عطف به این نامه صادق زیباکلام !
جناب آقای زیبا کلام ریاست محترم صنف روشنفکران دینی در اونجا....
به استحضار برسانم که نامه شما را خواندم و کلا نفهمیدم . البته نامه نوشتن خوب است خط را خوب میکند و نمره انشاء را زیاد میکند و طبعا ازهیچ کاری نکردن و مثل بز نگاه کردن بهتر است . ولی با توجه به سابقه نامه نگاری های مرسوم و سوالات تخمی نامتعارف ، و با توجه به اینکه درخصوص موضوعات حقوق بشری ، من هیچ نامه ای از شما درمورد مثلا قتل عام زندانیان سیاسی دردهه 1360 و متعاقبا هیچ نامه ای درخصوص سرکوب جنبش مردم درخرداد 1388 و پرونده کهریزک وبقیه سرکوبهای مغولی درحکومت اسلام ناب محمدی و استمرار جنایت با الهام از قرآن محمد ناب ، طی 35 سال گذشته ، پیدا نکردم....خواستم حضرتعالی بفرمائید که محمد و کوروش درکجای تاریخ انسان و حقوق بشر هستند و شما تا الان به کجایش رسیده اید ؟ درضمن تو خجالت نکشیدی که حمله به زندانیان اوین با زندان و شرایط باتلاق لیبرتی درجهنم عراق را به هم نچسباندی با تُف...ای مزدور...؟ و آیا تو نمیدانی که ولایت فقیه چگونه با رهبرعقیدتی یک روح فوق مشابه هستند در 2 جسم و 2 جغرافیای مختلف...؟...و آنها سوگند جلاله خوردند تا آخرین نفس کش روی زمین با هم بجنگند و خواهر و مادر همه را یکی کنند همانا که این وعده قرآن است....هُل تَعلم و ُقل ولا تقُل هی قُل قُل قُل....
خاک
نمیدانم چه دارد خاک در دل
که هر کس میزند بر سینه اش بیل
یکی گندم از آن خواهد یکی جو
یکی بهر فروش اش گشته مایل
پریشان
از آن هستیم پریشان چونکه شیطان
گرفته دور دور خانۀ مان
بساط حیله را هموار کرده
نمایان میکند خود را مسلمان
انسان، خاصه مردم شرق و از جمله وطنداران خود ما بیشتر عادت کرده اند که با خط های مقدس کتب و آثار بزرگان اعتماد و اطمینان کنند. در بین فارسی(دری) زبانان، شاعر وارسته و آزادۀ مدنیت ما، (مولانا جلال الدین بلخی) بسی جا افتاده است و مثنوی معنوی او مقام بس عالی در قلوب همگان دارد. تجلی شمس در مولانا چونان انقلابی پدید آورد که تا امروز تبارز نهاد و فطرت او گره گشای بسیاری از ابهامات و مشکل های متعصبانۀ سنتی، عنعنوی و تقدس مآبانه است. در اوج این تجلی ها و میراث فرهنگی-عشق، محبت، صفای دل، وصال، شور، مستی و بیخودی دیوانه وار در پرواز بوده و فضای زندگی انسانی را نورآگین و عنبرافشان ساخته است.
غایت عشق در حقیقت فنا در حق برای بقای جاویدان است. انسان به مثابۀ جلوه یی از نور حق باز در نهایت در آن لایتناهی کل غرق می شود. در عالم انسانی غایت عشق رسیدن به وصال معشوق است. در این پیوستگی، وحدت همه جانبه در اوج کمال زندگی انسانی شکل می گیرد و بهترین جلوه گاه درخشش نور حق در وحدت دو جسم و روح انسانی می باشد. وحدت عاشقانۀ زن و مرد در زندگانی دوگانه از آن جمله است. از این جاست که نور و روشنایی در تقابل با تاریکی و ظلمت می باشد. انسان با نور دل که در واقع همان امواج مغز و تجلی انرژیهای درونی وجود است به مساعدترین وجه و عالی ترین صورت به بینش، آگاهی و توانایی شناخت، گزینش عشق، تبارز محبت، احساس، عاطفه و دوستداشتن نایل می آید. مولانا چه مقبول آن را به تصویر کشیده است.
کام دل
شراب از چشم مستت وام گیرد
غـزل از نـوش لـب الهـام گیرد
دوبیتی های عشقت را سرودم
دل از وصل تو آخـر کام گیرد
زدی یک جرقه تا درریشۀ دل
از آن خـاکسـتر مـن نـام گـیرد
مقالات دیگر...
- سلام ای غروب عاشقانه....!
- (افغانه ) او (آزاد قضاوت ) دوه شعرونه
- هنر چیست؟ ادبیات چیست؟
- سروش دل
- پرسش ها و پاسخها...
- سبد انتخاباتی : حزب های کهنه کار، با مخرج مشترک دیدگاه اسلامی
- افغانستان قربانی تقابل قطبهای منطقوی و جهانی
- قرار سبز
- امنيت انتخابات، ناشي از تعامل طالبان با امريكا بوده است
- ( ای خلکو) او ( وطنه ) دوه شعرونه