رباعی
عـــید آمد و غـــم های دلم بـسیار است
نه هـمـــدم و نه کسی برایــــم یار است
فــــرزند بـرفــت و مال دنــیا هــــمگی
شادی چه کنم هر آنچه هست آزار است
رباعی
عـــید آمــده ایکاش فـــــدایت گردم
هـــر چیز که خواستی برایت گردم
قربان تو سازم سر وجانرا ایدوست
چــون کفش فـــدای کف پایت گردم
رباعی
عید است بیا به خانه ام قهر مباش
مغرورترین دختر این شهر مباش
قــربان تو گــردم هـمگی میخندند
عـیدانه بده و تلخ چون زهر مباش
نعمت الله ترکانی