محمد عالم افتخار
چکیدهِ تیتروار مطلب:
***ـ مسلمانان در درجهي اوّل؛ خود مسئول انحطاط شان بودند. بيكفايتي امراي مسلمان و جهل عظيم تودهها به دسايس دشمنان خارجی كمك ميكرد که بر علاوه داراي سلاحهاي مخرّبتر، جهازات بهتر، فنون مؤثّرتر، تدابير جنگي و ديپلوماسي كارآمدتر بوده شايستگي ها و قابليّت هايي داشتند كه مسلمانان فاقد آنها بودند.
***ـ تا زماني كه مسلمانان در علم پيشتاز بودند، رهبري جهان متمدّن در زمينههاي فرهنگ، علم و فلسفه در دست آنها بود.امّا به محض آنكه علاقهي خود به تحقيق و پژوهش آزاد و مستقلّ را از دست دادند؛ زبون شده رفتند!
***ـ اولین انحطاط بزرگ جهان اسلام؛ اضمحلال «دوران طلایی تمدن» از قرن ششم هجری و دومین انحطاط بزرگ؛ آغاز «عصر تاریکی» از شروع قرن 12 هجری یا 18 میلادی است.
***ـ در نيمه دوم قرن اول هجري؛ فرقهاي اجتهادی به نام "معتزله" ظهور كرد كه پيروان آن به علت اعتقاد به اختيار در برابر جبر و مخلوق بودن قرآن، براي عقل جايگاه بلندي در نظر گرفتند. به لحاظ جهانبینی؛ واقعیت یابی دوران طلایی تمدن اسلام؛ مرهون همین طرز اندیش
« وحید» مژده
سخنان اخیر استاد سیاف در رابطه به حضور جاسوسان در کابل و ادعای وی مبنی بر اینکه اعلامیه های ملامحمد عمر در وزیراکبرخان نوشته می شود، توجه بسیاری را برانگیخت. وی قبلا هم به وجود کسانی در کابل اشاره کرده بود که از خاک جبار » منطقه ای در حومهء کابل.» انتحاری ها را با موتر های سیاه به شهر کابل انتقال می دهند.
من نمی خواستم بر سخنان استاد تبصره ای داشته باشم. چندسال قبل وقتی استاد در یک مصاحبه گفت که حضور امریکا در افغانستان مشروع است زیرا این حضور به خواست شورای امنیت سازمان ملل صورت گرفته است، من در مورد این سخن وی به سخنانش در زمان جهاد اشاره نمودم که می فرمود سازمان ملل وسیلهء دست امریکا و اسرائیل است و با همین استدلال ماموریت بنین سیوان را یک توطئه از جانب دشمنان اسلام می خواند. استاد دو تن از دوستان را نزد من فرستاد و از من خواست که دیگر در مورد وی سخنان منفی ننویسم و حربه بدست «کمونیست ها» ندهم زیرا کمونیست ها از آن سوء استفاده می کنند !
خبر درگذشت استاد محمدعلم فراهی را یکی از دوستان از طریق فیسبوک به اطلاع ام رساند. خیلی ناراحت و غمگین شدم. میدانم مرگ پایان زندگی برای همه است اما خوش به حال کسیکه مرگش پایان زندگانی اش نیست. محمد علم فراهی یکی از مبارزین نیکنام وطن ماست که نسل های آینده نامش را در سرلوحۀ افتخارات وطن شان می بینند.
در سرطان 1356 شمسی با استفاده از یک بورس تحصیلی به انگلستان رفته بودم. در روز نخستین آغاز تحصیلات ام زنده یاد های عزیز استاد محمد علم فراهی و استاد عبدالقیوم عماد لغمانی را با خود در یک صنف درسی ملاقات کردم. خیلی زود و بعد چند روز تبادل افکار و احساسات هر دوی آنان را از نسل انقلابی یافتم که با من هم نظر و هم سلیقه بودند.
در آن روز ها جمهوری داودخان برقرار بود. دیگر سخنی از تظاهرات نمیرفت و چنانکه ادعا میشد افغانستان به جمله ممالک رو به انکشاف قدم های مثبتی بر میداشت.
رسول پویان
موسیقی با رگ و پود هستی آمیزش یافته و هرگز نمیتوان آن را از جسم و جان موجوداتعالم بویژه انسان جدا کرد. نغمۀ آبشاران، نجواهای پنهان و آشکار طبیعت، نوای دلنشین پرندگان و آواز مستانۀ ساز نوازندگان در ژرفای دل آدم نفوذ میکنند و به انسان شور، تپش، انرژی اسرارآمیز حیات و دلزندگی جاودانه میبخشند. کسانیکه موسیقی را درک و احساس کرده نمیتوانند صخرهسنگهایی را مانند که از ظرافتها و نازکیهای عاطفه و احساس زندگان بیبهره اند. افراطیون کوردل و ظالم هرچند تلاش میورزند تا موسیقی را از فرهنگ و مدنیت ما دور کنند؛ اما هرگز موفق نمیشوند؛ زیرا انسان به دون احساس، عاطفه و ذوق هنری جسم مرده و بری از تپندگی و تر و تازگی خواهد بود.
در خراسانزمین(افغانستان کنونی) موسیقی با تاریخ، فرهنگ و تمدن ما چونان آمیزش یافته که به روح زنده، بالنده و مستانۀ زندگی تبدیل شده و در تمام عرصههای حیات نفوذ کرده است. در درازنای تاریخ در این قلمرو کهن آلات موسیقی بسیار متنوعی ساخته شده است که استادان فن آنها را در بزمهای شاهانه، حلقههای عارفانه و مجالس مردمی مینواختند . در سدههای اخیر خاصه در قرن جاری به سبب فرهنگ ستیزی، تعصب و نا آگاهی حاکمان وقت بسیاری از ارزشهای فرهنگی، تمدنی و هنری ما در لابلای گرد و غبار فراموشی دفن شده و یا همسایگان ما آنها را در لیست میراث تاریخی، فرهنگی و هنری خویش ثبت کرده اند.
سید موسی عثمان هستی
دیدید که افراد وطن درخون تپیده
امروز ز بیگانگان شبخون رسیده
گردیده افسرده و تن ما پاره پاره
تاریخ در جنگ چنین دون ندیده
حجرالنسر
سوالات دوست محترم را در زیر این نوشته بخوانید... بدخشی درسن 18 سالگی به اساس هدایت عبدالروف خان پدرضیاء باری بهاری که از اقارب طاهر بدخشی بود او را منَ از نزدیگ زمانی که دربدخشان قاضی بودم می شناختم. عبدالروف خان حزبی ساخت در بدخشان؛ جوان ترین افراد حزب شان طاهربدخشی بود. طاهر وقتی که به کلبل آمد در خانه سرور دهقان زندگی میکرد سرور دهقان شاعرمتصوف وهم درسیاست دست رسی داشت. آن وقت چپ بازاری نبود. اشخاص و افرادی مثل مشروط خواهان درخانه دهقان رفت وآمد داشتند و دهقان درآن وقت تجارت قالین داشت. وطاهربحیث یک همسایه سرور دهقان و یک شنونده خوب درمحفل مشروطه خواهان با ما در آن مجالس می نشست و مشق سیاست میکرد. اینکه گفتم طاهرازعضای جوان حزب دست ساخته عبداروف خان باری بهاری بود آیا در سیاست وارد بود؟ نخیر! طاهر آن وقت یک جوان علاقمند درسیاست بود ولی الفبای سیاست را هم نمی دانست. تنها یک شنوند درمجالس خانه سروردهقان بود.
مقالات دیگر...
- دوبیتی های سرگردان
- گورستان صدا
- شناخت آلات موسیقی اصیل افغانستان |بخش چهارم|
- نگاهی به گفت و گوی ف. مزدک با روزنامهٔ هشت صبح
- در روز والنتاین !
- شناخت آلات موسیقی اصیل افغانستان |بخش سوم|
- مسلمانان؛ از اعتلا به «دوران طلایی تمدن»؛ تا سقوط در قعر «عصر تاریکی» و توحش!
- د پردیوچور
- به بهانه پاسخ محترم فرید عادل به رساله محترم عالم افتخار
- مسلمانان؛ از اعتلا به «دوران طلایی تمدن»؛ تا سقوط در قعر «عصر تاریکی» و توحش!