شافعی گفت که شطرنج مباحست مدام
کج می بازید که جزراست نفرموده امام
بوحنیفه به از او گوید در باب شراب
که ز جوشید بخور تا نبود بر تو حرام
حنبلی گوید گر زانکه به غم درمانی
پسته ای بنگ تناول کن وسر خوش بخرم
گـــر کنی پـیروی مفتی چـــارم مالک
او هم از بهر تو تجـویـز کند وطی غلام
بنگ ومی میخورد«...ن» میکند ومی بازقمار
که مسلمانی از ایـن چـــار امـــام است تـــمام
ناصرخسرو
درشهرما یک مرد افغان است که از نگاه ریش، قد و قامت و فتنه گری کمترازاستاد بزرگوارعبدالرسول سیاف نیست.ساختن احزاب مختلف دوستان را ازهم جدا ساخت، یکی پی روس رفت، دیگر پی چین و دیگری پی انگلیس. حلقه های روشنفکری بیطرفان سکلید و یوسف نما در بازار کشمکش بخاطر داوطلبی و رقابت بفروش رسید. پای من برسنگ سیاسی خورد و ببرک کارمل در آغوش ناز و نعمت ولی نعمت خود پر و بال باز و بازتر کرد تا باز شاهی بر سراش نشست.
ف.بری
زبهــــــر ملتــــی افتاده در خــون بگریم از دو دیده همچـــــو جیحون
گروه وحشی و نادان به قـــــدرت نیند جز از بــــــــرای پول و ثروت
نه ترسی از خدا نی نظم و قانون فعــــــــــال مایشا اند بی چه و چون
نه ناموس درامان است نی سروجان نه اینان کافــــــرند نی هم مسلمـــان
گروه وحشیــــــی نامرد و بد نام نه ترسی از عدالــــــت نی ز فرجام
زدند شبخون به عزت وبه ناموس تو گـــــــویی آمده این جز قامــوس
جنایاتــــی چنین در جاه و در راه بیفتد اتفـــــاق هر گاه و بیــــــــگاه
بشــــــــد بر باد ناموس هزاران نه این جا نظم قانون است نه پرسان
عدالت چـــــون فتد در پای ظلمت نه ناموس در امان است نی شرافت
به فریاد ضعیفـــــان نیست درگاه به درگاه تـــــو رو آرند خــــــــدایا
فغان مردمان بر آسمـــــــان است ولی بر ظالمـــــــان دایم امان است
اگر فرض جهاد این است و ایمان منم بیزار زهرچه است مسلمـــان
نمیدانـــــــم بری از راز بـــــــالا همـــــــی گـــــویم خدایا! ای خدایا
محمدعالم افتخار
ـ حتی خر ها؛ میل به استیلای «خریت» بر جهان دارند!
به نمایش کمیدی در یک رسانه تصویری برخوردم که بازیگر؛ هئ سراپای خود را می خارید و داد میزد که به «انتخابات» حساسیت پیدا کرده است!
با در نظر داشت درازنای شوم و شنیع و پُر فضیحت و پُر رذیلت "انتخابات افغانیزه شده!!" در افغانستانِ حامد کرزایی...(سمبول بالفعل بدی ها و بدبختی ها در جهان!)؛ کم از کم به حساب احتمالات؛ چنین چیزی نمیتواند مطلقاً دور از حقیقت باشد؛ ولی اگر هم این مورد؛ را صرفاً یک بازی و طنز انتقادی بپنداریم؛ مورد اینکه "زیر پوست نازک انسان؛ رسوبات سه میلیارد سال «حیوانیت» تراکم دارد!" مسلماً میتواند خیلی پوست های "اشرف مخلوقات!" را به خارش و تنش بیاورد؛ مخصوصاً آنانی را که قادر و مایل و حاضر نیستند سنخیت لاتعد و لاتفسی میان حیوان و انسان را ببینند و انسان را یکی از محصولات تکامل میلیارد ها ساله همان «حیوانیت» یا دقیق تر: محصول تکاملِ عالم ماده و حیات و جهان جانوری قبول نمایند.
اساسی ترین توهم این است که «انسانیت»(در معنای عام و کلی و مبهم آن)؛ بسی خوب و عالی و زیبا و شریف و لطیف و قدسی و ملکوتی و چه و چه است و «حیوانیت»؛ بد ترین، پست ترین، پلید ترین، تعوع آور ترین، نفرت انگیز ترین...!
ترک جنگ و جدل و فتنه و بیداد کنید
رحـم بـر مـردم بیچـاره و نـاشـاد کنید
فقر وبیکاری وامراض نشد چاره ولی
حال با جنگ وطـن را همه برباد کنید
کینه و نفـرت چـرکین به خندق ریزید
وحدت وعشق ومحبت دگرارشاد کنید
بعد از تقدیم سلام و احترامات
در اين زمان حساس که وطن در آتش خشونتهای کور، ترور، کشتار و علمیات انتحاری طالبان، تجاوز علنی و موشکباریهای پاکستان، ناامنی های گسترده، فساد اداری و چوروچپاول حکام، ستیز بر سر چوکی و قدرت، ابهام و تقلبهای انتخاباتی، سياستهای کجدار و مریز و کنگ داخلی و خارجی و بحران ريشه دار سیاسی، اقتصادی و قومی می سوزد؛ طرح و استراتيژی روشن، مشخص و جامعی برای بيرون رفت از اين بحران هستی سوز عمومی وجود ندارد. باشندگان میهن را در طلسم ابهام، دلهره، وحشت، یاس و ناامیدی به بند کشیده اند؛ عشق، محبت، احساس، عاطفه، لطافت، صداقت و صفای دل را با تزویر و ریا آمیخته و در بازار تبلیغات تجارتی و سیاسی قلب سنگی ماشین، نمایش می دهند؛ از دست پاکبازان و آزادگان چه می آید و عاشقان راستین چه می توانند بکنند، جز پخش عشق و محبت حقیقی، احساس و عاطفۀ پاک و نجوای زخمین دل که در آخرین نفس از نای وفاداری به عشق و محبت فواره می زند.
بیایید تا به جای دروغ، تقلب، فساد، ریا، تزویر، ستیز بر سر چوکی، قدرت، پول و ریاست- عطر خوش عشق، محبت، احساس و عاطفه پخش کنیم و نگذاریم که عشق و محبت را در دام سیاستهای زیانبار قومی، مذهبی، سمتی، گروهی و نقشه های دسیسه مندانه و مخرب داخلی و خارجی گرفتار سازند. با این نیت نیک بخش دوم دفتر «دوبیتی های پرسوز» را تقدیم خوانندگان عزیز و گرانقدر می دارم، تا دمی با آن خوش باشند و از آن پند و اندرز بگیرند.
با سپاس و درود فراوان
رسول پویان
