سلیمان کبیر نوری
آنچه درینجا میخوانید:
- یک مقام بلند پایه ی پیشین پاکستان:«پاکستان نمی تواند با حمایت از " تروریزم" کشور پیشگام در منطقهء جنوب آسیا شود».
- کشورم از تروریستان حمایت میکند!
- کرنش هرباره ی شیر افغان! به درگاه حاکمیت سمبولیک و فاقد صلاحیت حکومت ملکی پاکستان، جزخود فریبی و یا عوام فریبی، عملی بیش تلقی نمیگردد.
- کلاه و چپن( لباس منتخب "انگریز و امریکا" برای جلالتمابی حامد کرزی) همچو سمبول تریاک، فساد و انتحار و انفجار، بمثابه سمبول شرمساری، شهرت جهانی کسب کرده که چونمایه ی ننگ و شرمساری کشور در صفحات تاریخ رقم خواهد خورد.
- کمک هفتاد ملیاردی ( 70 ملیارد دالری) امریکا به پاکستان، و کمک یک اعشاریه شش ملیاردی همه ساله، اما انگریزهم و سپوتران اصلی دیگرپاکستان چون سعودی و...، کمک های خود را افشاء نمیکنند.
- کشور پاکستان بمثابه یکی ازمعضله ها و پروبلم های جدی ی جهانی( با 12.153 مدرسه ی مذهبی و با 1.549.242 یا بیشتر از یکنیم ملیون طلبه).
- نتیجه گیری
سلیمان کبیر نوری
("سندی تایمز" بار دِگر افشاء میکند!)
طوریکه مبرهن است، ولایت هلمند با وصف موجودیت هزاران تن از نیرو های خارجی ( که بیشترینه مربوط قوای بریتانوی است که یک کمیت قابل ملاحظ یعنی بالاتر از 90000 نیرو، را تشکیل میدهد) مجهز با تجهیزات گسترده و سنگین و آهنین و مدرن در سطح جهان، به حیث مرکز تربیه تروریست ها، ولایت نارام، مرکز مافیایی مواد مخدر افغانستان...، شهرت جهانی کسب نموده است.
گفته میشود که از جمله ی بیشتر از نود فیصد تولیدات مواد مخدر جهان، بیشتر از پنجاه فیصد آن درین ولایت نارام! افغانستان بنام هلمند و بعدن قندهار تولید میشود و همه ساله، مافیای مواد مخدر ازین مدرک ده ها ملیارد دالر سود میبرند. این در حالیست که گزارشات میدیا خارجی ها را متهم به پاسداری از مزارع کشت تریاک درین ولا مینماید.
آیا خارجی ها هلمند را با این ساز برگ و شهرت سرشار ازلیتیوم، یورانیم و بصورت ویژه تریاک، با زد و بند های ملیارد دالری ترک خواهند کرد؟
محمد عالم افتخار
(بنیاد روشنگری «گوهر اصیل آدمی» تقدیم میدارد)
«باور چیست؟»؛
و آیا «آبشویهِ لینگام»؛ نازایی را درمان میکند؟!
قرار بود درین هفته فصل اول؛ از رساله «تبار» باوری؛ جهل ناگزیر ... را خدمت عزیزان پیشکش نمایم؛ که قبلاً عنوان آن حسب ذیل؛ معرفی گردیده بود:
آگاهی نوین تاریخی و مراحل سه گانه توحش، بربریت و تمدن:
مگر مطرح شدن پرسشی از طرف یکی از هموطنان گرامی حاجی "خ.ن" مقیم ایالات متحده امریکا؛ این پلان را به هم زد و حتی حال مرا نیز دیگرگون ساخت.
ایشان طی داستان مفصل؛ نوشته اند که چندماه پیش برای دیدار یکی از اقارب نزدیک؛ به دهلی ـ هندوستان سفر داشتند و عزیز خود را در حالی دیدند که "بار" گرفته بوده ولی حسب توصیه دکتوران می بایست تا زایمان در هند مانده و تحت مراقبت های ویژه می بوده اند.
اینکه ضمن رعایت توصیه های مراقبتی؛ پاهای این محترمه پندیده بوده و بسی ناهنجاری های دیگر و هکذا مصارف مالی هنگفت را متحمل می گردیده اند؛ باشد به جایش. تمام اینها عبارت است از بخش کوچک مصایب ناشی از مشکل ها که در راه «حامله شدن» و یا «حامله کردن»؛ پس از ازدواج هایی در زنان و مردان نوعروس و نو داماد به ظهور میرسد و آنان را ناگزیر از هزار گونه «به آب و آتش زدن» می گرداند.
رسول پویان
نمیدانـم چـرا از گـردش ایـام دلگـیرم
نخوردم شهدنوشینی ولی ازنیشغم سیرم
دلـم را میگـزد هـردم سموم نیش کبرایی
همی پیچم به خود از درد دل اما نمیمیرم
شمال سردغربت غنچههای تازه را افسرد
نیاسـودم دمی در سـایهسـار نخل انجـیرم
نیامد فـرصتی تـا کام دل گیرم زدلـداری
نشـد آرامـشی در روزگاران نفـسگـیـرم
رنجهای مُقدس
" اگر اختیار با من باشد که میانِ مرگ و زندان یکی را انتخاب کنم ، من مرگ را انتخاب می کنم." از شنیدنِ این جمله عمیقاً متأثر می شدم و قلبم به درد می آمد. اعتراض گونه می گفتم: " نعیم جان ، اینطور نگو! رنجِ زندان پاره ای از رنجِ مبارزه است؛ باید صبور و مقاوم باشیم، هرزمانی که مرگ به سراغ ما آمد ، آنرا هم می پذیریم. "
نعیم "ازهر" تبسمِ کوتاهی می کرد. معنایِ این تبسم آن بود که چرا لعل به بدخشان می بری؟ با شله گی موعظۀ خود را ادامه داده می گفتم: " اینکه زندان مکانی است پُر از درد و عذاب و تنوری است گدازنده ، در آن شکی نیست، ولی ما ناگزیریم این آتش راتحمل کنیم . شاید آسان ترین راه برایِ یک فردِ مبارز انتخابِ مرگ باشد. . . . "
نعیم "ازهر" بدون ارائه دلیلی رویِ نظرش ایستادگی کرده می گفت : " خوب ، من همین طور فکر می کنم. رستاخیز هم مثلِ من بود."
پس از شهادتِ سیزده تن از یارانِ سامایی ام - به تاریخ هفدهم سنبلۀ ۱۳۶۱خورشیدی - من و نعیم "ازهر" در کنارِ هم بودیم. سزاوار است که نامِ های ماندگار این سیزده تن از سرسپردگانِ راه آزادی را ولو تکرار هم باشد ، بار دیگر ذکر کنم تا این موضوع بسیار مهم نیز ثبتِ همین متن گردد:
(انجنیر نادرعلی دهاتی، داکتر عبدالواحد رائین، انجنیر زمری صدیق، انجنیر میرویس، انجنیر محمد علی، انجنیر محمد امین، انجنیر داود، شاهپور رویین یار قریشی، انیس آزاد، داکتر صدیق جویا، قاضی احمد ضیا، زبیر احمد و ضیاء الحق).
نعیم انسانِ آرام ، مؤدبو کم گپ بود. تا ضرورتی پیش نمی آمد سُخن نمی گفت. بیشتر اوقات با افکار و احساساتِ درونی اش مشغول می بود. مردم ما گفته اند: "هر که بامش زیاد ، بَرفش زیاد." از همین سبب غم و سودایِ او به اندازۀ مسئولیت های مهمش در "ساما" بود. گاه گاهی کم حرفی و در خود فرو رفتگی اش از حَد می گذشت. می کوشیدم او را از آن حالت بیرون بکشم. موضوعی را در میان می انداختم. مثلاً ازش سوال میکردم:
مقالات دیگر...
- کرزی, امنیتی تړون او دتاریخ تکرار
- د افغانستان او امريکا اړيکې: غلط پېل او خطرناکې پايلې
- محمود حکیمی و «صحبت های صادقانه رئیس جمهور»
- جامعه ما «نامرد» شده است !!
- با خانم شهلا لطیفی آشنا شدم
- افغانان یو
- جهاد و جنگ در افغانستان قبل از آمدن قطعات شوری به حمایت پاکستان و رهبری امریکا آغاز شد
- من ازطرزخرامت می شناسم
- سال غم
- خداهم مانند کرزی دموکرات شده از واقعیت هاچشم پوشی می کند؟