داڅولسیزي کیږي چی ھروخت موکړوی
په لاروکی موھروخت،توربمونه ویړوی
مونږپټ په جرګه کینو،چی دسولی لارپیداکړو
نامرده ګاونډیه ، ته یی بیرته نړوی
مونږغواړوچی دوروڼوترمنځ،روغه جوړه وکړو
خوته موترمنځ ګرځی،چی په شرمواړوی
مونږڅوک له خدایه غواړو،چی زخمونه موټکورکړي
ته راشی په زخمو باندی مو مالګی دوړوی
سیدموسی عثمان هستی ۱۵نوامبر۲۰۱۳
گریبـان ملت از دست تـان چـاک، چـاک
به خاطـری هستید نـوکـر اجـنی بی باک
وطن ویران، مهاجر آواره دور از خاک
نه ریشه مانـد و نه سر شـاخ و نـه تـاک
شاعربی وزن وبی ترازو
شما احزاب شرف باخته قبول می کنید یا نمی کنید، ملت باشما دشمنی دارد و من جزء ملت افغانستان هستم. من به خاطر میراث پدر با شما کدام مشکل ندارم. من بارها گفته ام، شاهان افغانستان، شاه پرستان افغانستان و داوود پرستان افغانستان، بشمول خود داوود، حزب دموکراتیک خلق، مجاهد و طالب، چپ و راست، خود فروخته، کیک پوستین دیگر احزاب و قدرت ها، خاین بودند، به ملت افغانستان جفا کردند، گلیم جم ها را آلۀ دست خود ساختند و توسط این خسک ها، خون ملت افغانستانرا مکیدند. این یک مقدمۀ کوچک بود، نمی خواهم از روح مطلب دور شوم.
برنامه های تلویزیونی خانم سجیه و آقای امیری سونامی سیاسی است که رذالت های جنایتکاران را روی آب می کشد تا بی آبروهای سیاسی را درس آبرو و صداقت دهد. زمانیکه پا در مبارزه و صداقت گذاشتی، پاک ترین و مبارزترین انسان را احزاب کثافت راستی، چپ دیوانه و چپ وطن فروش روسی، قابو در چقری بی وجدانی و رذالت، نشسته اند تا از ویرانه های خودشان آبادی ها را هدف قرار دهند.
من نمی گویم که آقای امیری وخانم سجیه اشتباه ندارند، کسی که کاری را انجام می دهد و یا فال سیاست درکشتزار حقیت با فشار قلم شخم می زند، به پیش می رود و سر گاوهای قلبه ئی فشارمی آید، سر و گردن و کون می زنند، یا زیر یوغ می خوابند. گاوآهن زبان امیری و سجیه، زمین مغزی و ذهنی خاینین را برهم و درهم می کند، با نام های مستعار فریاد قلم شان در مدیا بشکل بزدلانه می برآید. بی ریش زاده های ببرک کارمل، فرزندان حزب خاین تودۀ ایران، پاپیگک های سایت پرچم سکوت اختیار می کنند و این حرمزاده های تاریخ زده ، کسی را پیش می کنند که به خود و خاندان آنان آبرو وعزت در سایت بدنام ارگان نشراتی حزب دموکراتیک خلق، ادامه دهندۀ همان پالیسی جریدۀ پرچم که با نوشته های وطن فروشی به نشرمی رسید، شرف باخته ایکه به او نه بالا ماندند و نه پاین، حالا او مدافع تنبان کشان خود شده (سایت پندار).
رسول پویان
تصویر عینی از شهر کابل
(سالیان 1384، 85 و 87)
بخش دوم
مرکز شهر کابل در سدۀ جاری
هتل و رستورانت اسپینزر در زمان پادشاهی ظاهرخان بسی مشهور بود و خدمتگاران رستورانت همیشه از اشراف و پولداران شهر و مقامات دولتی به گرمی پذیرایی میکردند. این جایگاه و فضای پیش روی آنبه کوچۀ مندوی، پل باغ عمومی، بانک تجارتی، بانک مرکزی، مخابرات، وزارتخانۀ اطلاعات و فرهنگ، مالیه، عدلیه، معارف، بلدیه، سرای شهزاده(بازار اسعار)، کاخسلطنتی(جمهوری)، پارک زرنگار، لسیۀ استقلال، زرغونه، کتابخانهۀ عامه، ولایت، فروشگاه بزرگ افغان و دیگر مغازهها، سینماها، رستورانها، هتل پلازا، هتل کابل(سرینا) و غیره نزدیک است. در عهد شاهی مرکز اصلی شهر بوده است. در حال حاضر نیز با موجودیت کوچۀ مندوی، فروشگاهها، طلافروشیها، بانکها، هوتلها، دوایر دولتی، نزدیکی به ایستگاه موترهای لینی و غیره مرکزیت خود را تا اندازهیی حفظ کرده است.
خدای بنده پیدادی،دانسان په څیر
چا ژوند ته اړکړی، دحیوان په څیر؟
کاشکی په انسان،دانسان مینه وای
یوانسان وای بل ته،دجانان په څیر
کاشکی دانسان سره نفرت نه وای
مینه دانسان وای،دایمان په څیر
وطن در دامِ جنگ و زورگویی ست
به چنگِ شیطنت ها و دورویی ست
وطن ایـــــن بیشه ی آزادگــــی ها
گذرگاهِ سکوت و بی گلویی ست
****
هدف این بود تا سرخورده باشیم
نه ایــــــل زنده بلکه مرده باشیم
بدونِ ســـــربلنــــــــدی و غروری
به درگـــــــاه پلیدان بنده باشیم
