درباره ملاله یوسفزی در جستجوگر گوگل رفتم. خیلی چیز های زیادی خواندم و شنیدم. از جمله به نوشته ای از جناب احمد سعیدی برخوردم که خیلی مسخره و غیر منطقی بود.
به خاطر آنکه بهتر توانسته باشم افکار تاریک قرون وسطی آقای احمد سعیدی را به نمای یک روشنفکر ارزیابی کنم به این تبصره بگویم و یا مقاله شان در سایت جام غور میپردازم.
این به اصطلاح روشنفکر کمونیست دوران ح.د.خ.ا و عصر مبارزات جهانی دو ابر قدرت امریکا و شوروی در نوشته ای به نام (درامۀ ملاله یوسف زی سرقت افتخار ملالی میوند) با پیشکش نمودن لاطایلات کودکانه شخصیت یک نو جوانرابه تمسخر گرفته و به اصطلاح مردم, خود را حاکم اندیشه های قرن بیست یک در افغانستان جای زده است.
ملالی یوسفزی کودک چهارده ساله ای است که در سوات پاکستان و پاتوق طالبان جهالت به دنیا آمده است و در همین سن بر خلاف عمر آقای سعیدی که بعد از سردی ایام سالمندی گرمی سیاست را چشیده و در مراتب بالای حزبی قرار گرفته... ملاله یوسفزی خوانده آنچه را که دوست داشته... اتفاقن از طرف پدر و مادر اش ملالی اسمی کمایی کرده است. او هرگز نمیدانسته که به نام او کسی افتخار معنوی را علیه هجوم انگلیس صد سال قبل از تولد او در افغانستان نصیب شده است. و حتا اگر ملاله افغان این شجاعت و دلاوری را در افغانستان کمایی کرده باشد این نام بالای یک کودک و ان هم در پاکستان یک تصادف بوده نه یک پلان شوم انگلیس ها.
باز زیر دندان شاه كوكو ریگ آمده و سر رشته طوی بچه آواره و سر سبيل خود شكور خاده را داره. شکور از آن بی تربیه های نامی بود که دختر های کوچه از دست چشمچرانی هایش به گریه بودند.
مگر شاه کوکو در هر جای که می شیشت برای بازار تیزی لاف بچه ناکاره خوده شروع میکرد، که شکور جان دوازده سال مکتبه امتحان سویه داده و به قول شاه کوکو ( فالکوته ) ره تصمیم داره با امتحان سویه ختم بکنه .
این در حالیست که گل آغا جان پدر خاده شهادتنامه ء صنف دوازده ء مکتبه بری این غول بیابانی مبلغ 200000 افغانی خریده و در نظر داره تا قبالهء فاکولته را هم در برابر مبلغ چاق به بچه نازدانه خود خرید کنند.
شاه کوکو در هر محفل شب شش، عروسى و شيرينى خورى دختر هاى مردم را به نظر خریداری از سر تا پاى از نظر ميگذارند كه حتا سيتى ماشين هم مريض را با آن دقت معاينه نميكنه مگر یکی هم لایق این نالایق نیست.
وقایع اوکراین را تقریبا همیشه دنبال میکنم تا اینکه چند روز پیش تیتر بالا را دیدم و کف کردم . انواع رسانه ها را چک کردم ولی اثری از جنگ جهانی سوم ندیدم . به فروشگاههای مرکز شهر رفتم اثری از هجوم مردم و شروع بازار و اقتصاد جنگی ندیدم . باز هم کف کردم و هنوز توی کفم ! نمیدانم کدام آدم عقب افتاده و ذهن تعطیلی این تیتر را نوشته بود...ولی همین تیترابلهانه مرا وادارکرد تا نگاهی به این جنگ جهانی سوم داشته باشم .
برادل با مطالعه جنگ به عنوان طیفی از تضادها و منازعات گروهی، همچون مارکس براین باور است که نمیتوان جنگ را شناخت اگر آن را از تحولات غیرنظامی جدا کنیم . تخمین خسارتهای یک جنگ سنتی که با تخریب و انهدام تاسیسات زیربنایی و تولیدی، تخریب و تخلیه مناطق مسکونی شهرها و روستاها،تخریب و انهدام سرمایههای طبیعی ومیراث فرهنگی و همچنین تلفات انسانی، قربانیان و مصدومین همراه است ، هنوز درحد یک تقریب با فرضهای متعدد صورت میگیرد . سرمایهگذاریهای وانهاده ، سرمایهگذاریهای به بهره برداری نرسیده، عدمتشکیل سرمایه و سرمایه گذاریهای انجام نشده ، اشتغالهای ایجاد نشده ، رشدهای تحقق نیافته، رفاهیات از بین رفته...
هدف از توضیح این واضحات چیست ؟ شروع یک جنگ را با توجه به تضاد منافع تاکتیکی و استراتژیک درهر جغرافیای مشخص بهتر ببینیم .
عشق ومستی به خدا بازی به آتش باشد
عقل و دین در خطر شـعلۀ سرکش باشد
بـه سـرایـم ز طربخانۀ دل بیت و غـزل
بی سبب نیسـت اگـر تازه و دلکش باشد
در سـراپـردۀ دل عشـق کـسـی آتـش زد
وه که خاکستر آن خالص و بیغش باشد
رسول پویان
در این جهان بزرگ که انترنیت و رسانه های اطلاعاتی و خبری، آن را دارد به دهکده یی در خدمت گردانندگان تکنولوژی تبدیل می کند، به راستی اگر آدم عمیق بنگرد چونان مرغکان ساده دل اسیر شده است. دیگر آن پروانه های آزادی های طبیعی، معنوی و صفای دلها در زیر پنجه های آهنین استبداد خبری و اطلاعاتی معصومانه می میرند؛ آدم ها از وحشت استرس، تنهایی، میل به گشایش سرکوب شدۀ درونی و جستجوی سرگرمی، خود به پای خویش در این دام های گسترده پناه می برند و چه آسان و آرام تسلیم سانسور و تفتیش نامرعی و بسیار فنی، دقیق و کارشناسانۀ سران اصلی بنگاه های کنترول کنندۀ خبری، اطلاعاتی و انترنیتی می شوند.
تمام احساسات، عواطف، خیالات، آرزوها، مکنونات قلبی و ظرافتهای پاک و منزۀ جوانان، نوجوانان، میانسالان و پیران بسیار مفت و با قیمت فقط مصروفیت های کاذب و سرگرمی های استرس آور انترنیتی از دلهای پاک آنان ربوده می شود. سران همین دستگاه های اطلاعاتی و خبری اند که آدم ها را به شهرت دل خوشکنک می رسانند، خراب می کنند، بالا می برند و بر زمین می زنند. بسی روشن است که مخزن اصلی انترنیت به دست چه کسانی است و سالانه چه مبالغ هنگفتی از آن منابع عاید شان می شود. خود همین فیس بوک که به اصطلاح مفت است، زمانی بیشترین عواید سالانه را داشت؛ البته از فروش همین کنترول ذهن، اراده، احساسات و اسرار دلهای پاک انسان های ملیونی خوش باور و پاکیزه به سران قدرتهای مالی، اقتصادی و نظامی جهان.