دلته ھرچمن چورشوی
دلته ھرګلشن چورشوی
دلته مینه،سترګناه دی
دلته ھرمین چورشوی
دلته ھیڅوک خوندي ندي
دلته ھرمئمن چورشوی
دلته څوک اوسیدای نه شي
دلته ھرمسکن چورشوی
سلیمان کبیر نوری
"تَشَکُل استراتیژیست های افغانستان برای تامین صلح و امنیت پایدار"
سال پار( جولای 2012) راجا پرویز اشرف نخست وزیر پاکستان و رییس جمهور افغانستان در دیدار مشترکی با کامرون نخست وزیر بریتانیا، توافق کردند که گفتگوهای مفید صلح را از سر گیرند. نخست وزیر پاکستان وعده کرد که افغانستان را در گفتگویش با نمایندگان طالبان کمک می کند. این در حالیست که پیش ازین، این نشست سه جانبه برای سه بار بدون هیچگونه پیا مدی ثمر بخشصورت پذیرفته بود. اکنون جناب حامد کرزی برای بار چهارم آمادگی برای یک سفر فریبنده دارند وعازم بریتانیا میشوند.
همانطوریکه تمامی سیاسیون افغانستان بیستمین سفر آقای کرزی را به پاکستان، پیش ازسفر، بیمورد و بی نتیجه پیشبینی کرده بودند؛ اما آقای کرزی بدون احترام به پیشنهادات سیاسیون و اندیشمندان وطنش بازهم به پاکستان سفر کرد. سفر بیستم ایشان بازهم نتیجه مطلوبی بدست نداد. طالبان همه روزه انسان های بیگناه را به خاک و خون میکشانند، اما کرزی بازهم اوشان را برادر خطاب میکند.من تصور میکنم که حتا یک رگ غیرت هم در وجود این انتصاب شده ی کمپنی یونیکال بنام ولسمشر افغانستان، با ملبس ساختن ایشان با کلاه قره قلی و چپن ابریشمی بفرمایش استخبارات خارجی( که الان گویند که این لباس دراروپا سمبول مقام تولید تریاک، ترور و انفجار، فساد اداری است؛؛؛ وقتی کرزی را در پرده های تلویزیون میبینی، یاد ها از هیروئین و تریاک و انتحار و برادران ناراضش طالبان را در ذهنیت ها متبادر میسازد. یعنی که الان این چهره شرم وطن و مردم شده است.) پای میز مذاکره ی پنجابی های سرافراز و باشهامت و باغیرت! نشست.
جناب کرزی! از صد ها نگارش و توصیه برای بیهوده بودن بیستمین سفر پوچ تان به پاکستان شما اگاهی نداشتید؟ یا اینکه به دانشمندان و اهل خبره ی وطن احترام نداشتید، تا استشاره سازمانهای استخباراتی.
من منحیث یکی از شاگردان مکتب دیپلوماسی به جلالتمابی حامد کرزی پیشنهاد مینمایم که چهارمین سفر خویش برای نشست سه جانبه ی( افپاک - بریتانیا) را لغو نمایند.
اسناد تاریخی نشان میدهد که جلالتمابی آقای حامد کرزی، امروز، از همه بیشتر وبیشتر وسیله ی بازی بهتر برای سازمان های جاسوسی بوده و بصورت خود آگاه و شاید هم ناخود آگاه! در دست و در اختیار سازمان های انگریز و بعدن پاکستان قرار گرفته اند.
محمد عالم افتخار
ـ برنامه های انتخاباتی تلویزیونی شفیع عیار؛ فوران اندیشه و شناختی که فقدان آن؛ افغانستان را تباه کرده بود!
ـ ضرورت مبرم به علم جدید " آسیب شناسی خرده فرهنگی"
ـ هشتاد و هشت درصد روح و روان بشر تا 8 ساله گی ساخته میشود
برای این فرزند کُهساران محرومیت کشیده افغانستان؛ باز فرصت کسب یک افتخار تاریخی و شکوهمند دیگر پیش آمد تا به زنان و مردان و جوانان و فرزانه گان و کافه ملت افغانستان ـ وطن محبوب و مألوفم مژدگانی دهم که دوران سیاه تباهی ها و تبهکاری های وحشیانه و بربر منشانه 35 ساله و به اعتباری 2ـ 3 صد ساله و به دلایلی 1400 ساله و هزاران ساله دیگر؛ در این سرزمین؛ دارد به پایان خود میرسد. شب به نزع آمده، سپیده دمیده است و میرود که طلوع خورشید درخشان ظلمت سوز و نور افشان را به پیشواز گیریم.
من قبل بر این؛ دستاورد پیروزی تیم ملی فوتبال افغانستان در مسابقات قهرمانی جنوب آسیا را "روح اعتماد به نفس و خود باوري در کالبد فرسوده و بي اميد افغانستان"(1)خواندم و از عزم ابراز شده مبارز مدنی معروف سیمین بارکزی مبنی بر آماده گی احتمالی اش به کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری و پیشتر از مبارزه مدنی شجاعانه او (اعتصاب غذای طولانی) حمایت و استقبال پر شور نمودم و اینگونه از محترم عبدالرزاق مامون و خیلی از موارد دیگر.
بختیار و شادمانم که تقریباً همیشه دوستان هموطنم با من یار و مددگار و همصدا گشتند و با قلم و قدم و درم خویش رستمانه به حمایتم برخاستند؛ غالب در ها و دریچه های سایت ها و بلند گو ها و رسانه های خود را بر روی من گشودند و گشوده نگهداشتند.
به همین سلسله؛ خوشبختم از اینکه سرفرصت قادر گشتم از طلوع ستاره صبح صادقی به نام شفیع عیار در افق تاریخ افغانستان؛ به وطنداران عزیز و خفقان گرفته ام در تاریکی ی وحشتناک؛ بشارت دهم و باز خوشبخت تر و خوشبخت ترینم از اینکه همه این ارزیابی ها و مژدگانی ها و موضعگیری هایم؛ درست و صایب و مفید از آزمون بدر آمدند.
یک مورد بسیار بارز که ارزیابی ام در مورد کسب مقام قهرمانی تیم ملی ـ افغانستان شمول ـ فوتبال را مهر طلایی تأئید زد؛ همانا اکتساب بعد تر پیروزی های درخشان تیم ملی کرکیت افغانستان در راه یافتن به مسابقات جام جهانی این ورزش عالی است که در سال 2015 برگزار خواهد شد.
حمایتم ازعزم یاد شده خانم سیمین بارکزی و سایر موارد مبارزات مدنی او و تبارزات و خلاقیت های دیگر زنان و دختران کم عده کشور؛ متأسفانه به طریق فروکش کردن آزادی ها و فرصت های ـ هرچند صوری و تبلیغاتی ـ این نیمه بیشتر نفوس وطن؛ تائید شد و نشان داد که منجمله ما روشنفکران قلمبدست چقدر ها می بایست و می باید در پشتبانی از تحرکات مدنی و مترقی این نیمه نیروی بالقوه کار و تولید و علم و دانش و تعلیم و تربیت و هنر و خلاقیت و سازندگی و منجمله نیمه نیروی سیاست و تحول و ترقی کشور؛ احساس مسئولیت و ادای مسئولیت نمائیم.
بیا با هم برادر وار باشیم
عزیز و همدم و همکار باشیم
جدایی بین ما انداخته شیطان
صلاح ماست تا هوشیار باشیم
***
دل افغان را از گِل سرشتند
میانش تخم جهل و حیله کشتند
بود بار اش تفنگ و راکت و بم
به تقدیر اش شهادت را نوشتند
آشتی ،بخشش، خاموشی یا افشا گری بیشتر
عارف پوپل 10/20/2013
دوستان و هموطنان دردمند خواهش وتمنا میدارم که پیش از مطالعۀ این مقال با کلِک نمودن به لینک پایین بهصدا و تصویر این و دییویِ نجواجان خواهر دردمندتان که شعر و آهنگ شاعر مردمی برادرمحترم مسعودجان سجاد را که واقعاً از دل هر هموطن سرودهاست تماشا نمایید.
https://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=RaaXMDJSgsY
از یکی دوهفته بدینطرف میشود که مقامات قضایی کشور هالند یک لست پنجهزار نفری از قربانیان کشتارهای بیرحمانۀگروهای نابکار و فرزندان ناخلف و جنایتپیشۀ خلق و پرچم را اولاً به دسترس مقامات دولت نادولت افغانستان قرار داده ولی هوشیارانه در عین زمان از طریق نشرات آزاد و انترنیتی در اختیار همگانی قرار داد که ازین اقدام نیک و محافظهکارانۀ دولت هالند قدر نموده چه در غیر آن امکان بزیر زدن این راپور از طرف مقامات دولتی و بخصوص شرکای جرم که پستهای حساس دولتی را در اختیار دارند از بین میرفت. گرچه باید متذکر شد که نام و اسمای یک تعداد زیادی این قربانیان بیدفاعِ مادرِوطن از طرف جلادان این بخاک خفتگان (حفیظاله امین نا امین) در سال 1979 نشر شده بود که با زرنگی خاینانه میخواست بار مسئولیت را به استاد بیفرهنگاش لوده شرق «تره کی» بار نماید و هم ببرک کارمل بلکه در اساس کارغل و نجیب نا نجیب، هر یک رندانه خواستند گناه کشتارها را به گردن لاشههای متعفن پیشرفتگان خودها بیندازند که مردم هوشیار فریب این مداری بازیها را نخورده، در پهلوی مقاومت مسلحانۀ ملت، با آه و ناله نیمه شبهای مادران، پدران، همسران و فرزندان پدر و مادر ندیده به دیار عدم رهسپار شدند که این اول کار بود.