رسول پويان
قراردادهای عرفی و حقوق تعاملی ريشه در ژرفای فرهنگ و مدنيت تاريخی اين سرزمين کهن داشته و با شخصيت تاريخی، فرهنگی، تمدنی و اعتقادی باشندگان آن جوش خورده است. ريشههای اين درخت گشنبيخ از مدنيتهای غنامند باستان و تمدن مختلط اسلامی در قلمرو خراسان قديم سيراب شده و هماره برگ و بار داده است. قراردادهای متذکره به شکل شفاهی و سينه به سينه از نسلی و به نسل ديگر انتقال يافته و چونان رودخانة پرآب هميشه جريان داشته است. در اين جريان پردرازنای تاريخی در اثر تهاجمات و فروپاشی مدنيتهای پرمايه اختلاطها، تضادها، ناسازگاریها و تقابلاتی در بين قراردادهای عرفی کهن و جديد به وجود آمده است و حاکميت استبدادی قوانين وضعی و ايدهئولوژيکی جهات مسلط حاکم، مردم را در زير فشار گرفته است که ما نمونههای آن را در قلمرو خراسان بزرگ و افغانستان کنونی به خوبی ديده میتوانيم.
در سدههای نخستين انتشار اسلام در خراسان زمين ما تقابل شديد قراردادهای عرفی و حقوق تعاملی خراسانيان متمدن را با قراردادها و فرهنگ قبايلی و محدود عرب مشاهده میکنيم که منجر به نوعی استبداد ناسيوناليستی و ايدهئولوژيکی شده بود. اين کشاکشها در بين دو نوع فرهنگ در بستر تمدن مختلط اسلامی در عهد عباسيان خاصه مأمون تا حدودی کاهش پيداکرد؛ زيرا بيشترينة عناصر اين مدنيت مختلط اسلامی از مدنيت کهن خراسانيان (که در روزگار باستان با مدنيت يونان، روم، چين و هند ارتباطات متقابل داشت)، به ديار عرب برده شده بود. مردم خراسان بزرگ در عهد دولتهای مستقل خراسانی با پذيرش عقيدة توحيدی اسلامیـ قراردادها عرفی، باورهای اجتماعی و ارزشهای اصيل فرهنگی و تمدنی خود را حفظ و تکرار میکردند. چنانکه تاهنوز اين اختلاط باقی مانده است.
در پروسة زمان قراردادهای عرفی کهن که با عناصری از فرهنگ بدوی عرب و عقايد اسلامی اختلاط يافته بود، با سيطرة ترکان خراسانی و تهاجم مغلان زيرفرمان چنگيزخان اختلاط بيشتری پذيرفت. سپس در سدههای اخير با قراردادهای قبايلی و بدوی طوايف پشتون آميزش يافت. خراسان بزرگ در واقع محل تلاقی فرهنگها و مدنيتهای بزرگ و تهاجم قبايل در طول تاريخ بوده است و قراردادهای عرفی و حقوق تعاملی مردم اين مرز و بوم از آميزش و بهمجوشیهای فرهنگی و تمدنی هماره هم مايه گرفته و هم تخريب شده است و همچنان بسی متنوع و گسترده گرديده است.


وژمه خلیل امان معاشر
(وطن ما در اتش بیداد فریاد می زند وضع رقت بار زنان دل سنگ را آب می کند.وقتیکه انسان با چهره های رنگ پریده، بینی بریده، گوش قطعه شده،ناخون کشیده نگاه می کند ننگ بشریت است ننگ بشریت است، اربابان حاکم به قدرت خواب اند و خواب اند)
بانو وژمه "خلیل"! در گستره ادبیات سیاسی یکی از بهترین قلمزنان جوان در جامعه ماست . کسانیکه کتابهای وی را خوانده خامه توانای او را درزمینه های جامعه شناسی و مردم شناسی ستوده اند. به مثابه یک جوان متعهد و دلسوز دربرابر قضایای اجتماعی در ساحه بین المللی ، کتابهایش را نویشته است.
وی در گستره ی کشور های جهان: هندوستان،عراق،پاکستان،ایران،انگلستان و جرمنی همراه فامیل زندگی بسر برده است و در سال 1995 در امریکا مهاجر و مسکن گزین شده است. سفرهای گوناگون اسباب بیداری و درک عمیقش را نسبت به مسایل اجتماعی فراهم کرده با استعداد خلاقه و بیدار دلش همراه با قلم و قدم در میدان ژرف اندیشی قدم گذاشته است.این خانم دختر اولین دانشمند افغانی است که کتاب بیشماری را بزبان انگلیسی تالیف نموده و بدسترس گزیده ترین خواننده قرار داده که وسیله ی شهرتش را فراهم ساخته است.این کتاب ها در سایت خواندنی (ابوت داد کام )بنشر رسیده است.
خلوت نشین یک قفس تنگ خانه ام
در چشم های وحشی مردی بهانه ام
جالب که هر که از بر من فیض میبرد
اما گیاه وحشی ای... در این میانه ام
محمد عالم افتخار
ـ ریاضیات؛ زبان طبیعت و دینامیک خِرد انسانی است!
ـ وقتی که؛ گند فرهنگ طالبانی مان بلند میشود!
هفته گذشته چشمم به «یاد داشت هایی بر کتاب گوهر اصیل آدمی» از خامه داستان نویس و منتقد ادبی نام آشنا محترم دستگیر نایل روشن گردید که صفحات ویبسایت هایی چند را مزین ساخته بود(1). این یاد داشت ها هنوز ادامه دارد ولی کمینه در مورد اصل یاد داشت ها و انتقاد های جناب شان و در نتیجه به ادامه آنها بگو مگویی ندارم.
آنها را به دقت میخوانم و سعی میکنم نواقص و ناتوانی های خودم و کتابم را بیشتر و بهتر دریابم و تلاش ممکن را در رفع و رجوع آنها انجام دهم.
حتی فرمایشات قضاوتکارانه محترم نایل مبنی بر اینکه کدام نظریات در مورد من و کتابم «شخصی» است و کدام نظر؛ گروهی و رسمی یا(خدا ناخواسته) اکادمیک...؛ اعتنا بر انگیز نیست؛ چونکه ما افغانها هنوز صاحب نظر گروهی و... نشده ایم و حیات شبان ـ رمه ای مان که به غلط قومی ـ قبیلوی اش نیز میخوانیم؛ چنین امکانی را برایمان نداده است.
حتی رسمی ترین و رهبری کننده ترین نظریات مان همانا نظرات شخصی شبانان، مشران، اُمرا و دکتاتوران؛ و در پشت سر چه بسا نظریات لارنس ها، دیورند ها، ویکتور پطرویچ ها، اختر عبرالرحمن ها و امثالهم بیگانه بوده است.
تعارفاتی که جناب نایل در پاراگراف های نخست مقاله شان در مورد این کمترین؛ فرموده اند فقط با عرض سپاس من بدرقه میشود و اما تصور میکنم شائیسته من اینها نه؛ بلکه همان مهربانی هایی است که در رابطه به کتاب گوهر اصیل آدمی و عجایب و غرایب و معضلات و مهملات آن؛ کرده اند.
جناب دستگیر نایل با این نقل قول از ص 2 کتاب گوهر اصیل آدمی که:
تتبع ونگارش :
الحاج امین الدین « سعـیـدی »
مدیر مرکز مطالعات ستراتــیــژیکی افغان
ومسؤل مرکزفرهنگی دحق لاره- جرمنی
«اللهم اغفـر لحينا وميتنا وشاهدنا وغایـبنا وصغيرنا وكبيرنا وذكرنا وأنثانا اللهم من احييته منا فاحيه على اسلام ومن توفيته منا فتوفه على الايمان »
برماست تا بزرگان خویش را مطابق به قواعد وقوانین شرعیت غرای محمدی احترام گذاشته ، بزرگداشت نموده وبه روح شان دعای مغفرت بفرستیم واز پروردگار با عظمت تنما ء نموده که از گناهان شان عفو وجای شان در بهشت باشد.
در حدیث پیامبرصلی الله علیه وسلم آمده است که : « به مردگان ناسزا نگوئید زیرا که آنان به نتیجه ای اعمال شان رسیده اند » ( صحیح بخاری حدیث 1393 )
لذا خاصهء ووجیبه ما مسلمانان است که مرده ومتوفی خویش را به القاب نیک یاد نمایم وبرایش از درگاه ایزد متعال طلب مغفرت وبخشش شده وخداوند آنان راغریق رحمت خویش سازند .
درمورد اینکه در شرع اسلامی به چه کسی خطاب شهیدو اطلاق شهید میگردد و گفته میشود و به کی نه؟
