اگر چه گفتنی های زیادی در این حوزه وجود دارد، اما سعی می کنم متن را کوتاه و موجز ارائه دهم. نخست، باید اشاره کنم که داستان «پوهنتون» در برابر «دانشگاه»، که مبدع آن آقای محمد داوُد مومند بود، مدت هاست پایان یافته است؛ و آقای خلیل الله معروفی، مانند مقاله «سید جمالالدین افغان» خود دیرتر در این میدان وارد شده است.
دوم، اینکه نه فرصت و نه ذوق برای مناظره با فردی دارم که احترام به تفاوت های فکری دیگران را نمی پسندد. در هر حال، ابتدا از اتهام توهین به دوست او آغاز می کنم:
قرار معلوم، آقای خلیل الله معروفی حافظه ضعیفی دارد یا از مباحث و مقالات آقای مومند در طول این دوران بی خبر است، و باز هم در حمایت از او قلم زده است. عبارت «زبان جنتی» از من نبود، بلکه از ابداعات زبانی، سیاسی و فرهنگی آقای مومند است. ایشان همواره از این اصطلاح استفاده کرده است. لطفاً یکبار به مقالات و کامنت های او در همین وبسایت(آریانا افغانستان آنلاین)مراجعه کنید؛ در آنجا این عبارت را به وفور مشاهده می کنید. اما در نظر من و احتمالاً در نظر هر فرد دیگری، «زبان جنتی» نمادی است از خودپسندی، انکار و بی اهمیتی نسبت به فرهنگ ها و زبان های دیگر، و نوعی ایده ناقض حقوق بشر، تبعیض طلبانه، نژادپرستانه و قومگرایی افراطی است. من همیشه در برابر چنین تلقیناتی مواضع مشخص و آشتی ناپذیر داشته ام. همان طور که زمانی جناب خلیل الله معروفی در ارتباط با استفاده از پسوند «جات» در زبان دری، با تعصبی خاص عبارتی مانند «هزاره شوونیست» را دریک گمانه زنی دیگربه کار برد و ادعا کرد که «نام هزاره جات در وطن عزیزش (که معلوم نبود از کدام وطن عزیزش سخن می گفت) کلاً و عام و متداول است و هیچ کس نمی تواند آن را انکار کند»، و من بر این طرز تلقی اعتراض کردم و نوشتم هزاره ها از ساکنان اصلی این سرزمین هستند و آزادی بیان، مانند هر قوم و طایفه، حق مسلم و مدنی آن ها است.
در هر حال، عبارت «زبان جنتی» اصطلاحی مشکل ساز و بالقوه گمراه کننده است، به ویژه در جوامع چند فرهنگی و چند زبانه، جایی که هویت ملی اغلب ترکیبی است و افراد احساس کنند که هویت شان ارزش ندارد، اگر زبانی که صحبت می کنند به عنوان «زبان ملی» شناخته نشود. این اصطلاح، که ممکن است مقاصد سیاسی و ترویج دستورکار ملیگرایانه ای را دنبال کند و حقوق اقلیت های زبانی را نادیده بگیرد، مفهومی تعریف نشده دارد و میتواند منجر به نادیده گرفتن زبان ها و گویش های مختلف، از جمله زبان هائی با قدمت و تاریخچه غنیتر، شود.
وقتی به جای «زبان ملی»، از عبارت «زبان ملتی» استفاده می شود، یقیناً هدف اصلی گوینده تلاش برای جایگزینی زبان ملی با زبان قبیله ای است. این کار معمولاً با هدف ایجاد تمایز و تأکید بر هویت، مطالبه قدرت و جایگاه بیشتر برای قبیله در ساختار قدرت، تحمیل اراده و حذف دیگران (باور به برتری زبان خود)، و تأکید بر انحصار بر منابع قدرت صورت می گیرد؛ که همگی اهداف سیاسی و ایدیولوژیک را دنبال می کنند.
استفاده ابزاری از زبان برای ایجاد تفرقه، تحریک احساسات و جلب حمایت دیگران، بدون شک اهداف سیاسی دارد و از نگرانی و ترس درباره از دست دادن قدرت ناشی می شود. اما مهمترین نگرانی، پیامد های این اصطلاح است که میتواند منجر به نتایج نامطلوبی شود. در مجموع، چنین اعمال مقدمه ای برای ایجاد تفرقه، خشونت و بی ثباتی در جامعه است و به تبعیض، بیعدالتی، نژادپرستی و قومگرایی افراطی دامن می زند. متأسفانه، مبدعان و مدافعان این اصطلاح، چنین دغدغه هائی ندارند.
پس آنچه آقای خلیل الله معروفی از قول من، در قالب توجیه برای اصطلاح «جنتی زبان»، بیان کرده است، باید به او نسبت داد. اگر هدف از «جنتی زبان»، «دوزخی زبان» گفتن باشد، این عنوان به خوبی میتواند شامل حال خود ایشان باشد؛ زیرا او با زبان توهین آمیز و بدون ارائه استدلال، بر افراد مختلف می تازد و خود و گروه خود را مشعوف می سازد.
آقای خلیل الله معروفی، در دفاع از واژه «مفکر»، که هم اکنون در عنوان یکی از مقالات آقای مومند به چشم می خورد، می نویسد: «بر خلاف ادعای مشوش و سراسیمۀ آقای "احمد آریا"، کلمات "متفکر" و "مفکر" هر دو عربی هستند، که اولی به عنوان فاعل مصدر "تفکر" (بر وزن "تفعّل") و دومی به عنوان فاعل مصدر "تفکیر" (بر وزن "تفعیل") برخاسته اند، و همه آن ها از ریشه ثلاثی "فکر" (ف-ک-ر) منشأ گرفتهاند.»و سپس همان عبارات معمول و همیشگی توهین آمیز و نادرست را تکرار می کند.
ادعای ایشان که «مفکر» بر وزن «تفعیل» است، نادرست است. در زبان عربی و دری، «مفکر» بر وزن «مفعّل» ساخته شده است، نه «تفعیل». وزن «مفعّل» برای ساخت اسم فاعل از ریشه های ثلاثی رایج است و «مفکر» یکی از نمونه های آن است. همچنین، ادعای ایشان درباره «متفکر» نیز نادرست است؛ زیرا «متفکر» در اصل بر وزن «متفعّل» یا «متفعل» است، نه «تفعّل». در زبان عربی، هر دو واژه «مفکر» و «متفکر» از همان ریشه ثلاثی «فکر» (ف-ک-ر) منشأ می گیرند، اما ساختار و وزن آن ها متفاوت است: «مفکر» بر وزن «مفعّل» و «متفکر» بر وزن «متفعّل».
در زبان دری و همچنین در قواعد گرامری، تفاوت میان «مفکر» و «متفکر» بر اساس وزن و استفاده معنایی از این واژه هاست. در زبان دری، «متفکر» هم در زبان رسمی و هم در محاوره، به معنای «اندیشمند» یا «فلسفی» است و بر کسی که در حوزه های فکری، فلسفی یا فرهنگی فعالیت می کند دلالت دارد. در مقابل، «مفکر»، در برخی موارد، بیشتر به معنای فردی است که قابلیت و توانایی فکر کردن دارد، اما رایج نیست و برای فردی که در حوزه های فکری فعالیت می کند، به کار نمی رود.
هر فرد می داند که استفاده از «مفکر» به جای «متفکر» در زبان اردو، غالباً به دلیل تأثیرات تغییر در مفاهیم واژه هاست. واژه ها در طول زمان و تحت تأثیر عوامل فرهنگی، ادبی و محیطی دچار تغییر می شوند.
بنابراین، اشتباه در استفاده از «مفکر» به جای «متفکر» در متن دری، ممکن است دلایل متعددی داشته باشد؛ از جمله آشنایی با زبان اردو، تأثیر رسانه ها، مقالات و کتاب هائی که از این واژه استفاده می کنند، یا تاثیر زبان محاوره و عامیانه که ممکن است آن را معادل «متفکر» تلقی کرده باشد. در نتیجه، نمی توان آقای داوُد مومند را برای این خطا مقصر دانست.
اکنون، آقای خلیلالله معروفی کاملاً آزاد است اگر باز هم به خنده اش ادامه دهد.
او برخی استدلال های من درباره ترکیب «پوهنتون» با عبارات تحقیرآمیز مانند «ریشخند»، «جفنگ» و «از جنس خزل عبلت، یعنی از جنس چتیات» را موضوع «مداقه» قرار داده و می نویسد: «"پوهنتون" علاوه بر ساخت زیبا و قوی، یک لغت ، اصلاح و ترمینولوژی"ملی و عامالشمول افغانستان" است که از طرف تمام افراد و آحاد جامعه، از بی سواد گرفته تا باسواد، بدون تعصب و بی پرده به کار گرفته می شود...»
این ادعا، بیشتر احساساتی است و فاقد استدلال منطقی. در ادامه، تحلیل مختصری از این اصطلاحات را ارائه می دهم:
۱. واژه «ترمینولوژی» به مجموعه اصطلاحات تخصصی یک علم یا حوزه خاص اطلاق می شود. «پوهنتون» نمی تواند به عنوان یک اصطلاح تخصصی در نظر گرفته شود؛ بنابراین، ادعای «ترمینولوژی ملی» برای این واژه نادرست و اغراق آمیز است.
۲. «لغت» و «اصطلاح»، مفاهیمی متفاوت اند. «لغت» به واژه یا کلمه در زبان اشاره دارد، در حالی که «اصطلاح»، معمولاً عبارت یا واژه ای است که در یک حوزه خاص معنای مشخص و ثابتی دارد و در علوم و فنون مورد استفاده دارد.
۳. «پوهنتون» هم اکنون در زبان عمومی و فرهنگی افغانستان رایج است، اما نمی توان آن را به عنوان یک اصطلاح تخصصی در یک علم یا حوزه دانست.
بنابراین، پیشنهاد می شود آقای معروفی در استدلال های خود از واژگان ساده و دقیقتر استفاده کند و اصطلاح «ترمینولوژی ملی» را به کار نبرد، یا در صورت نیاز، از عبارات «اصطلاحات رایج در زبان دری»، «لغت نامه های دری» یا «فرهنگ های دری» بهره گیرد.
در پایان، باید به نکته ای اشاره کرد که در مقدمه مقاله ایشان، عباراتی مانند «توده های ملیونی و مردم کوچه و بازار»، «غالباً بیسواد و فاقد آموزش و تحصیل»، و «عوام» به کار رفته است. او سپس با اهانت و تحقیر این قشر، آن ها را بالاتر از اقشار تحصیل کرده و «فیشنی» قلمداد می کند، که این نشانی از توهین و تناقض آشکار در گفتار و ضعف استدلال است. او با این مقدمه، سعی دارد مخاطب را به قضاوت ناعادلانه و نامنصفانه ترغیب کند و به جای استدلال منطقی، بر «عام بودن» و «سادگی زبان» خود تأکید کند. تکیه بر نادانی و بیسوادی مخاطبان، در این مقدمه، بسیار تأسفبار است. او به طور ضمنی و یا صریح، مخاطبان خود را نادان و بیسواد می خواند و به جای استفاده از منطق، حس حقارت در آنان ایجاد می کند تا هدف خود را دنبال کند.
همچنین، همدلی کاذبی که در طول نوشتار ایشان مشهود است، نشان می دهد هدف اصلی او، دفاع از دیدگاه شخصی و بدون استدلال است. در مجموع، شروع مقاله ایشان نشان می دهد که وی منطق و استدلال را کنار گذاشته و به دنبال راه های دیگر برای جلب توجه و پوشاندن ضعف های متن خود است.
ضعف منطق آقای خلیل الله معروفی در واقع از آنجا پیداست که ادعا می کند «دانشگاه» هرگز کلمه ای دری نیست و صرفاً اصطلاح «فارسی ایران» است که برای مقابله با «پوهنتون» ساخته شده است. او حتی این عنوان را برای مقاله خود برگزیده است، «کلمۀ دانشگاه دری نیست» این ادعا به صورت مطلق بیان شده و از فقدان شواهد کافی و علمی برای اثبات در آن رنج می برد.
پایه و اساس این استدلال تنها بر نمونه های محدود و شخصی استوار است و نمی تواند قاعده ای کلی محسوب شود. ضعف منطق در مقاله ایشان کاملاً آشکار است؛ ادعای اینکه «همه مردم با کلمات خاص آشنا هستند و هیچ کس آن ها را نفی نمی کند»، نیازمند بررسی های میدانی و آماری است. چنین تعمیم هائی بدون ارائه مدرک و نمونه های کافی، منطقی و معتبر نیستند.
ادعای توطئه و «تهاجم فرهنگی» او نیز چیزی بیشتر از آنچه در بالا گفته شد نیست. او در حالی که خویشتن را مبدع این اصطلاح می داند، اما ضعف منطق و استدلال ناقص او در شرح معنی، شواهد عینی، آماری یا تحقیقی که این ادعا را ثابت کند، نه رساله مورد نظر و نه در هیچ یک از مقالات دیگرش وجود دارد. استدلال های او همه مبتنی بر برداشت های شخصی و فرضی او هستند.
چنین پیداست که جناب با وجود استفاده مکرر از اصطلاح «تهاجم فرهنگی» از تفاوت بین «تهاجم فرهنگی» و «تهاجم زبانی» و همچنین «نفوذ زبانی» و «نفوذ فرهنگی» بی اطلاع است؛ که برای تفهیم بیشتر باید گفتکه اصطلاح «تهاجم فرهنگی» به فرآیند حمله و نفوذ فرهنگی یک کشور یا گروه فرهنگی دلالت دارد، که ممکن است ارزش ها، باور ها، سنت ها و هویت فرهنگی آن جامعه را تحت تأثیر قرار دهد یا تغییر دهد. این نوع تهاجم معمولاً به وسیله ابزارهائی مانند رسانه ها، آموزش، تکنالوجی و تبلیغات صورت می گیرد و هدف آن غالباً تضعیف یا جایگزینی فرهنگ بومی است.
در مقابل، «تهاجم زبانی» به نفوذ و گسترش یک زبان خارجی در جامعه ای خاص گفته می شود که ممکن است منجر به کاهش استفاده از زبان های محلی یا زبانی شود که هویت فرهنگی را شکل می دهند. این نوع تهاجم بیشتر بر حوزه زبان تمرکز دارد و میتواند به کاهش تنوع زبانی منجر شود.
از سوی دیگر، «نفوذ فرهنگی» و «نفوذ زبانی» مفاهیمی هستند که به عملیات طبیعی و غیرمخربتر دلالت دارند که در نتیجه تعاملات فرهنگی و زبانی بین جوامع رخ می دهند. نفوذ فرهنگی ممکن است مثبت یا منفی باشد و در قالب انتقال ارزش ها، هنر، سبک زندگی یا نمادهای فرهنگی صورت گیرد؛ اما در هیچ کدام مفهوم تجاوز یا حمله نهفته نیست. همچنین، «نفوذ زبانی» یعنی گسترش و پذیرش یک زبان در جامعه ای دیگر، که ممکن است در قالب تعاملات اقتصادی، آموزشی یا فرهنگی رخ دهد و لزوماً منجر به تضعیف زبان های دیگر نمی شود.
بنابراین، باید توجه داشت که «تهاجم فرهنگی» و «تهاجم زبانی» غالباً مفاهیمی منفی و تعرض آمیز هستند، در حالی که «نفوذ فرهنگی» و «نفوذ زبانی» بیشتر بر اثر تعاملات طبیعی و غیرمخرب تأکید دارند. تفاوت مهم در میزان و نوع تاثیر و نیت پشت هر یک است که باید در تحلیل ها و گفت وگوهای فرهنگی مدنظر قرار گیرد.
حالا که توانستیم روی این مفاهیم کمی روشنی بیندازیم و شناخت نسبی از آن ها پیدا کنیم، از آقای خلیل الله معروفی صمیمانه خواهشمندیم توضیح دهد که هدف او از «تهاجم فرهنگی» در تمام دوران چه بوده است، آیا «تهاجم فرهنگی» که او از آن پیهم سخن می گوید در واقع نوعی «حساسیت زبانی» یا «حساسیت فرهنگی» خاص نیست که به عنوان «تهاجم فرهنگی» عرضه می شود؟ یعنی از نوع حساسیت هائی که ممکن است ناشی از تمایل به انزوای فرهنگی، ترس از غنای فرهنگی، یا عدم تمایل به احیای زبان های محلی و قدیمی باشد؟
اینکه این تمایلات چه تأثیری بر تنوع زبانی و فرهنگی دارند و چه منازعات و درگیریهائی در جامعه پدید می آورند، بحثی کاملاً جداگانه است. به این معنا که تمایل به ایجاد جامعه ای تک قومی و نگرانی های مربوط به احیای زبان های محلی یا قدیمی میتواند منجر به استراتیژی های اجتماعی و فرهنگی برای حفظ قدرت، هویت و تمایزات قومی اقلیت و اکثریت شود. این گزینش نه تنها منجر به کاهش تنوع فرهنگی و زبانی در جامعه می شود، بلکه به منازعات و درگیری های بیشتری منجر می گردد؛ در نتیجه، جامعه بیش از پیش دچار کشمکش، بحران و ناآرامی می شود.
در مجموع، مقاله آقای خلیل الله معروفی، اگرچه در ظاهر پاسداری از هویت و زبان ملی افغانستان را هدف قرار داده است، اما در عمل، بر پایه استدلال های نادرست، تعصبات زبانی و سیاسی، و حملات بی پایه شخصی استوار است. چنین دیدگاه هائی هدفی جز تفرقه افکنی و ایجاد نزاع های زبانی ندارند. مغالطه هائی چون توهین، نژادپرستی، و برچسپ زنی های غیرعلمی، مانند «کینه ورزان»، «مغرض»، «غرض ورز»، که بدون اثبات و مستند هستند، نشاندهنده ضعف استدلال و مغالطه های مشهود در متن مقاله «دانشگاه دری نیست» آقای خلیل الله معروفی است.
در پایان، همان طور که جناب عالی از من سپاسگزاری کردند، زمینه ای را برای نوشتن مقاله ای دیگر فراهم کردم. من نیز به نوبه خود از ایشان سپاسگزارم که حضور مجددشان در این وبسایت فرصتی را فراهم کرد تا بخش کوچکی از ناگفته های خود را بیان کرده باشم. اما نباید نادیده گرفت که این نوشتار به هیچ وجه به قصد انتقامگیری نیست، بلکه هدف آن روشنی بخشی و ارائه دیدگاهی شفاف است. چنان که تقریباً تمامی مقالات منتشر شده من در این وبسایت، صرف نظر از نوع تعبیرات و برداشت هائی که از آنها صورت گرفته، اهداف مشترکی را دنبال می کنند.
پایان
احمد آریا