به قصر فـتـنه سـیاسـتمدار دیگر نیست
بغیر چـور و چپاول شـعار دیگر نیست
بلای زشـت سـیا می خورد صداقت را
وفا به وعده و قول و قرار دیگر نیست
کجاست عشـق و صفا در دل هنر آخر
بـه واژگان و قـلـم اعـتـبار دیگر نیست
با نزدیک شدن دور بعدی مذاکرات غرب وحکومت اسلامی در نوامبر 2014 جهت رسیدن به توافق نهایی ، طرفین مشغول آماده سازی هستند. غرب و دولت آمریکا تحریمهای جدیدی علیه حکومت اسلامی ایران وضع کرد . به گزارش خبرگزاری فرانسه ، دربیانیه های همزمانی که از سوی کاخ سفید و وزارت امور خزانه داری آمریکا صادر کردند، واشنگتن تاکید کرد تلاش برای یافتن راه حل دیپماتیک به منظور حل و فصل بحران اتمی ایران را از راه مذاکرات، ادامه خواهد داد. وزارت خزانه داری آمریکا گفت که این تحریم ها، افراد و شرکت هایی را هدف قرار گرفته که به ایران در برنامه های اتمی و موشکی اش یا دور زدن تحریم های وضع شده، کمک کردند.
ای مایهی کبــــــر و ریا، تا چند باشی برهـــــوا در بــــــــازی وهم و دغا، باشد ترا دست رســــا
بشنــــو ز من حرف بجا، این شیوه کی دارد بقا از قیـــــــل وقــــــــال بی بها، افگنده ء رسم خطا
تا کی طریــــق ماجرا تاکی طریق ماجرا
محمد عالم افتخار
(ادامه بحث) ضرورت حاد رستاخیز برای احیا و اعتلای «انسانیت»
در همان حال که چشمم به عنوان چنگکی خبری در یک رسانه متمرکز بود که «انسان؛ چه موجود وحشتناکی است!»؛ تلیفون زنگ زد و دوستی از لندن؛ پس از تعارفات؛ گفت:
"نوشتهِ اخیر شما مرا بسیار مزه داد و خاطره بحث گرم شما در زمستان سرد 10 ـ 12 سال پیش را زنده کرد که با من و چند شاگرد دیگر تان داشتید.
اگر یادتان باشد آنجا بحث شعر بود و هیچ یادم نمیرود که گفتید: اولین سخنان ملفوظ که انسانهای پیشین توانستند سرهم کنند به ناچار شعر بود و پایه در خیال و گمان داشت... دین ها بزرگترین و ماندگار ترین شعر های آدم های دیروز استند و در حالیکه چیز های خوبند؛ ولی مانند علوم و ساینس و ریاضیات؛ حقیقت ندارند مگر به تصادف و به طریق مجاز و استعاره.
من؛ مطالب در مورد خلاصه تاریخچه پیدایش انسان را؛ سابق خیلی مبسوط تر از این خوانده بودم ولی نمیدانم شما چه جادو کرده اید که اکنون؛ این مطالب معنا ها و پیام های بیخی نو دارند و عالم های ناشناخته را مانند پرده سینما؛ پیش چشم قرار میدهند. البته به من اینطور معلوم شد؛ لیکن وقتی از دوست دیگر پرسیدم؛ مقاله آقای افتخار در مورد موضوعات «انسانیت» را خوانده ای؛ با پوزخند گفت:
بـاز ای جـــان بلــب آمــده فـــریـاد دگـر
راه و رسـم دگـر و طــرح نو و داد دگر
زین دوکجره نبری راه بسرمنزل دوست
حــرکتـــی کـــن بـه مسیـر ره آزاد دگـر
چشمه سار دل دیوانه شود غـرق سراب
گــرنیــابی گــهـر بحــر کهــن زاد دگـر