اثر : رسول پویان
محمد عالم افتخار
(ادامه بحث) ضرورت حاد رستاخیز برای احیا و اعتلای «انسانیت»
در «کوتاه نوشت» پیشتر؛ به این پرسش رسیدیم که: (لابد در جهان ما، در منطقه آسیایی و اسلامی ما، خاصتاً در ساحات «داعش» زده و «طالب» زده...ما)؛ بالاخره؛ «انسانیت» هست، نیست؟!
تا جاییکه ما بشر های نوعی؛ عندالموقع به همدیگر تسلی میدهیم که :
ـ هنوز انسانیت نمُرده است!...
نتیجتاً باور داریم که «انسانیت» هست؛ به درجاتی وجود دارد؛ حایز کارایی است؛ و... و ...
ولی زمانیکه قرار است با عقل و خرد تجربی و ساینتفیک؛ بود و نبود و قوت و ضعف وغیرهِ واقعیتی ـ آنهم ذهنی و قرار دادی و معنوی ـ را به سنجش گیریم؛ باور ها کافی نیستند!
پرسش اساسی این است که اصلاً «انسانیت» چه هست و چه میتواند و چه باید باشد؛ تا که سپس بتوان از بود و نبود و کان و کیف دیگر آن سر در آورد.
به لحاظ منطقی و ریاضیکی؛ خیلی از واقعیت های مادی و مجازی؛ به مدد ضد ها و متقابل هایشان بهتر و سریعتر به شناخت آدمی در می آیند؛ چنانکه «روز» وقتی خوب درک و دریافت میشود که «شب» قامت برافرازد و از جمله واقعیت های مجازی و معنوی؛ مثلاً چنانکه گفته اند: قدر «عافیت» کسی داند که به «مصیبت»ی گرفتار آید!
شبح های خیالی از افغانسان:
حقیقت های تکاندهنده و اسطوره های خارجی
نوشتهٔ جاناتان ستیل، در روزنامهٔ گاردین
گزارشگر از انگلیسی به پارسی:
صدیق رهپو طرزی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
ارتش شوروی در سال ۱۹۸۸ع. افغانستان راپس از نبرد سازمانیافته یی از سوی مجاهدان که یاری غرب را با خود داشتند، ترک نمودند. اما، از آن پس، در مورد این کشور جنگزده اسطوره های متعدد دیرپا و ماندنی شکل گرفتند. جاناتان استیل سر آن دارد تا واقعیت را از افسانه سره نماید. |
1ـ افغانان همیشه ارتش های خارجی را از سکندر بزرگ تا زمان کنونی شکست داده اند
تاریخ افغانستان انباشته از رخداد هایی تحقیر آمیزی است که خارجیان پس از یورش بر کشور، متحمل شده اند. اما، در همین زمان ما رخداد هایی را به یاد داریم که ارتش خارجی بر کشور نفوذ نمودند و بر آن شکست های مهمی را وارد کردند. سکندر بزرگ، در سال ۳۳۰پیش از عیسا، در ساحهٔ آسیای مرکزی که امروز در آن افغانستان جای دارد، بدون مقاومتی یورش برد. یک هزار سال بعد، چنگیز خان مغول، همه جا را زیر نگینش آورد.
https://www.youtube.com/watch?v=8lmBgTEzaJ4&list=UUSBn0GRI9ET7TMh1e-HXWDQ
ببینید و بشنوید...
بیا به دامن شب خوشه خوشه پروین است
شـرنگ پای زیب مه زینت کمرچین است
ز چـنـگ زهــره بــرآیــد تـرانــۀ عـشــاق
به مجلسی که پر از صورت نگارین است
بیـا بـه خلـوت شـب لحـظه ای کنارم باش
دمی که بـاغ سـما پـر گلان رنگـیـن است