مـۀ نـو یـخ زده در خـیمۀ زلـف شـب یلـدا
بـه زیـر کـرسـی دل تـا گلو گـردیـده ناپیدا
انـار و شـبچره بـا هندوانـه میکند شـوخی
دل غــم را بـتـرکان بـا نـشـاط خـنـدۀ میـنا
بگردان گرد محفل دم به دم پیمانه وساغر
بـه ریـزان در دل پیمانههـا دریـا در دریـا
مترسـانـم زجور تیغ افـراطی دیگر طالب
ز پیر عشق و از دنیای دل بگرفته ام فتوا
نبشتم واژگان و حـرف دل از نـو در دفتر
نـدیـدم در کتابستان افـراطی خطی خـوانـا
شب تارتعصب را فروزان میکنم ازعشق
شمیم صبحگاهـان بـرفـشانم در دل صحرا
ندارد در دل سنگیندلان مهر و وفـا جایی
بـه نیـروی محبت نـرم گـردانــم دل خـارا
بگشتم سر بسرکشوربه کشورگردعالـم را
نـشد یک هـمزبان و همـدم جانـانه یی پیدا
اگـرچـه فـرش دل در خانۀ دلدار گسـتردم
ندیـدم زرۀ لطفی که گیرم گـوشـه یی مأوا
کتاب عشـق با گلواژگان وصل تزئین شـد
نباشدهیچ تردیدی به دل کس رادرین معنا
نسـیم خوشپیامی بر نشد از جانب مشرق
بـسـازم بـا شـمال داغ مغـرب بـا دل تنـها
دلا در کلبـۀ ویـرانـۀ خـود شـادمـانـی کـن
کجا شد ملک اسکندر کجا شد مکنت دارا
رسول پویان
30/9/1394 خورشیدی - 21/12/2015 میلادی