این چاکر شما همیشه درهجرت خواهد بود
فارغ ز تفنگ و جنگ و جنایت خواهد بود
هرگز نروم به وطن دوباره از ترس تفنگ
آنجا که عدل سبب جرم و برائت خواهد بود
شاعربی وزن وبی ترازو
نمیدانم که درکجا و در کدام کتابی که نوشته شده بود و یا ترجمه شده بود، آغاز طنزنویسی را در افغانستان بعد از 1350 نوشته بودند وهم طنز افغانستان زیر سایۀ طنز بلغاریه به خاطریکه چند کتاب طنز داستانی محترم جلال نورانی به زبان بلغاری ترجمه شده بود، درحقیت آن چند کتابک را شاهد آغاز تاریخ طنز نویسی در افغانستان وانمود کرده بودند. صد در صد ایمان دارم نویسنده یا بی خبر و کم مطالعه بوده، یا بخاطریکه آقای جلال نورانی مشاور یک دلقک دیگر در وزارت مطبوعات افغانسته است، نویسنده خواسته با این دروغ های شاخ دار هویت واقعی طنز افغانستان را زیر سوال ببرد و این را هم نمی دانست یا خود را به کوچۀ حسن چپ زده که بلغاریه یک مملکت کمونستی بوده جای شک و تردید نیست در جامعه دکتاتوری طنز نوشته می شود، ولی آن قدر که طنز در جامعۀ دموکراسی رشد و چاق می شود، در جامعۀ دکتاتوری کمونستی از سینۀ تنگ نفس ترس میکشد.
مـردم بیچــاره را تـاکی غـریـق خـون کنید
کـوکـب بخت جوان و طفـل را وارون کنید
خواب راحت را زچشم خلـق دزدیدیـد لیک
تـرس طالـب را سلاح حیـله و افسـون کنید
آتش ظلم و سـتم هـرگز نمی گـردد خمـوش
گه بنام دیـن و گاهی بـا دیگر مضمون کنید
من نميخواهم بميرم اينرا به که بايد گفت؟
با فقر و نداري بزرگ شدم، بنظرم زمين زير پايم هميشه تکان ميخورد، انگار زمين محکم نيست، انگار موجوداتي که نمي بينمشان نمي گذارند يک نفس راحت بکشم. من سحرم آيا کسي مرامي بيند؟ من يک موجود در هم ريخته و عاصي و تنها و زخم خورده ام؛ هر وقت که به طناب دار فکر ميکنم آيا کسي صداي دندانهايم را مي شنود که يک دفعه بهم ميخورند؟ آيا کسي ميداند پير شدن در عنفوان جواني يعني چه ؟ آيا کسي ميداند احساس يک محکوم به اعدام در لحظاتي که هوا تاريک ميشود کدام است؟ آيا کسي ميداند چقدر از مرگ مي ترسم، اينرا کسي ميتواند بفهمد؟
نه د چا خبره ، نه دلیل مني
نه یی ارزونه ، نه تحلیل مني
خپل سرړنګ وھي، د ھیچانه اوري
نه پکی زیاتوالی ، نه تقلیل مني
شافعی گفت که شطرنج مباحست مدام
کج می بازید که جزراست نفرموده امام
بوحنیفه به از او گوید در باب شراب
که ز جوشید بخور تا نبود بر تو حرام
حنبلی گوید گر زانکه به غم درمانی
پسته ای بنگ تناول کن وسر خوش بخرم
گـــر کنی پـیروی مفتی چـــارم مالک
او هم از بهر تو تجـویـز کند وطی غلام
بنگ ومی میخورد«...ن» میکند ومی بازقمار
که مسلمانی از ایـن چـــار امـــام است تـــمام
ناصرخسرو
درشهرما یک مرد افغان است که از نگاه ریش، قد و قامت و فتنه گری کمترازاستاد بزرگوارعبدالرسول سیاف نیست.ساختن احزاب مختلف دوستان را ازهم جدا ساخت، یکی پی روس رفت، دیگر پی چین و دیگری پی انگلیس. حلقه های روشنفکری بیطرفان سکلید و یوسف نما در بازار کشمکش بخاطر داوطلبی و رقابت بفروش رسید. پای من برسنگ سیاسی خورد و ببرک کارمل در آغوش ناز و نعمت ولی نعمت خود پر و بال باز و بازتر کرد تا باز شاهی بر سراش نشست.