این شعر هرچند در سالهای نبرد میهنی سروده شده است؛ اما تاهنوز که هنوز در سرزمین جنگزده و بحران کشیدۀ ما قابل خوانش است.
چه باید کرد؟
امید زندگی در پنجه های شب،
به عشق صبح نورانی،
چنین افسرده می میرد،
پیام عشق و آزادی،
نگاهی به دور دست ها
زن و مرد از آن گاهی که از انسان خرد ورز یا هموساپین Homosapien از نیمه انسانان، در زمانه های پیش از هم جدا شدند و روی دو پای ها شان ایستاده و بعد به راه افتادند، برای ادامهٔ زنده گی در یک محیط خشن به نبرد در کنار هم، دست زدند.
در این گاه، صد ها هزار سال پیش، در خط نگاهی به این امر که زن خالق موجود دیگری به نام کودک است، جایگاه ویژه یی داشت.
در آن گاه، انسان زن و مرد که جریان تکامل تدریجی، اولین تقسیم کار را از دید جنسیتی، به میان آورده بود، از هم جدا و با هم می زیستند. هنوز بر این خط، مساله جدایی بیولوجی، چیره بود، اما، زن بنابر این که به صورت مشهود، موجود دیگری را به میان می آورد، ـ هنوز تصور این که کودک از همخوابگی مرد و زن به میان می آید ـ در ذهن ابتدایی آنان راه نیافته بود، از جایگاه ویژه یی در همبود اولی برخوردار بود.
این امر تا همین آخر ها، در همبود های ابتدایی جریان داشت. آن گاهی که اروپاییان وارد، قارهٔ افریقا شدند، از زنان پرسیدند که چی گونه باردار می شوند؟ این پاسخ را شنیدند : در تماس با ماهیی.
نورمحمد غفوری
۵ مارچ ۲۰۱۴ م. مطابق با ۱۴ حوت ۱۳۹۲ ه. خ.
امروز بتاریخ پنجم مارچ سال ۲۰۱۴ میلادی، مطابق با ۱۴ حوت سال ۱۳۹۲ هجری شمسی، هشتم مارچ روز همبستگی بین المللی زنان گیتی از طرف حزب ملی ترقی وطن تجلیل شد. محفلیکه به این مناسبت در تالار کنفرانس های دفتر مرکزی حزب با گویندگی محترمه سیمین گله څیړۍ، عضو شورای اجرائیهء حزب ملی وطن تدویر یافته بود، با تلاوت آیات چند از قرآنمجید آغاز یافت. در شروع محفل محترم داکتر محمد آصف بکتاش – معاون اول حزب ملی ترقی وطن بر مبارزات تاریخی و وضعیت کنونی زنان افغانستان روشنی انداخت. بعد از آن محترمه عادله کوهستانی به نمایندگی از شورای زنان حزب ملی ترقی وطن به مهمانان خوش آمدید گفته و بر ضرورت شدت مبارزات زنان برای حقوق مدنی شان تاکید نمود. وی از زنان خواست تا در وقت رای دادن به کاندیدان ریاست جمهوری توجه بیشتر به خرچ داده و از کاندید حمایت نماید که به حقوق زنان عقیده داشته و برای کار عملی در این مورد اراده داشته باشد.
دلم را آنجا کاشتم؛
در باغ رویاها؛
در باغچۀ خاطرات؛
درگلوگاه توفان؛
در صدای بمب-
رسول پویان
شراب عشق می جوشد مدام از گوهر ذاتم
توگویی با طرب آمیخته باشد اصل وبنیادم
فکـنـدم آتشـی در سـینۀ بی کـنـیـه ام یاران
که تا روزابد می سوزم و از سوختن شادم
بـنـازم چــشــم فـتــان غــزالان بـیـابـان را
که من هم مثل آهوگان صحرامست وآزادم
