افغان موج   

در چند روز آخر یک خبر واقعاً موجب نگرانی و موجب تکدر خاطر یک عده از فرهنگیان و هوا خواهان فرهنگ کشور ما شده ، و این خبر نا خجسته؛ کیفر دیدن شماری از نویسنده گان و روزنامه نگاران افغانستان است ، به اصطلاح به گناه به کار بردن کلمات بیگانه.

اتخاذ چنین تصمیم نامیمون از طرف مقامی که اصولاً باید پاسدار و حافظ ارزشهای فرهنگی و میراثهای گرانبهای فرهنگی سرزمین ما باشد؛ از یکسو عجیب ، شگفتی انگیز و از سوی دیگر سخت ناراحت کننده است . بنده به پیروی یک عده از استادان و دانشمندان که از سالها در باب یک مقوله ، یک مسآله به تعبیر فردوسی
یکی داستانیست پر از آب چشم
صحبتهای دیگری هم کردیم که شاید بخشهای آن مکرر باشد، اما رویداد آخر همه ی این مسایل را یکبار دیگر در دستور روز از لحاظ اهمیت قرار می دهد. یکبار دیگر به عرض می رسانم و دلایل خودرا متعاقبآ به پیشگاه شما تقدیم می کنم که ؛ اینکه زبان فارسی زبان دیگریست و زبان تاجیکی زبان دیگریست ، یک اندیشه ی کاملآ باطل است ؛ و ما باید برای همیشه چنین اندیشه ء باطل را از صحیفه ذهن خود بزداییم ، فرو بستریم، و ذهن خودرا از این اباطیل پاک بسازیم. همه ی اشخاصی که در سنین بالاتر از 50 سالگی قرار دارند ، گواه هستند، گواهان عادل که ما همه درس خوانده گان افغانستان در نصاب آموزشی آن سالها مضمونی بنام قرائت فارسی داشتیم . بعد از سال 1344 و انفاذ قانون اساسی دوران ظاهر شاه در قانون اساسی به جای فارسی ، بنابر ملحوظات سیاسی کلمه ی دری گنجانیده شد . انصافآ باید گفت که کسانیکه به جای کلمه ی فارسی ، کلمه ء دری را در قانون اساسی گنجانیده اند ، مردم زیرک و زیرک ساری بودند ؛ زیرا از یکطرف زبان فارسی با زبان دری با عین معنا در تمام متون کهن ما به کار رفته ، و علی الظاهر گناهی نیست که به جای فارسی در قانون اساسی کلمهء دری گنجانیده شود. اما در آنسوی این واقعیت سیاستی نهفته بود که باید در میان یک زبان واحد دیوار های احداث شود . همانگونه که بازهم بر اساس سیاست های نادرست در جمهوری تاجیکستان پس از به وجود آمدن جمهوری تاجیکستان اصطلاح غلط تاجیکی را در مورد زبان بکار بردند. زبان تاجیکی !در حالیکه کلمه تاجیک و قوم تاجیک سابقه ی تاریخی و طولانی دارند ، اما زبان تاجیکی یک تعبیر و یک نامگذاری بسیار مستحدث بود، که در سالهای دههء 30 سدهء بیستم در تاجیکستان رایج شد، و با تآسف تا حال رایج است . اگر متون گذشته ی ادبی خودرا ورق بزنیم هرگز چنین نبوده که کلمه ی فارسی ، زبان فارسی منسوب به فارس بوده باشد؛ این یک غلط مشهور است . امروز غالبآ محققین ، زبانشناسان و دانشمندان به این عقیده اند که این زبان پارتی است ، و پارت یکی از نامهای کهن خراسان است . و اما برای دریافت حقیقت لازم نیست رنج زیادی را متقبل شویم. در تمام کتب به اصطلاح معجم و در کتب اعلام هنگامیکه به کلمه ی پارت رجوع شود در میان معانی و مفاهیم مختلفی که این کلمه دارد یکی از این معانی و مفاهیم خراسان است . و در یک جغرافیای بسیار پهناور ، از کناره های دجله تا قفقاز و از قفقاز تا ترکستان چین ، در نیم قاره ء هند ، در قلمرو عثمانی همیشه دری و فارسی به یک معنی به کار رفته است . و از همه جالبتر اینکه : کلمه ی دری در آثار نویسندگان و شاعرانی که از شهر ها و سرزمین های گوناگون ایران امروز نشآت کرده اند ، بیشتر به کار رفته تا در شعر و نثر شاعرانی که از هرات و بلخ و غزنین و بدخشان و تخارستان و غرجستان ، و اینجا ها نشآت کرده باشد. ما از قدیم ترین نمونه ها اگر در مورد تذکر بدهیم شهنامه فردوسی است:
بفرمود تا فارسی دری
بگفتند و کوتاه شد داوری
ما در سعدی میخوانیم :
هزار بلبل دستانسرای عاشق را
بباید از تو سخن گفتن دری آموخت
در حافظ میخوانیم :
چو عندلیب، فصاحت فروشد ای حافظ
تو قیمتش به سخن گفتن دری بشکن!
یا :ز شعر دلکش حافظ کسی شود آگه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
و در شعر معاصر ایران میخوانیم که ملک الشعرا بهار فرموده :
گفت پیغمبر که دارد اهل فردوس برین
بر زبان لفظ دری جان زبان مادری
بیگمان پس خازن فردوس فردوسی بود
کو بود بی شبهه عرب النوع گفتار دری
یا از همین شاعر است که میگوید :
شعر دری گشت زمن نامجوی
یافت زمن شاعر و شعر آبروی
همچنان ما یکی دو مورد در حکیم ناصر خسرو قبادیانی بلخی با کلمه ی دری روبرو می شویم که معروفترین آن :
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی در، لفظ دری را
بازهم از همین شاعر میخوانیم که :
در کلام فارسی امروز شخص اولم
یا در سرگذشت قطران شاعر تبریزی در سفر نامه مینویسد :
که او به زبان فارسی شعر نیکو میگفت اما زبان فارسی را نمی دانست .
ما در مکتوبات یا در مجالس سبعه یا در فیه مافیه مولانا جلال الدین بلخی میخوانیم :
مگر زبان فارسی را چه شده است ، اینهمه لطایف و ظرایف که در زبان فارسی است!
و ملک الشعرا قاری عبدالله خان استاد مسلم و محرز دوران معاصر، هنگامیکه انتونی آیدن وزیر خارجه ی انگلیس شعر هایش را می خواهد و مطالبه می کند و به لندن فرستاده می شود ، در مورد شخص مذکور سروده :
آن آشنا به لهجه ی اشعار فارسی
آن صاحب سلیقه و ذوق نفیس را !
یعنی قاری عبدالله خان شعر خودرا شعر فارسی می داند . بنابراین نباید دیوار چین احداث کرد میان دری ـ فارسی ـ و تاجیکی .
اینها سه لهجه اند از یک زبان .
اگر کلمات و اصطلاحات خاصی در هر لهجه وجود دارد ، این یک مسآله کاملآ طبیعیست و در هر زبان هست . مثلا کسی در کابل زیسته و به طور مثال گاهی از شهر کابل هم خارج نشده است ؛ اگر به عزم سفر به سوی شمال از کوتل خیر خانه عبور نماید ، در نواحی مثل حسین کوت و کاریز میر ناگهان با یک تعداد اصطلاحاتی بر میخورد که از یک تعداد زیاد اصطلاحات و نامهای جدید که در ذهن دوست کابلی ما در ذهن مسافر کابلی ما معانی دیگری این الفاظ داشتند، یا آن اشیا را به نامهای دیگری یاد می کردند . و بسیار جالب است ، بحث سر کدام کلمات است ؟
یکی از کلماتی که نویسنده ی یا خبر نگاری کیفر می بیند و جزا می بیند و مورد توبیخ قرار می گیرد و حتی فیصله می کنند که در سابقه ی کاری اش نیز این مسآله تذکر داده شود .و از دیدگاه خود و از نقطه نظر خود این را یک ننگ و عیب بزرگ می شمارند ، کلمه ء دانشجوست . کلمه ء دانشجو در جامع الحکمتین حکیم ناصر خسرو بلخی قبادیانی بکار رفته است ، نه یکبار ، چندین بار بکار رفته است .
در جامع الحکمتین در چند مورد شخص بنده با کلمه ی دانشجو برخورد کرده ام. و چه بسا در آثار دیگرمنظوم و منثور این شخصیت بزرگ و فرهنگی و علمی کشور ما این اصطلاح به کار رفته باشد . سخن بر کلمه ی دبیر است . بازهم به حکیم ناصر خسرو قبادیانی بلخی رجوع می کنیم که اولین سطر سفر نامه ی حکیم ناصر خسرو چنین است :
من مرد دبیر پیشه بودم و از اعمال سلطانی . و در شعرش میخوانیم :
به گاه نثر دانشور دبیرم
به وقت شعر جولانگر سوارم
و در مورد کلمه ی دری آنگونه که استادان معظم ما در دوران ثانوی مکتب برای ما تدریس می فرمودند و گناهی هم نداشتند ، در زمینه تحقیقات جدی نشده بود .آنان همیشه می فرمودند که کلمه ی دری، زبان دری منسوب به دربار یا دره است ، که تحقیقات جدید دانشمندان ، شرق شناسان ، خط نسخ و بطلان بر چنین عقیده ی می کشند . بدین معنی که عده ی زیادی از مستشرقین فعلآ به این عقیده اند که زبان دری ، زبان تخاریست . و تخار که عربها گفته اند اصل کلمه دهار است دهار یا دهاری و این کلمه دری شده است . و چنانچه از فردوسی و از ناصر خسرو و دیگران مثالهای آوردم. یک مثال دیگر؛ در قفقاز این کلمه به کار رفته است در شعر شاعر بزرگ قرن ششم نظامی گنجوی در شهر گنجه نظامی میگوید:
نظامی که نظم دری کار اوست
دری نظم کردن سزاوار اوست
زبان دری ، زبان پارتی ، زبان فارسی از نواحی سمت شمال افغانستان ، از نواحی تخار و بلخ و سغدیانه که امروز در جمهوری ازبکستان موقعیت داشته باشد ، این زبان بطرف غرب رفته و گواه بسیار عادل ، مدرک بسیار محکم و مستدل ما اینست که نخستین گویندگان و شاعران بزرگی که به زبان فارسی دری شعر سروده اند از نواحی سیستان و بلخ و ماورالنهر بوده اند . مثلآ محمد بن وصیف سجستانی معاصر یعقوب لیث ، که ما داستان وی را در تاریخ سیستان می خوانیم ، که هنگامیکه شاعران برای یعقوب به زبان تازی یعنی به زبان عربی شعر سروده اند او به زبان عربی عالم نبود و اندر نیافت، و گفت چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟
که بعدآ محمد بن وصیف سجستانی مطابق آنچه که در تاریخ سیستان است ، قصیده ای که ابیاتی از آن در بعضی از کتب تاریخ و تذکره وجود دارد در مدح یعقوب لیث سرود. یا حنظله بادغیسی که از بادغیس است و ما امروز در تشکیلات افغانستان ولایت بادغیس داریم ، با شعر معروف خود :
یارم سپند اگر چه به آتش همی فگند
کز چشم زخم تا نرسد مر ورا گزند
اورا سپند و مجمر ناید همی بکار
باروی همچو آتش و با خالی چون سپند
و کتاب های بسیار کهن به زبان فارسی دری . مثلآ حدود العالم که نویسنده ی آن با کمال تآسف شناخته نیست ، ما می دانیم که محققان بنابر دلایلی و بنابر قراینی تشخیص داده اند که ازمردم جوزجانان است . یا کتاب الابنیه ؛ یکی از مهمترین کتب در زمینه ی طب قدیم که در شهر هرات نوشته شده است . دعوای دیگری بر سر کلمه ی بازرگان است .بازرگان :ما مثلآ در خواجه عبدالله انصاری میخوانیم که آفریدی رایگان ، روزی دادی رایگان ، بیامرز رایگان که خدایی نه بازارگان . در ناصر خسرو میخوانیم که :
چو بازارگان می خورد گاه و بیگاه
فرو ماند از کار بازار گانی
در مثنوی معنوی میخوانیم : قصه بود بازرگان و اورا طوطیی طوطیی بازارگانم من مدام طوطیان هند را گویم سلام یک عده در کابل چنین استدلال کرده اند که کاربرد چنین کلماتی مانند ، دبیر ، دانشگاه ، و بازرگان و دانشکده و دانشجو و اینها خلاف قانون اساسیست . صریحآ به عرض میرسانم که : یک ماده قانون اساسی یا بخشهای از قانون اساسی اگر واقعیتهای تاریخی یک جامعه را به درستی منعکس نمی سازد و این مسآله یا در اثر غفلت و بی خبری ازواقعیت های فرهنگی و تاریخی ی پیشینه ی ماست یا دراین کار ، عمدی نهفته است .در هر صورت؛ تاریخ ، فرمان تاریخ بر آن بخشهای قانون اساسی یا امروز یا فردا خط بطلان خواهد کشید. هر چیزی که خلاف واقعیتهای جامعه ، خلاف تاریخ باشد ، تاریخ قهارانه و جبارانه بر آنها خط بطلان و خط نسخ می کشد. مسآله ی دیگر وحدت ملی :این در ضمن آنکه یک مسآله بسیار مبرم است همچنان برای ما و برای کشور ما بسیار مهم است و تقدس ملی باید برای ما داشته باشد ، اما وحدت ملی چگونه در عمل متجلی شود ؟ انعکاس عملی ، مفهوم و مدلول وحدت ملی چگونه باید باشد ؟ به قول شاعر :
ای همه کار تو شیرین و همه جای تو خوش وقتیکه ما از افغانستان هستیم ، باید به همه گوشه های افغانستان ، به همه اقوام افغانستان ، به همه زبانهای افغانستان ، به رسوم و عنعنات پسندیده همه مردم افغانستان ، در هر ولایتی و در هر بخشی از افغانستان که زندگی میکنند باید احترام داشته باشیم . اگر به همه اقوام افغانستان و به همه زبانهای افغانستان و به سنن و رسوم و عنعنات و فرهنگ همه اقوام افغانستان اگر احترام نداشته باشیم ، این مغایر اصول وطنخواهیست. افغانستان سرزمین واحد وتجزیه ناپذیر ماست ، ما به گوشه گوشه ی افغانستان ، به همه اقوام افغانستان ، باید ارزش یکسان قایل شویم . و حتی بسیارعجیب است که باز میخواهند ... کسانی میخواهند و مراجعی میخواهند که دوباره کلمه ی کلتور را جایگزین کلمه ی فرهنگ ، یک کلمه ی اصیل زبان فارسی دری بسازند . کلمه فرهنگ گذشته از آنکه در شعر همه بزرگان ما ؛ حکیم ناصر خسرو قبادیانی ، حکیم سنایی حکیم بزرگ غزنه و دیگر بزرگان ما بکار رفته ، در ادبیات کلاسیک پشتو نیز کلمه ی فرهنگ بکار رفته است . دراینجا ؛ برای اینکه ذکر خیری باشد و از تحقیقات یک دانشمند هموطن ما سپاسگزاری به عمل آید ، از بحثی که سالها پیش در کابل برانگیخته شد ؛ بحثی بر سر کلمه ی فرهنگ که عده ای این کلمه را بیگانه قلمداد می کردند؛ از استاد محمد صدیق روهی یاد آورمی شوم :
جاودانیاد استاد محترم محمد صدیق روهی که از دانشمندان و محققان دست اول زبان پشتو بودند و همچنان در ادب کهن زبان فارسی دری اطلاعات و آگاهیها ی گسترده داشتند ، مقاله ای نوشتند؛ و در این مقاله مثالهایی ارایه فرمودند که کلمه فرهنگ در شعر شاعر وشخصیت بزرگ ادبی وفرهنگی زبان پشتو خوشحال ختک به کار رفته است.
بیگانه دانستن یک کلمه وغیرملی دانستن یک کلمه ( بسیارصریح عرض می کنم ) که مستلزم داشتن سطح بسیار بالای آگاهی ازیک زبان وتاریخ یک زبان وفرهنگ است وکارهرکسی نیست . هرکسی دراین زمینه صلاحیت این گپ را ندارد. مثلاً یک کلمه امروز درایران رایج است ؛ کلمهء " لوس " به معنای نازدانهء بیجا ، یاکسی که نازهای بیجای سرد می کند. با آنکه شاید یک بار ودو باری حدیقه الحقیقت حکیم بزرگ غزنه حضرت سنایی را از نظر گذشتانده بودم ، بااین کلمه بر نخورده بودم . ازعجایب است که این کلمه به همین معنایی که همین امروز درایران مروج رایج است؛ به همین معنا درشعر حکیم سنایی آمده است. خوب اگر قرارچنین باشد ؛ اگر برای یک لحظه دچار توهم شویم – تکرارمی کنم توهم ، پندار یا اندیشهء باطل که زبان فارسی خاص ایران است ، زبان دری خاص افغانستان است وزبان تاجیکی خاص تاجیکستان . نویسندگان افغانستان ، شاعران و فرهنگیان و پژوهندگان افغانستان ، حق مسلم شان است تمام کلماتی که در شعر دقیقی بلخی ، در شعر ابوالحسن شهید بلخی ، در شعر رابعه بلخی ، در آثار منظوم و منثور حکیم ناصر خسرو قبادیانی بلخی ، درشعر و نثر رشید الدین وطواط بلخی در آثار خواجه عبدالله انصاری هروی ، ارزقی هروی ، حضرت سنایی غزنوی ، سید حسن غزنوی ، مختاری غزنوی ، عبدالواسع جبلی غرجستانی ، ابولفضل بیهقی ، نصرالله منشی غزنوی ، عبدالحی گردیزی در آثار اینها بکار رفته است؛ این آثار میراث به جا مانده از آن بزرگان ، برای فرهنگیان و دانشمندان و نویسندگان و شاعران کنونی افغانستان است . ما باید در این مورد عمیق بیاندیشیم . آیا تنها نام ابن سینا از ماست ، نام ابوعبید جوزجانی از ماست ، نام ابولفضل بیهقی از ماست ؟ نام سنایی و مولانا از ماست ؟ یا آثار آنها هم جزء مواریث بسیار مهم فرهنگی ما هست. اینها به یک زبان نوشتند؛ به زبان فارسی دری نوشتند و زبان از کلمات بوجود می آید ، کلماتی که اینها به کار برده اند وکلمات ومثالهایی که به محضر شما به عرض رساندم و کلماتی که در آثار این نخبه گان و نامداران به کار رفته است نیز از ماست. اگر کسی این کلمات را بیگانه و غیر ملی و حتی ضد ملی و مختل کننده ء هویت ملی قلمداد می کند؛ از دوحال خارج نیست ، یا ناآگاهی بسیار ترحم آور است، یا قصد و غرضی در کار است ؛ و من به خدمت یک عده از کسانیکه دانش و فهم در این مسایل دارند ، اما یک سلسله مسایل ، خودبینیهای در بعضی موارد و یا نادیده گرفتن بعضی واقعیتها ایشان را به راههای باطل کشانیده ، عرض می کنم که یکی از اندیشه وران بسیار بزرگ جهان گفته است که : کسی که حقیقت را نمی داند و بر ضد حقیقت به پا میاستد نادان است ، و کسی که حقیقت را بداند و برضد حقیقت به پا ایستد تبه کار است . ببینید؛ اگر از مسآله فارسی و دری مابگذریم ، مثلآ یک عده شعرا در نیم قاره شعر گفته اند ، مثلآ غنی کشمیری که در کشمیر زیسته و در کشمیر شعر سروده ، شعر غنی کشمیری به زبان فارسی هست یا به زبان دری؟ اگر این؛ دو زبان است ؛ شعر بیدل به کدام زبان است ؟ مثلآ در این بیت از غنی کشمیری :
چو استعداد نبود کار از اعجاز نگشاید
مسیحا کی تواند ساخت بینا چشم سوزن را
یک ادب دوست افغانستان ، یک اهل ادب ایران و یک فرهنگی تاجیکستان و فارسی زبانها در سراسر جهان معنی یکسانی از این شعر در ذهن خود دارند و همه یکسان درک می کنند . مثلآ اقبال لاهوری به اقتضای وزن دریک شعر خود دردوبیت متعاقب فرموده که : گر چه اردو در عزوبت شکر است طرز گفتار دری شیرین تر است فارسی از رفعت اندیشه ام برخورد با فطرت اندیشه ام وی در این ابیات هم دری می گوید و هم فارسی ، اما او به یک زبان واحد نظر دارد.
اگر کسانی چنین میفرمایند که اقبال هم به زبان دری شعر سروده و هم به زبان فارسی؛ پس ما از ایشان با کمال احترام استدعا می کنیم که لطفآ تفکیک کنند . کدام شعر های اقبال فارسی است و کدام شعرهایش به زبان دری است؟ مثلآ : آتشی در سینه دارم از نیاکان شما چون چراغ لاله سوزم در بیابان شما یا :
هنوز هم نفسی در چمن نمی بینم
بهار می رسد و من گل نخستینم
یا:
حلقه بستند سر تربت من نوحه گران
دلبران ، زهره وشان ، گل بدنان ، سیم بران
در چمن قافله ء لاله و گل رخت گشود
از کجا آمده اند اینهمه خونین جگران
این اشعار به فارسی است یا به دری ؟
چون این اشعار درافغانستان ، در تاجیکستان و در ایران به چاپ رسیده و بنابر برخی ملحوظات تا حدود سی و اند سال پیش ، چهل سال پیش شعر های حضرت ابوالمعانی بیدل در ایران خواهنده و خواننده ء زیاد نداشت ، اما امروز ما می بینیم که کراراً شعر بیدل در ایران به چاپ می رسد. خوب سخن را کوتاه می کنیم ؛من شخصاً مراتب تآسف خودرا از چنین تصمیم غیر واقعبینانه ابراز می کنم و امیدوار هستم که ازدرسهای تاریخ عبرت گرفته شود و ما کارهایی کنیم در جهت وفاق ملی به پیش برویم ، نه خدای نخواسته در جهت نفاق.
 
نويسنده: زنده ياد استاد واصف باختری