افغان موج   

«دربازگشت» رمانِ یعقوب یسنا، کتابی است‌که بیماری‌ و ناجوری‌های جامعه، فرهنگِ زشت، عادات و مقدساتِ نامقدسِ سر زمینِ افغانستان را به شکلِ جدی و درست بازگو می‌کند. درباز گشت از زاویه‌های مختلف به افشاسازی فرهنگ‌های نامطلوب و ناپاک جامعه پرداخته و در پی آن‌ است‌ تا به بِه‌ترین شکل‌، تصویرِ راستین و واقعی افغانستان را به نمایش بکشد.

دربازگشت نخست از نابرابری‌های جامعه‌ی دور از شهر افغانستان و فرهنگ‌های زشتِ آن‌جامعه‌ها، کُنش‌هایی بدی‌که جای‌گاه تقدس را به‌خود گرفته است، سخن می‌گوید و سپس نمایشی از تجاوزِ «شوروی به افغانستان» ارایه می‌کند و از ستم‌های آن قماش به زن، کودک ومردِ افغانستان پرده بر می‌دارد. در این بخش، به‌گونه‌ی حساس صحنه‌ای‌ را پدید می‌آورد و در آن نشان می‌دهد که چگونه مردم افغانستان به‌طورِ دسته‌جمعی و انفرادی، توسط شوروی‌ها و سربازان متحد شان-خلق وپرچم- گلوله‌‌باران می‌شدند یا در ناپسایی‌ها به شهادت می‌رسیدند و یا هم ربوده می‌شدند. این صحنه‌‌اش چنان با احساسِ پاک و سُتره نبشته‌ شده است‌که آدمی وقتِ خوانش آن، خود را در میدانِ داستان‌های اتفاق افتیده‌، می‌بیند. بسا اتفاق‌هایی دل‌خراش، ناگوار و خانه‌مان‌سوزی که دی‌روز پدران ومادران ما گواهش بوده‌اند، هنوزم تصورش خونِ بدن را می‌مکد، زیرا در زشتی، سختی وهول‌ناکی‌اش یکه‌تاز است.

بخشی دیگر «دربازگشت»، روایت‌هایی از شهر کابل و مرکز دولت دارد و به‌گونه‌ی جذاب و جالب حادثه‌هایی‌که در شهر و در مرکزِ حکومتِ تحتِ نظرِ شوروی اتفاق افتیده است، آن‌ها را یادداشت می‌کند. این‌بخش پس از وقوعِ یک حادثه‌ی الم‌ناک (تیر بارانِ نور علی بای، پدرِ راوی داستان، هم‌راه با تعدادی از دهقانان ده‌کده‌اش و اسارت‌اش به‌دست سربازان شوروی) آغاز می‌شود. غلام‌حسین نخستین بار، وقتی‌که نزدیک به جوانی است، توسط سربازان شوروی به‌شهر آورده می‌شود آن‌هم در حالی‌که پدر وخویشاوندانش، جلوی چشمانِ تنگ‌اش، تیر باران می‌شوند و دیگر نمی‌‌داند که با جسدهای شان چه شد و چه کردند

در این قسمت رمان مشکلاتِ جامعه روایت می‌شود، از ستمِ شوروی‌ها می‌گوید. نمایشی از صحنه‌ی گلوله‌بارانِ دهقانان ده‌اش می‌کشد-به این شکل پرده از حقایق و قتل‌های دسته‌جمعی مردم افغانستان، در بلادهای مختلف، توسط سربازان شوروی، بَر می‌دارد.

هم‌چنین از قیودات خلقی‌ها قصه می‌کند، از تربیه‌‌ی اطفال توسط گماشته شده‌های شوروی و از ربودنِ خود سرانه‌ی آن‌ها، می‌گوید.

سپس در ادامه‌ی«در بازگشت»، از جهانی دیگر (روسیه) روایت می‌شود. جهانی‌که غلام‌حسین به‌طور ناگهانی آن‌جا برده می‌شود (راوی داستان با جمعِ از بچه‌های ربوده شده درحالی‌که پدران شان را هم‌ کشته‌اند، به روسیه برده می‌شوند، تا درس بخوانند ومبلغِ ایده‌های... اتحادیه شوروی شوند). در این بخش از روسیه روایت می‌شود، از آزادی‌اش، از پیش‌رفت‌ش و از فراخی و بزرگی‌اش.

یکی از شاخصه‌‌های «در بازگشت»، روایت‌اش از تبعیض و نابرابری‌های اجتماعی و قومی در افغانستان است. راوی داستان که از قوم «هزاره» است همیشه مورد توهین وتمسخر بقیه اقوام قرار می‌گیرد. در بازگشت، به این شکل نشان می‌دهد که قوم‌پرستی و تبعیض نژادی در افغانستان تبدیل به اصل شده است و کم‌تر کسی پیدا می‌شود که تبیعض نداشته باشد

یکی دیگر از ویژگی‌های «در بازگشت»، عیان ساختنِ کهنه‌پرستی و خیانت‌های ذات‌البینی خوانواده‌های افغانستانی بین خود است، که از آغاز تا انتهای در بازگشت، این صحنه ادامه دارد.

پایان در بازگشت (زمانه‌ی بازگشتن راوی از روسیه) به‌گونه‌ی جدی‌تر پرده از تعصابت مذهبی و تند‌روی‌های بی‌اساس مردم بر می‌دارد. صحنه‌ای را پیش‌کش می‌کند و در آن نشان می‌دهد که چقدر برخوردهای تند مذهبی در افغانستان، شعله‌ور است

یادداشت: در بازگشت در چند نوشته‌ی دیگر نیز بررسی می‌شود. داستانی جالب است، با من باشید

 

نوشته‌ی‌:

شیون شرق

فرستنده:

محمدعثمان نجيب