افغان موج   

فدرالیزم در افغانستان مثل یک بمب آماده انفجار است

سه شنبه 27 آوريل 2010, نويسنده: میرحسین مهدوی

 منبع : کابل پرس

کابل پرس: نظر شما درباره ی فدرالیزم در افغانستان چيست؟ آيا فدراليزم در افغانستان می تواند به عنوان روشی موثر و مثبت بکار آيد؟

مهدوی: نه تنها عامه ی مردم بلکه فدرالیست های افغانستان هم فهم یا تصور چندان روشنی از نظام سیاسی فدرال ندارند. یا حد اقل می توان گفت که ادبیات فدرالیست های وطنی در دفاع از فدرالیزم بیشتر به یک شعر عاشقانه – سیاسی شباهت دارد تا تبین تئوریک نظام سیاسی دلخواه آنان. به همین دلیل اجازه بفرمایید قبل از اینکه از" فدرالیزم در افغانستان" بگویم، مختصرا از " فدرالیزم" به عنوان یک مدل سیاسی حاکمیت سخن بگویم. فدرالیزم نظام سیاسی است که بر سه پایه استوار است یا سه مقدمه ی واجب دارد.یک مقدمه ی اجتماعی، یک مقدمه ی سیاسی و یک مقدمه فرهنگی یا ارزشی. مقدمه ی اول حضور یک ملی گرایی مستحکم و مثبت است. یعنی اول باید ملی گرایی اتفاق بیافتد تا بعد نوبت به فدرالیزم برسد. اول موج ملی گرایی می آید و حس مشترکی را در بین همه انسان هایی که در یک سرزمین زندگی می کنند ایجاد می کند و ملت واحدی را شکل می دهد. بعد از اینکه ساکنان یک کشور، " یک" بیرق را به رسمیت شناختند و از بر افراشتن آن بر پشت بام های شان احساس " غرور" کردند، می شود گفت که زمینه ملت سازی در آن سرزمین به صورت جدی آغاز شده است. بعضی ها گمان می کنند که فدرالیزم راه میان بری است و ملی گرایی را دور می زند. بعضی ها تصور می کنند که حضور فدرالیزم ما را از ملت سازی بی نیاز می کند. به نظر من این یک فهم بسیار نا درست از فدرالیزم است. فدرالیزم تنها می تواند در سرزمین هایی به وقوع بپیوندد که در آن سرزمین ها اولا ثبات سیاسی مستقر است و ثانیا این ثبات سیاسی ناشی از همبستگی ملی است نه زور سر نیزه و استبداد.

مقدمه ی دوم: برای نظام فدرال قبول قلبی و عملی تقسیم قدرت و وظایف است. در نظام های فدرالی موجود در جهان مثل امریکا و کانادا، حاکمیت سیاسی دارای دولت سه درجه ای است. بعضی ها تصور کرده اند که نظام فدرالی به معنی به رسمیت شناختن دولت های محلی در عرض دولت مرکزی است. در حالیکه در این نظام، کارها تقسیم شده و برای هر گروه از فعالیت ها یک نوع دولت معرفی شده است. دولت فدرال، دولت ایالتی و دولت محلی. سران هر سه دولت مستقیما از طرف مردم انتخاب می شوند و صدر اعظم یا رئیس دولت فدرال حق و توان عزل و نصب والی یا شهردار را ندارد. این نا توانی او برخاسته از توان تقسیم کار در قانون اساسی این کشورها می باشد. سیاست گذاری های خارجی، برنامه ریزی های ملی، مسایل مربوط به جنگ و دفاع، برنامه های کلان اقتصادی ملی و ... از وظایف منحصر به فرد دولت فدرال است و دولت های ایالتی و محلی حق دخالت دراین مسایل را ندارد. به عبارت روشن تر هیچ دولت ایالتی وزیر خارجه یا وزیر دفاع ندارد. اما وظایف دولت های ایالتی عبارتند از : صحت، خدمات اجتماعی، حقوق شهروندی، محاکم و زندانها، حمل و نقل، مساعدت های مالی به شهروندان بی بضاعت، تحصیلات، زمین های ایالتی، کار، محیط زیست و منابع طبیعی. هر ایالت پارلمان یا مجلس قانون گذاری (legislature ) مخصوص به خود را دارد که تنها در موارد ذکر شده در بالا حق قانون گذاری را دارند. همچنان که در پارلمان فدرال ( (House of Commons قوانین مربوط به کل کشور و در محدوده مشخص تدوین می شود. علاوه بر دولت های ایالتی، هر شهر نیز دولت مخصوص خود را دارد از نظر تقسیم قدرت سیاسی از دولت ایالتی کاملا مستقل می باشد و دولت ایالتی حق دخالت درمسایل کاری مربوط به شهرهای تابعه خود را ندارد. وظایف دولت های محلی خدمات شهری، امنیت شهری ( پولیس) و آموزش می باشد.

مقدمه سوم : هم اینست که تمام ساکنان این سرزمین به یک دسته از ارزش های انسانی، سیاسی، اقتصادی و... به صورت مشترک باور داشته و این ارزش ها، ارزش های کلیدی باشند. بنا براین فدرالیزم نظام مناسب برای سرزمنی است که اولا ناسیونالیزم ملی – نه منطقه ای و قومی – در آن مستقر باشد. ثانیا امکان تقسیم کار و وظایف میسر باشد و ثالثا همه ی ساکنان آن سرزمین به ارزش های فرهنگی- سیاسی اعتقاد بنیادی داشته باشند. با این مقدمه نسبتا طولانی می توان گفت که سخن گفتن از فدرالیزم در افغانستان یا برخاسته ازیک سوء تفاهم است و یا یک توطئه سیاسی. به عبارت دیگر، فدرالیزم درافغانستان به چیزی غیر از تجزیه کشور منجر نخواهد شد. حال فدرالیست های وطنی اگر تجزیه طلب هستند باید با پاک کردن حنجره های شان، با صراحت و صداقت تجزیه طلبی کنند. و اگر هم تجزیه طلب نیستند، فدرالیزم را به زمانی که زمینه های اجتماعی و سیاسی آن فراهم شود موکول کنند. فدرالیزم برای کشوری که مردمش هنوز ملت نشده است مثل بمبی است که آماده انفجار باشد و تنها نیاز به آن دارد که کسی پایش را روی آن بگذارد.

حرکت های فدرال خواهی درافغانستان به اواخر دوره جهاد بر می گردد و بنا براین عمر این جنبش ( اگر بشود آنرا جنبش نامید) 15-20 سال بیشتر نیست. فدرالیست های آن دوره – برخلاف فدرالیست های امروزی) مراد بسیار روشنی از فدرالیزم داشتند. آنان خواستار تجزبه افغانستان به چهار کشور پشتونستان، تاجیکستان، هزارستان و ازبکستان بودند. هرچند آنان هم واژه تجزیه را در گفتگوی شان به کار نمی بردند. فدرالیست های دیروز خواستار آن بودند که هر کدام از این چهار سرزمین مستقل، دولت، اردو و قانون مستقل خود را داشته باشند و دولت مرکزی تنها مسایل مربوط به سیاست گذاری خارجی را کنترل کند. هم از نظر تئوری و هم از لحاظ عملی، فدرالیزم خواهی دیروز به چیزی غیر ازتکه تکه شدن افغانستان نمی انجامید. آنچنان که امروز نیز فدرالیزم در افغانستان سرنوشت مشابه دیروزرا خواهد داشت. در ابتدای عرایضم گفتم که فدرالیست های وطنی بیان روشنی از فدرالیزم ندارد. خوانندگان این صفحه حتما با دیدگاههای داکتر صاحب لطیف پدرام آشنا هستند. آقای پدرام در مصاحبه اخیرش با بی بی سی به نکات جالبی اشاره کرده که نشان گر گنگ بودن مفهوم فدرالیزم برای خود ایشان است. یعنی اینکه یا اقای پدرام به درستی نمی دانند از چه سخن می گویند و یا اینکه ایشان از فدرالیزم خواهی مراد دیگری دارند و آن تجزیه افغانستان است. در صورت صحت فرضیه اول، ایشان سرگرم توطئه سیاسی علیه خویش اند و در صورت صحت فرض دوم علیه مردم. ایشان به صراحت گفته اند که در سایه حکومت فدرال طالبان می توانند در جنوب دولت شرعی یا امارت دینی بسازد. " می گوییم ما می خواهیم با طالبان گفت و گو کنیم، خوب کجا می شود با طالبان گفت و گو کرد؟ باید یک جایی به آنها امتیاز داده شود یک جایی را باید گذاشت که برای خودشان قانونگذاری کنند، در غیر این صورت می گویند کل نظام باید منتفی بشود و کل قانون اساسی باید منتفی بشود" .

این بخش از فرمایشات داکتر پدرام چند نتیجه ی بسیار روشن و غیر قابل انکاردارد. یک: طالبان مشکلی است محلی و مربوط به جنوب افغانستان و باید عواقب و پیامد های این مشکل هم محصور درجنوب بماند. دو: در جنوب ارزش های طالبانی، در مرکز ارزش های حزب وحدتی در شمال ارزش های دوستمی و .. آیا این معنایی غیر از تجزیه افغانستان دارد؟ در نظام فدرالی هیچ حرکت و طرحی که مغایر ارزش های حاکم بر کل کشور است اجازه ظهور و بروز ندارد. اگر ارزش های طالبانی برای کل افغانستان ضد ارزش هایند، چرا آقای پدرام این ضد ارزش ها را می خواهند به جنوب هدیه کنند؟ سه: بر فرض اینکه طالبان درجنوب آمدند و دولت شرعی شان را تاسیس کردند، آیا به راستی دولت شرعی یا امارت اسلامی طالبان در داخل مرزهای فدرالی آقای پدرام محصور می ماند یا داعیه اسلامی سازی شمال، غرب و مرکز افغانستان را سرخواهد داد؟ مگر حکومت اسلامی در ایران، که مدل ملایم تر امارت اسلامی طالبان است، زمانی، آهنگ اسلامی کردن کل جهان را نداشت؟ چهار: چه تضمینی وجود دارد که شورای نظار یا جمعیت اسلامی و یا جبهه ی متحد ملی در راستای استیلا طلبی، قصد اعمال نفوذ و دخالت و یا شمالیزه کردن ( می خواستم از ترکیب "تاجیکیزه کردن" استفاده کنم اما شمالیزه کردن رسا تر و دقیق تر است ) هزاره جات و دیگر نقاط افغانستان را نداشته باشند؟ و اگر چنین باشد نظام فدرالی آقای پدرام زمینه بسیار مساعدی برای بلند پروازی های آنان را فراهم خواهد کرد.

کابل پرس: چه موانعی بر سر ايجاد سیستم فدرال در افغانستان وجود دارد؟

میرحسین مهدوی: همان سه موردی را که در بالا اشاره کردم. شکل نگرفتن ملتی به نام ملت افغانستان- فراهم نبودن زمینه های دیگر پذیری و قبول حضور دیگران در کنار ما و تقسیم کار و وظایف با دیگران- ارزش های نبیادی واحد. شاید شما بفرمایید که با آمدن این سه ویژگی، دیگر مردم ما چه نیازی به فدرالیزم دارند؟ زمانی که ملت واحد شکل گرفته باشد. زمانی که هم دیگر را نکشیم، زمانی که ما همدیگر را نخوریم و زمانی که ارزش های یکسان ملی وجود داشته باشد چه نیازی به فدرالیزم وجود خواهد داشت؟ ما به دلیل عبور از بحران سیاسی به فدرالیزم متوسل می شویم، وقتی بحران سپری شد دیگر چه نیازی به آن داریم؟

این سئوال ها می توانند سئوال های بسیار جدی باشند. اتفاقا مشکل اصلی هم در همین مسایل نهفته است. فدرالیزم نظامی سیاسی بعد ازبحران است نه نظامی برای عبور از بحران. یعنی تا زمانی که بحران سیاسی وجود دارد فدرالیزم گرایی نه تنها از توسعه دامنه بحران نمی کاهد بلکه باعث گسترش و توسعه و حتی تئوریزه کردن بحران منجر خواهد شد.

گفتم که فدرالیزم نظام سیاسی برای دوره استقرار و یا بعد از بحران است. ممکن است افغانستان مستقر و با ثبات از نظام فدرالی سود بسیار بیتشری ببرد تا یک نظام سیاسی متمرکز. اما این سخنان را باید برای وقت دیگر نهاد.

کابل پرس: به نظر شما کدام سیستم سیاسی در افغانستان کاراست ؟

مهدوی: در حال حاضر و با توجه به شرایط سیاسی – فرهنگی کشور نظام سیاسی متمرکز تنها سیستمی است که می تواند زمینه های ثبات و استقرار سیاسی را فراهم نماید. به نظر من نظام ریاستی – پارلمانی می تواند ممثل خوبی برای نظام سیاسی تمرکز گرا باشد. قدرت متمرکز قطعا بهتر از قحط قدرت خواهد بود. چون قدرت غیر متمرکز به معنی حیف و میل کردن و به هدر دادن قدرت سیاسی نیز می باشد.

کابل پرس : آيا مشکلات و نارسایی ها در افغانستان با تغيير سیستم حل خواهد شد؟

مهدوی: ممکن است هر تغییری از جمله تغییر سیستم تاثیرات مهمی بر مسایل سیاسی داشته باشد اما تا زمانی که شرایط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی کشور دچار تحولات جدی نشود، نمی توان به حل مشکلات امید داشت. در واقع تغییر سیستم یک تغییر از بالا و تئوریک است در حالیکه مانخست به یک تحول جدی از پایین ( واقعیت ها) ضرورت داریم. اما ناگفته نباید گذاشت که با تمام این حرف ها این دو ، شکل حاکمیت و واقعیت هایی که او را محاصره کرده اند، به صورت یک عامل ترکیبی تاثیر می گذارد. بنابراین هم تغییر سیستم هم تغییر واقعیت ها، این می تواند الگوی یک تحول بسیار مثبت باشد. اما تغییر سیستم به تنهایی هیچ مشکلی را حل نخواهد کرد.