افغان موج   

به تار ساز خموشی چه شور وآهنگ است

میان پـردۀ دل صد هـزار دنگ دنگ است

مـقــام راگ ز عــشــاق دل کجــا شـنـونــد

به گـوش اهـل ریـا پنبه دیـدگان تنگ است

ز نـقـش مانی و بهـزاد مـا چـه می پـرسی

جهانی رنگ دریـن بـوسـتان ارژنگ است

ز اهـل کـیـن و تعـصب مجـو نـشاط روح

سری که عشق ندارد زکودکی منگ است

دیگـر به طبل عـزا پیـش مـن مـزن طبال

که گوش دل بنوای خوش سرآهنگ است

مـیــان زهــد ریـایـی و عــالــم مــســتان

محیط فاصله صدها هزار فرسنگ است

بـه قـله یی که هـمای جـنـون کند پـرواز

همیشه بال خرد بند وپای دین لنگ است

محیط تنگ صدف نیست جـلـوه گاه گهر

چوازصدف بدرآید تجلی یی رنگ است

ز ژرفـنــــای تـمــدن کـســی بـــود آگـاه

که اهل ذوق وهنردوستدارفرهنگ است

بـیـا زلالـی خـورشــیـد دل تمــاشــا کــن

چوباده صاف چوآیینه پاک اززنگ است

رسول پویان

24/5/2014

 

 درخت عشق

باعشق روان زشش سومی باشم

از هرطرفی به جستجو می باشم

روزیکه سراز خشت لحد بردارم

با عشق دوباره روبرو می باشم

*****

عشق از دل ما کجا برون می گردد

جاری برگان به مثل خون می گردد

صد بـار اگر به بحر تشـویش افـتد

شور و شعف عشق فزون می گردد

*****

کوهیم که مستحکم وپابرجاییم

آزاده عـقابان کُه و صحراییم

باکی نبود ز وحشت توفان‏ها

تاراه به بال عشق می پیماییم

*****

جانانۀ من بشین به زیر کُرسی

راز دل خود ز آشنا می پرسی

عشق من وتو ریشه بدل بگرفته

ازریشۀ خود چراچرا می ترسی

*****

چون کبک سر بزیر برف نتوان کرد

عشق دل خود نهان بحرف نتوان کرد

این راز چو بمب در جهان ترکیدست

جزبهر وصال وقت صرف نتوان کرد

*****

صد سال گذرد ما و تو از هم باشیم

در عیش و نشاط و غم و ماتم باشیم

روزی که نفس ها ز بدن کوچ کنند

در پهلوی هـم نشـسته هـمدم بـاشیم

*****

دل را ز دل هرگز جدا نتوان کرد

درقـیـد نفـس تـرک وفـا نتوان کرد

آزار چـرا دهـیـم دل مسـکـیـن را

جـز وحـدت کامـل بقـا نتوان کرد

*****

هرلحظه زلب نوش دگر می خواهم

آراسـتـه بـا درّ و گهـر می خـواهم

این سلسله تا روز قیامت باقی است

از شـوق وصال بیـشتر می خواهم

******

در خیر دگر امروز و فردا نکنیم

جز قـول و قرار سـبز اجرا نکنیم

سبزینه درخت عشق بارورشدست

جــز وحـدت کامـل تـمـنـا نکـنـیـم

******

افسـانـۀ ما گـرد جـهـان می گردد

این عشق دهان در دهان می گردد

صد بار کنیم سجده بر درگه عشق

نوری که زمین و آسمان می گردد

*****

عاشق ومعشوق چوجسم وجانند

بـوی خـوش گل های دل انسانند

از چشم کجا شود خورشید نهان

نوریکه زعمق دل ما می خوانند

رسول پویان