با من مه ستیزید. در فکر غنی و طالب باشید. غنی و کرزی را نا حق نگاه نه کرده اند.
من یکی از هزاران شاهد خاموش و تاریخِ زندهی دههی شصت تا ۹۰ استم. البته در ساحهی مسئولیت و مصروفیتم. با من مه ستیزید. شاید پرونده ای از شما هم در بایگانی حافظهی دورِ فعال من باشد. که رسوای تان کند.
آمادگیها تا اندازهی تمام شد و همه انتظاری ورود مهمان کوچک را میکشیدند.
درین روز از صبح تا شام عمه کلان و مادر دست زدند و خانه را آراسته کردند. بازار رفتند، خریدند ، ساختند و دوختند. خلاصه عجب رقم منتظر ورود مهمان بودند. با آنکه این خانه تقریباً یکسال پیش به مناسبت خانهی جدید عروس، آماده شده بود اما عمه کلان احساس میکرد چیز های باید نو شود وچیز های هم اضافه شود.
بی دیدار روی وطن درد من درمان نه شود هرگز
بی دعای دستان بلند مادر، دیدار من میسر نه شود هرگز
بی زیارت آرامستان پدر، مرگ من آسان نه شود هرگز
این همه گر باشند، بی رضای خدای جانان کاری نه شود هرگز
مقالات دیگر...
- درخشش دخت افغانستان تبار در چکاد بلند موسیقی کالسیک اوپرا در اروپا
- طالبان
- راست و دروغهای شیرمحمد خان
- ایف گینی پری کوژین، اهمیت سياسی نظامی دارد یا خودِ ساختار واگنر؟
- نگاهِ مختصر به عصر امانی
- "ملتی که گذشته ی تاریخی اش را فراموش کند محكوم به تکرار آن است"
- کتاب عشق
- سایت ماریا دارو
- غزل
- فاطمه چرا خودکشی کرد؟ (داستان کوتاه)