رانش زمین در قریۀ آب باریک ولسوالی ارگو ی ولایت بخشان به حادثۀ طبیعی هولناکی مبدل گشته و در این فصل بهار که طبیعت زنده گی و شادابی می آفریند برای باشنده گان کلبه نشین این قریه مرگ و نیستی به ارمغان آورد.. ظاهراً مسأله اینگونه به نظر میرسد که حوادث لجام گسیختۀ طبیعی از کسی فرمان نمیبرد. و انتخاب قربانیانش هم تصادفی است. ولی نقطۀ مشترک همۀ این “تصادفات “چه در کشور فقیر افغانستان یا در آمریکا، این است که قربانیان اکثراً به پایینترین طبقات اجتماعی تعلق میگیرند. قربانیان انسانهای بی بضاعتی اند که شرایط نا هنجار زنده گی انتخاب زیست در محل هایی که در معرض چنین حوادثی اند، را بر آنها تحمیل کرده است. ازینجا میشود، نقش پای طبقات را در حوادث طبیعی به وضاحت مشاهده نمود. آنانی که از طبقات حاکم اند، در قصر های مرمرین با استاندارد های بالایی از ایمنی و استحکام زنده گی مینمایند، ولی کوخ نشینانی قریۀ (آب باریک) با وصف مشاهدۀ اثاری از لغزش زمین ، مانند ترک برداشتن تپه های خاکی قبل از لغزش تپه ها ، جایی دیگری برای نقل مکان و پناهی جزء کلبه های گلی شان ندارند.
آن گونه که می دانیم، این رنه دکارت (۱۶۵۰-۱۵۹۶) بود که با جملهٔ معروفش، ٫٫من می اندیشم، پس هستم،، سنگپایهٔ دید روشنگرانه را بر زمین تفکر بشری گذاشت.
اما، این اممانویل کانت ( ۱۸۰۴/ ۱۷۲۴) بود که با نوشته یی با نام، ٫٫روشنگری چیست؟ ،، درب بحث ها و کنکاش های بیش تری را در این دید گشود. او بعد ها نوشته یی با نام ٫٫نقد خِِرَد ناب،، این بحث را در پلٔه بالاتر قرار داد.
از این نوشته اش، برگردان های زیادی به زبان پارسی صورت گرفته است، اما، من برآن شدم تا از تازه ترین ترجمه این اثر که به زبان انگلیسی است، بگردانی برای دوستان، انجام دهم.
دوستان باید هنگام خوانش این اثر حال و وضع اروپا را سدهٔ هژدهم را در نظر بگیرند. البته هدف من این است که این دیدگاه را با موقعیتی که ما اکنون داریم، دوستان به کنکاش بگیرند.
دیده به راه نگاه های پُرنقد تان.
نوشتهٔ
اممانویل کانت
۱۸۰۴/ ۱۷۲۴
روشنگری، بیرون شدن فرد، از کودکی ذهنی که خود برخویش تحمیل نموده است، می باشد. کودکی آن ناتوانیی را گویند که فرد نتواند به آگاهی خویش بدون پیشوایی دیگری ـ مانند رابطهٔ پیر و مرید، مرشد و راشد، پیشوا و پیرو، اماریت و ماموریت، شیخ و سالک و مراد و مُرید، امام و مقتدی، رهبر و رهرو ـ (طرزی ) برسد. این کودکی خود تحمیلی، در کمبود درک نهفته نیست، بل ناشی از عدم تصمیمگیری و بی جراتیی است که فرد نمی تواند از ذهن و خِرَد خویش، بدون سرپرستی دیگری، بهره بگیرد.
٫٫جرات داشتنت برای آگاهی، شجاعت ات برای کاربُرد دانایی خویش،، این است سرلوحهٔ کار روشنگری.
نوشتۀ عزیز یاسین
همه میدانیم که اکثریت نزدیک به اتفاق دانشمندان ، پژوهشگران و روشنفکران مان به این باوراند ویا چنان وانمود میکنند که گویا زبان پدیده ییست هویت ساز ، ارجمند و مقدس . اما آیا این باور یک باور درست و سزاوار پذیرش هست ویا اینکه میتوان آنرا به دیدۀ شک نگریسته و مورد نقد و بررسی قرارداد. ما در این نوشتاربه گونه یی بسیار فشرده سعی خواهیم کرد تا این باور کلیشه یی و همه گانی را به چالش کشیده نادرستی و مردود بودن آنرا آشکار سازیم.
در این راستا پیش از همه باید یاد آور شد که گنجینۀ اسناد ومدارک باستانی یی که تا کنون در سراسر کرۀ زمین به دستآمده است گواهی میدهد که بشراین زنده جان هوشمند ازهمان نخستین ایام زنده گانی خویش به حیث انسان ، همواره بهگونه یی گروهی میزیسته است که این خود ایجاب مینماید تا افراد گروه در مراوده وپیوند و تفاهم متقابل به سر برده وهمدیگر را از خواسته ها و توقعات خویش آگاه سازند. این آگاه سازی در مراحل آغازین خویش بی گمان به وسیلۀ ایما ها و اشارات واصواتی که بیانگر خواستها و احساسات درونی آنان بوده است صورت میگرفته است ، تا اینکه کتله ها و گله های بشری آهسته آهسته دریک پروسۀ هزاران ساله و با به کارگیر مغز اندیشمند و آفرینشگر خویش به ایجاد وآفرینش نشانه های آوایی یاصوتی یی که بیانگر خواستها ، احساسات و اندیشه های ایشان بوده است مؤفق شده وسرانجام به آنچه که امروز به نام زبان یاد میشود و مورد بررسی ما نیز قرار دارد دست یافته اند.
ف.بری
در وادی غـــم ملت افغـــان زبون است
صــوری نه دمیده ولی کن فیکون است
هنــــدو کش آرام به خشــــم آمده امروز
پروردهء دامان او در ماتم و خون است
با رانش کـــوه مـــــردم ارگوی بدخشان
مدفون شده بی جرم ندانیم که چون است
شفیع عیار ( بدخشان)
https://www.youtube.com/watch?v=46Xw16abcr8&list=UUSBn0GRI9ET7TMh1e-HXWDQ