افغان موج   

حماسۀ فردا

شـور مستی رفتـه گـویی از رگ صهـبای ما

مـوج خـون پیـوسـته خـیزد از دل دریـای ما

رحم و انصاف و عدالت نیست مرسوم زمان

بس که جنگ و خـون بپا کردند در دنیای ما

خـانۀ آباء ما از جنگ و وحشت شـد خـراب

مـرکــز بـحــران عـالــم، میـهــن زیـبـای ما

اهـل فهم و دانـش و عـرفان نیابـد کار و بار

صـاحبـان دالــر و پـونـدنـد حکم فـرمـای ما

ترسم از آسیب جنگ وفتنه و نیرنگ خصم

خـستــه و افســرده گــردد دیـدۀ بـیـنـای مـا

در شـب تـاریـک دل بگـرفـت آخـر همـتی

خون و خاکستر زدا از مهر جان افزای ما

از عنب شهد و شکـر افشان در عناب لب

بــادۀ عـشــق و امـیـد آور در مــیـنـای مـا

رشتۀ وحدت اگـر بگسسته شـد در مملکت

بار دیگـر باف فـرش مسکـن و مـأوای مـا

غیرت و شور جوانمردی کجا شد در وطن

تــا ســرایــد قــصـۀ حــماســۀ فـــردای مـا

آتـشی از نـو مگـر خیــزد ز نـای مـولـوی

دانـشـی بایـد چــو نـار طـور از سیـنای ما

رسول پویان