زبانی تازه
شب آمد هی شب آمدهی شب آمد
نه مهتاب آمد و نه ک وکب آمد
خمــــوشی را زبانی تازه باید
ازین وحشیگری جان برلب آمد
مادری گفت:
خشونت سمت و سویِ تازه دارد
صـــدا هایی بلند آوازه دارد
به رویِ نعشِ طفلی مادری گفت
وطن دردارد و دروازه دارد!!!!
به پرسیدن نیرزد
صدیق راهی
قسمت هشتم
با ارائۀ تمام تحلیل های که تا کنون انجام داده ام خواسته ام تا بریک موضوع اکیداً پا فشاری نموده و به اثبات برسانم و آن اینکه خانم بهأ دروغ میگوید و جعل میسازد، خدعه وتقلب میکند ودر همه موارد به تحریف مسایل پرداخته و در بخش های بسیار کوچک وپیش پا افتادۀ زنده گی مبالغه سرائي مینماید؛ اسرار شرم آور زنده گی خویشرا پنهان نموده وانگشت انتقاد های ناوارد و نامعقول و میان تهی خودرا جانب دیگران مواجه میکند، چقدرتأسف آور و تألم آور است که آدمی از سجایا و خصایل انسانی شسته شده و به حیث عنصر بی خاصیت معامله گر و فرصت طلب مبدل گردیده تادرهرگام و قدمۀ زنده گی دروغ گفتن و پوچ سرائي بهترین حربۀ جلو نمائي سیاست بازیهای سبک مغزانۀ وی گردد.
نویسنده : لوی افغان
آن یکی شــــــیر است کادم میخورد
وان دیگر شـــــیر است کادم میخورد
شعری از سلیم ازاد
کشـور همسـایۀ مــا چـوچــۀ انگــریــز شـد
در هــــــوای انـتقامش ، شعـله هایش تیز شد
روز گـاری ، از قضا ، از بطن (لندن) زاده شد
تشنــگان خـــون ما را ، بســتر و کـا ریـز شد
هوا بوی ستاره می داد. آفتاب تازه بالا آمده بود. گرم می تابید. نسیمی سرد از بالای سفید کوه می آمد، رشته های گرم و طلایی آفتاب را به هوا بلند می کرد، درهم می پیچید، پاره پاره می کرد و به همه جا: میان سبزه زاران مرطوب، بالای شگوفه های سیب و از لابلای مژه های دراز انبوه به دیده گان میشی نگینه می گسترد.
نگینه بر دیوار کوتاه گلی نشسته بود. کف پایش را بر دیوار می مالید و خاک خشک شرشر از میان انگشتان پایش پایین می ریخت. نگینه غمگین بود. دخترکی بی پناه بود که پدرش مرده بود. به ساده گی سل گرفته و به سختی مرده بود. او و مادرش به میدان خدا مانده بودند. بزرگ خانواده کاکایش بود که از خود زن، چند طفل و یک عالم غم داشت. زن کاکا از ترس آینده خود زود خواستگاری زن مرده از ده مجاور برای مادر یافت و اینک مادر زن کسی دیگر بود. چقدر نگینه گریه کرده بود. مادر می خواست تنها مادر او باشد و اینک به ناچار رفته بود تا مادر کسانی دیگر گردد. نگینه تنها مانده بود
لکه زرکه
وه ميده،ميده روانه لکه زرکه
تله،له نازه خرامانه لکه زرکه
کله يوخوا،کله بل خواتيليدله
تاويدله سرګردانه لکه زرکه
مقالات دیگر...
- زنان سرشناس افغانستان
- کینه توزی در تاریخ نگاری مردود است !
- تغیر نام انجمن صنایع دستی افغانی به انجمن مدد رسانی افغانی
- فراخوان عمومی شبکه سراسری مردم هزاره
- دوبیتی های سرگردان
- کودکان و جوانان ما قربانی اوامر نمرود ها و فرعون ها
- شعبده بازیهای توأم با پروئي و بی حیائي
- پرتو نادری
- پشتواره های جعل کاری ،دروغ و ریأ
- پل په پل
