه کرده بود، مگر فرمانده نزدیک امنیتی‌ اش خود و فامیل خود را قربانی ره‌برش کرد و به توصیه‌های هیتلر هم گوش نه‌داد که خانه‌واده اش را به مکان امن ببرد. اینان که نه تنها درکنار ره‌بر ایستاد نه شدند و به قول دکتر نجیب در سمتِ باد قرارگرفتند. بعدها اعضای خانه‌واده‌ی ره‌بر و‌ رفقای خودشا، از جمله انوشه یاد محمود بریالی را زندانی کردند. نتیجه‌ی آخر هم چنان شد که دکتر نجیب، دشنه‌ی تشنه به خون خود را به سوی شاگردان ناخلف ره‌بر نشانه گرفت. دکتر نجیب شاید آن‌گاه تاریخ عیاری ‌پادشاهی امیر حبیب‌‌الله کلکانی را از فرط دشمنی تاجیک و فارسی ستیزی نه خوانده بود، ورنه باید پسا قدرت گرفتن، به جای انحصار قدرت، همین خاینان حزب به ره‌بر را از دم تیغ می‌گذران و می‌گفت، شما که به ره‌برتان خیانت کردید، سزا‌وار زنده بودن نیستید. به هر رو، حزب ما، تاریخ‌چه‌ی درخشانی دارد که کنون و پسا نیم قرن، حتا دشمنانش آن را می‌ستاید. با این همه، حزب را چنان حزبی نیافتم که باید می‌بود. رده های پایانی مدام فداکار و‌ جان‌باز و رده های میانه تا بالا و بالاتر اگر همه‌‌ی شان نه، بل‌که اکثریت مطلق شان غرق در شأن و فرِ ظاهری و قدرت و غرق در لجن‌زار تکبر و غرور. اگر برخی این مقامات خود شان آدم‌های قابل حسابی بودند، فقط برای کسانی بودند که در‌حول و حوش خود شان پرسه می‌‌زدند و تملق می‌نمودند، برای فرزندان غریب و بی‌چاره گاهی استثنایی یگان بازِ بخت چاره‌یی می‌جست. به یاد داشته باشیم که این‌جا بحث من، بحث بهبود ظاهری و کلی رخ‌دادهای کار و‌ کارفرمایی در سطح کشور نیست. این‌جا بحث من همان است که اگر آتش‌‌گر آتش‌کده‌ی علم و دانایی و مسلک‌فهمی هم می‌بودی و کسی را نه می‌شناختی یا واسطه‌یی نه می‌داشتی، حمالِ گلخن حمام قدرت حزب و دولت ما بودی و بس. و اگر کسی را نه می‌شناختی یا به اصطلاح آن‌زمان با رفقای بالایی ارتباط و شناختی نه می‌داشتی، اثری بر تو نه داشت. این بی‌اثری در برابر تو چنان بود که اگر هوش‌های مکاتب فلسفی چپ را هم در تنها هوش خود می‌داشتی و بی واسطه می‌بودی، هیچ بودی و هیچ. اگر برای این قماش مردم، بخت و ‌طالع یاری می‌کرد، در صدی ارتقای شان از ده بالا نه بود. ولی نقص بدتر از این آن بود که رؤسای دفاتر، سکرتر ها و محافظان و نگهبانان مقامات، پاچه‌گیرهای بی‌مناعتی بودند که مه پرس. تناسب این خفت‌سرایی، تکبر رفتاری و دنائت ها در سطوح مختلف فرق داشتند.

مرگ آقای نور هم سبب خوشحالی ما نه شد. آقای نور با کوله باری از درستی ها و نادرستی و‌ خیانت به حزب و ره‌بر سفر بی‌برگشت کرد. روانش شاد باشد. در این میان، مگر بسیار اما ها ‌اگر ها را با خود برد. که می‌توانستند همه را سفید کرد بروند. مواردی که به عنوان یک لکه‌ی پاک نا شده‌ی سیاه در دامان شان ماندند. موارد زیر، بیش‌تر از همه این‌هاستند:

۱-«…نقش خائنانه نور احمد نور در راه اندازی کودتای داخل حزبی بنام پلینوم هژده علیه استاد اش فقید ببرک کارمل بسیار بالا بود…»

۲-«…نقش نور احمد نور درتغییر سیاست های داکتر نجیب وکشانیدن او در خط انتقام وکینه علیه هواداران فقید ببرک کارمل وبلاخره خصومت ودشمنی کینه توزانه علیه شخص داکتر نجیب که به تبعید نورمنجرگردید بسیار بزرگ وجبران ناپذیر است.نوراحمد نور در زمان حاکمیت فقید ببرک کارمل یک حلقه زیر زمینی سازمانی را در داخل حزب و دولت با بسیارمهارت شکل داده بود.۳-«…نوراحمد نوردربرنامه قتل گوهری از رهبران گروه کار واعدام رهنورد برای پوشش جنایت اش نقش بسیار کلان داشت.هدف از دسیسه قتل گوهری ایجاد تشنج در داخل حزب و برهم زدن پروسه وحدت با« گروه کار» بود.۴-«…همدستی نور احمد نور در قاچاق جواهرات وطن همراه مشاورین ارشد شوروی که بعدها اعدام گردیدند ،وجود فرکسیون داخل حزبی و برنامه قتل گوهری باعث شد تا فقید ببرک کارمل نور احمد نور را از همه صلاحیت ها عزل نموده و به حیث دانش آموز در ماسکو تبعید نماید…».

۵-«…به دستور نور احمد نور سایت بامداد تحت مدیریت محسن زاده ها این برده صفتان بی آزرم تمام مقالات وفوتو های مربوط به فقید ببرک کارمل را از آرشیف خود حذف نمود وبرای هیچ مقاله درین مورد اجازه نشر ندادند!!…».

۶-«…یکی دیگر از بزرگترین خیانت نابخشودنی نوراحمد نور برهم زدن وحدت و همبستگی ملی افغانستان وفرورفتن در منجلاب قومی است.گروه تبهکار نور نشان دادند که در جریان بحران شناسنامه های برقی و موضوع داکتر ناشناس در مورد پته خزانه تا چه حد در گنداب قومی غرق شده ومحیلانه حزب را درین خط می شکنانند!!…»

۷-«…هدف نور احمد نور از تحمیل وحدت یک شبه میان جناح خلق و پرچم در حزب مردم، ایجاد توازن قومی در حزب مردم بود…»

۸-«…بعد از وفات مرحوم محمود بریالی، نور احمد نور در نتیجه عملکرد و خیانت برخی چهره های تسلیم طلب که سنگ وفاداری فقید کارمل را در سینه میکوبیدند،در پشت پرده خزید وبا حصول صلاحیت های لازم ،از وجود نهضت میهنی وحزب مردم انتقام تاریخی خود را بیرون کشید.او بوسیله گروه اختاپوتی خویش بخش اعظم سازمانهای حزبی را فروپاشاند وجمع کثیری ازمبارزین وبطور اخص هواداران ببرک کارمل را از میدان مبارزه با صد ها ترفند بیرون ساخت.عجیب است که شبکه اختاپوتی نور احمد نور مثل گروه داعش که زیر بیرق اسلام پنهان شدند واسلام را لگد مال کردند،این گروه نیز زیر نقاب هواداری از فقید کارمل پنهان شدند ومکتب اورا متلاشی نمودند و علیه پسر فقید کارمل جناب کاوه کارمل سنگر گرفته،به چنین ترفند مضحکه آمیز وشرم آور ادامه داده وبا استخدام چند دانه آدم های برده در اتریش ،هالند وجرمنی بالای گرده های حزب گام میگذارند.این برده های فروخته شده نقش دسته تبر را برای گروه تبهکار نور ایفا میدارند!!…»

۸-«…با اینکه گروهک های خزیده نور ولایق در داخل حزب مردم سنگر گرفته اند،اما یقین دارم که صفوف رزمنده حزب به حیث حافظ وسپاهیان حزب شان به این گروه قسم خورده اجازه نخواهند داد تا دم چشم شان حزب شانرا به تابوت بگذارند؛

باور دارم که پرچمداران باردیگر در برابر آزمون سخت تاریخ قرار گرفته اند .آنها باید در همه جا بپاخیزند ونگذارند تا فرمانداران حزب شان وتیم اختاپوتی نور احمد نور دست به چنین معامله ننگین زده و روح شهدای حزب را در پولیگونهای پلچرخی ناآرام ساخته وجان حزب و زنده ها را باردیگر به خطر اندازند.

گفتنیست که جمع کثیری از باند امین باحلقات سیاه

ار تجاعی از جمله حزب اسلامی گلبدین در افغانستان همدست گردیده وبه حیث مهره های ارتجاع سیاه در پروژه های ویرانگرانه سرگرم دسیسه میباشند!!…»

پ.ن:

یادداشت‌های شماره‌بندی شده، از یک‌پژوهش من به دست آمده و من، این گزارشات را از سایت وزین بازتاب حقیقت دریافتم و مابقی، بخشی از دیدگاه و چشم دید های خودم اند.

یادداشت نگارنده: اگر گاهی هم رابطه‌ی آقای نور با دکتر نجیب برهم خورده باشد، سببش، دشمنی تیره و تار قومی پشتون غلزا‌یی و درانی بوده است. نه منافع حزب و مردم و دولت.

 

 محمدعثمان نجیب

 

 

Sent from my iPad