آئین ما
کُشند در مسجد و میخانه یکجا
به نام گبـــر و ترسا و نصارا
عجب دینی عجب رسمی و کیشی...
نمــــیداند کسی ... آئین ما را
عشق
کجای عشق آدم کفر و کینه
ندانم این کدامین فرض دینه
که باید خون بریزند هر کجایی
اگـــر در مکه باشه یا مدینه
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
درحاشیه حمله نظامی غرب به سوریه قبل از هراشاره ای ؛ یادآوری نکاتی ضروری است . اولا جنگ تحت هربهانه وبا هرشعاری غیر قابل توجیه وجنایتی سازمان یافته دولتی است که قیمت اصلی آن روی دوش مردم عادی سواراست . دوما تمام جنگهایی که تا به امروز و درهمین روزگار کنونی تجربه شد ( عراق ؛ افغانستان ؛ لیبی ) عمدتا با دروغهای بزرگ مدیای غرب توانست پا بگیرد . درسوریه هم آیا اینکه سلاح شیمیایی توسط حکومت دیکتاتوری اسد به کارگرفته شده است و یا واقعییت چیست ....ممکن است چند ماه یا چند سال دیگراسنادش بیرونی شود . اگر رئیس حمهور فرانسه فراسوآ هولاند گمان می کند که «تمام نشانه ها» گواه بر این است که بشاراسد مسئولیت چنین واقعه ای را به عهده دارد ، وزیر امور خارجۀ او لوران فبیوس در صحت اتهام وارده به اسد هیچ تردید بخود راه نداده ، در حالی که دولت اوباما به سهم خود رزم ناوهای مسلح به موشک تاماهاک خود را در دریای مدیترانه مستقر ساخته است . به هرحال آنچه که درمدیای بزرگ غربی به آن دمیده میشود سرسوزنی قابل باور نمیتواند باشد . نمونه دروغهای تاریخی درجریان جنگ اول خلیج و بقیه موارد.....؛ هنوز فراموش نشده است ! همان دروغهایی که چند سال بعد از جنگ ؛ پاول به دروغ بودن تمام آن وقایع رسما اعتراف کرد!
پروفیسر عبدالصبور فروزان
استاد کالیج در نیوجرسی امریکا
همایش علمی فرهنگی پیرامون چکونگی کاووش ، دریافت و نگاه داری آثار مدنیت بودائی افغانستان از معدن مس عینک درواشنگتن دی سی امریکا
دونمایندۀ دولت کرزی برعکس تصوروتوقع من، دوفردافغان نبودبلکه یکی دخترجوان خوشگل هندی باچشمان جذاب وگیسوان پرتاب بودکه خودرامشاوروزیر صاحب معادن معرفی کرد،ودیگری مردامریکایی ویااروپایی بودباچشمان آبی وموهای طلایی که از داعیۀ دولت افغانستان حرف میزد!
درمقالۀ قبلی که درموردپیآمدهای ناگواراستخراج معدن مس عینک خدمت خوانندگان نگاشته بودم، وعده برآن بودتا از کنفرانسی که درموردمس عینک درواشنگتن دی سی، دایرگردیده بود، معلوماتی ارائه نمایم، وازآنچه که درآن کنفرانس گذشت،یاد آورشوم که جالب است وآموزنده ودردناک.
موضوع کنفرانس حفظ آثارگرانبهای باستانی تمدن عصربودایی بود که دربالای معدن مس عینک موجود است وقدامت در حدود دو هزار سال دارند. مصارف این کنفرانس راموسسۀ یونسکوپرداخته بودکه ابتکار مؤسسۀ دائر گردید.
درآن ازدانشمندانیکه بیشترین آنهااستادان دانشگاههای معتبرجهان بودند، دعوت بعمل امده بود
اکثریت این دانشمندان اهل باستان شناسی وصاحب نظرانی درموردموزیم داری بودند.
گردانندۀ کنفرانس رئیس مؤسسۀ(ارچ) که شخص دانشمندواهل نظراست،برای حصول نتایج نیکو،
تعدادی ازمتخصصین جیالوجی رانیزشامل این حلقه نموده بودکه ایشان نیزاستادان دانشگاه درکشورهای مختلف جهان بودند.
محمد عالم افتخار
(مکثی ضروری بر پیام تاریخی ی محترم عارف عرفان)
پیشاپیش با احساس کمال مسرت؛ مسابقه ورزشی درخشان تیم های ملی فوتبال افغانستان و پاکستان و پیروزی سه بر صفر تیم ملی افغانستان را درین مسابقه مدنی و زیبا و صلح آمیز به همه ورزش کاران و ورزش دوستان هم میهن تبریک و تهنیت عرض میکنم . باید اضافه نمایم تاجاییکه در میدیای تصویری دیدم و از عزیزانی شنیدم این همایش مدنی و انسانی مورد توجه و علاقه بیسابقه هموطنان و خاصتاً جوانان در سراسر کشور قرار گرفته و منجمله به تقویت احساس وحدت ملی مردمان اقوام مختلف افغانستان جداً مؤثر واقع گردیده است. هکذا تولید و تشئید عزم و همت دست به جیب بردن (بذل های مادی) هموطنان صاحب بضاعت برای ترغیب ورزشکاران و تقویت پروسه های صلح آمیز و مدنیت گستر پیامد فرخنده دیگر این رویداد قابل مباهات میباشد.
*********
به تاریخ 22 جولای 2013 ؛ پیامی از محترم عارف عرفان یکی از فعالان و پیشکسوتان جنبش چپ کشور دریافت کردم که از جهتی مرا مانند تکان برق 110 کیلو ولت؛ گرفتار شوک و اغما کرد.
بیشترین ترکیز این پیام؛ بر این یاد داشت بنده میباشد که حین تقدیم نتیجه گیری ها از بحث «آیا احکام قرآن تابع زمان و مکان هست؛ نیست؟»" پیشکش عزیزان نموده و طالب رهنمایی آنها شده بودم . به خاطر فهما شدن حد اکثر منظورِ پیامِ جناب عارف عرفان؛ ناگزیر بار دیگر آنرا اینجا درج مینمایم:
مولانا کبیر (فر خاری)
ونکوور کانادا
به استقبال از قصیده ی دل انگیز دوکتور محمد انور (غوری) شعر گونه ی را که به هیچ وجه نمی تواند پایش را به جای پای موصوف دراز نماید به خورد خوانندگان عرضه میگردد.
لبــاس میهن است رنگین ز خون مرد بیدارش حکــایت ها کـند بــر چشم بینیش گرد رخسارش
به زیر تیــغ استمــگر کشد رنجی که مــیدانـم چــوبسمل می تپد در خون نگا ها طرف دادارش
شرنگ تلخ میریزد به کامش کاسه ی گردون بریدش دشــمــان دون زبــان نیــــک گفـــتارش
ز اسیب سیــه کــاران مریض بسترش یابـــی پزشکــی چــون عــلی سینا نمـی اید به تیمــارش
ز موج خون دراین گلشن شفق رنگ دیگر گیرد نهال بــاغ ارایــد به سرخـــی بــرگ اشــجـارش
نمی نوشد زمین ما ز آب چـشمه ی خورشیــد سرشک وخون بودجاری زچشم خشک شنوارش
