چه باید کرد
چه باید کرد؟
امید زندگی در پنجه های شب،
به عشق صبح نورانی،
چنین افسرده می میرد،
پیام عشق و آزادی،
نوای جان فزای عندلیبان چمن آرا،
میان غلغل زاغان بد آواز،
چه مظلومانه در امواج واهی،
غرق می گردد.
چه باید کرد؟
فروغ مهر شب افروز،
و رای ابر های تیره
و یا در قعر تاریکی،
درون شط جوشان زمان،
در اوج تنهایی،
بمیدان ستیز کینه توزان سیه،
در خون می غلطد.
چه باید کرد؟
همای تیز پرواز قوی هوشان،
کبوتر های افکار جهان پیما،
زتیر ناکسان
افسرده و مجروح،
پروبال بسته در کنج قفس،
محصور و زندانی.
چه باید کرد؟
در این ویرانه،
صوت بلبل و
رفتار کبک و
جلوۀ طاووس گون،
جرم است؛
کجا آخر!
روان بحر گون قدسیان،
در قالب قیرین زاغان زمان
گنجد.
چه باید کرد؟
اسیر حلقه های تیره زنجیر وحشت
شد؟
لباس حیله و تزویر،
بر تن کرد؟
بساز دلخراش دیو ها،
رقصید؟
ویا راه دگر،
بگزید.
چه باید کرد؟
رسول پویان