محمد عالم افتخار
ـ برنامه های انتخاباتی تلویزیونی شفیع عیار؛ فوران اندیشه و شناختی که فقدان آن؛ افغانستان را تباه کرده بود!
ـ ضرورت مبرم به علم جدید " آسیب شناسی خرده فرهنگی"
ـ هشتاد و هشت درصد روح و روان بشر تا 8 ساله گی ساخته میشود
برای این فرزند کُهساران محرومیت کشیده افغانستان؛ باز فرصت کسب یک افتخار تاریخی و شکوهمند دیگر پیش آمد تا به زنان و مردان و جوانان و فرزانه گان و کافه ملت افغانستان ـ وطن محبوب و مألوفم مژدگانی دهم که دوران سیاه تباهی ها و تبهکاری های وحشیانه و بربر منشانه 35 ساله و به اعتباری 2ـ 3 صد ساله و به دلایلی 1400 ساله و هزاران ساله دیگر؛ در این سرزمین؛ دارد به پایان خود میرسد. شب به نزع آمده، سپیده دمیده است و میرود که طلوع خورشید درخشان ظلمت سوز و نور افشان را به پیشواز گیریم.
من قبل بر این؛ دستاورد پیروزی تیم ملی فوتبال افغانستان در مسابقات قهرمانی جنوب آسیا را "روح اعتماد به نفس و خود باوري در کالبد فرسوده و بي اميد افغانستان"(1)خواندم و از عزم ابراز شده مبارز مدنی معروف سیمین بارکزی مبنی بر آماده گی احتمالی اش به کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری و پیشتر از مبارزه مدنی شجاعانه او (اعتصاب غذای طولانی) حمایت و استقبال پر شور نمودم و اینگونه از محترم عبدالرزاق مامون و خیلی از موارد دیگر.
بختیار و شادمانم که تقریباً همیشه دوستان هموطنم با من یار و مددگار و همصدا گشتند و با قلم و قدم و درم خویش رستمانه به حمایتم برخاستند؛ غالب در ها و دریچه های سایت ها و بلند گو ها و رسانه های خود را بر روی من گشودند و گشوده نگهداشتند.
به همین سلسله؛ خوشبختم از اینکه سرفرصت قادر گشتم از طلوع ستاره صبح صادقی به نام شفیع عیار در افق تاریخ افغانستان؛ به وطنداران عزیز و خفقان گرفته ام در تاریکی ی وحشتناک؛ بشارت دهم و باز خوشبخت تر و خوشبخت ترینم از اینکه همه این ارزیابی ها و مژدگانی ها و موضعگیری هایم؛ درست و صایب و مفید از آزمون بدر آمدند.
یک مورد بسیار بارز که ارزیابی ام در مورد کسب مقام قهرمانی تیم ملی ـ افغانستان شمول ـ فوتبال را مهر طلایی تأئید زد؛ همانا اکتساب بعد تر پیروزی های درخشان تیم ملی کرکیت افغانستان در راه یافتن به مسابقات جام جهانی این ورزش عالی است که در سال 2015 برگزار خواهد شد.
حمایتم ازعزم یاد شده خانم سیمین بارکزی و سایر موارد مبارزات مدنی او و تبارزات و خلاقیت های دیگر زنان و دختران کم عده کشور؛ متأسفانه به طریق فروکش کردن آزادی ها و فرصت های ـ هرچند صوری و تبلیغاتی ـ این نیمه بیشتر نفوس وطن؛ تائید شد و نشان داد که منجمله ما روشنفکران قلمبدست چقدر ها می بایست و می باید در پشتبانی از تحرکات مدنی و مترقی این نیمه نیروی بالقوه کار و تولید و علم و دانش و تعلیم و تربیت و هنر و خلاقیت و سازندگی و منجمله نیمه نیروی سیاست و تحول و ترقی کشور؛ احساس مسئولیت و ادای مسئولیت نمائیم.
بیا با هم برادر وار باشیم
عزیز و همدم و همکار باشیم
جدایی بین ما انداخته شیطان
صلاح ماست تا هوشیار باشیم
***
دل افغان را از گِل سرشتند
میانش تخم جهل و حیله کشتند
بود بار اش تفنگ و راکت و بم
به تقدیر اش شهادت را نوشتند
آشتی ،بخشش، خاموشی یا افشا گری بیشتر
عارف پوپل 10/20/2013
دوستان و هموطنان دردمند خواهش وتمنا میدارم که پیش از مطالعۀ این مقال با کلِک نمودن به لینک پایین بهصدا و تصویر این و دییویِ نجواجان خواهر دردمندتان که شعر و آهنگ شاعر مردمی برادرمحترم مسعودجان سجاد را که واقعاً از دل هر هموطن سرودهاست تماشا نمایید.
https://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=RaaXMDJSgsY
از یکی دوهفته بدینطرف میشود که مقامات قضایی کشور هالند یک لست پنجهزار نفری از قربانیان کشتارهای بیرحمانۀگروهای نابکار و فرزندان ناخلف و جنایتپیشۀ خلق و پرچم را اولاً به دسترس مقامات دولت نادولت افغانستان قرار داده ولی هوشیارانه در عین زمان از طریق نشرات آزاد و انترنیتی در اختیار همگانی قرار داد که ازین اقدام نیک و محافظهکارانۀ دولت هالند قدر نموده چه در غیر آن امکان بزیر زدن این راپور از طرف مقامات دولتی و بخصوص شرکای جرم که پستهای حساس دولتی را در اختیار دارند از بین میرفت. گرچه باید متذکر شد که نام و اسمای یک تعداد زیادی این قربانیان بیدفاعِ مادرِوطن از طرف جلادان این بخاک خفتگان (حفیظاله امین نا امین) در سال 1979 نشر شده بود که با زرنگی خاینانه میخواست بار مسئولیت را به استاد بیفرهنگاش لوده شرق «تره کی» بار نماید و هم ببرک کارمل بلکه در اساس کارغل و نجیب نا نجیب، هر یک رندانه خواستند گناه کشتارها را به گردن لاشههای متعفن پیشرفتگان خودها بیندازند که مردم هوشیار فریب این مداری بازیها را نخورده، در پهلوی مقاومت مسلحانۀ ملت، با آه و ناله نیمه شبهای مادران، پدران، همسران و فرزندان پدر و مادر ندیده به دیار عدم رهسپار شدند که این اول کار بود.
من از شهر گرسنگان می آیم. من مسافری از ملک مصیبت زده گانم، مرد سر گشته از بیابان ظلمت و تظلم که چون قهرمان افسانه های دیو و پری با گذشت از هفت کوه و هفت دشت، از شهر های آئینه و خار مغیلان و از بحرها و دریا ها جسم خسته ام را به دیاران شما رسانیدم. برایم لقمۀ نانی میاورید، تنم را با جامۀ نومپوشانید. اگر میل دارید بمن شادی ببخشید، پس خاطراتم را از من برباید. بلی خاطراتم را، این قطره های جگرم را برروی صفحۀ بریزئید و آنها را در لای کتابی مدفون نمائید و در گوشه ای مستور شان سازید. تادرونم از غوغا و هیاهوی آنان سکوتی بیابد و وجودم سکونی.
ای همشهری، ای هموطن، ای انسان!
آیا میتوانی خاطرۀ زنی را از من با خودت بگیری که با دنیای از آرمان و آرزو برای شب زفاف آراسته میگردد، ولی از جانب مردان نابکار ربوده شده وروز بعد داماد نامرادش جسد برهنه ای ویرا از بالای درختی میابد.
آیا میتوانی یاد زنانی را در خود مدفون سازی، که اطفال گرسنۀ شانرا به امید بدست آوردن مواد کوپونی در خانه رها نموده و خود راهی مغازۀ آرد و روغن میشوند، ولی توسط نامرد های زمان، جهت ارضای نفس پلید شان، در زیر خانه های تعمیر اسیر میگردند.
آیامیتوانی حالت زنانی را در خود متصور نمایی که بخاطر انتقامجویی عقده مندان، بگناۀ تعلقشان به قوم دیگری، در میان کانتینر فلزی محبوس میگردند و در زیر تابوتِ آهنی نفس مندان، گودی حفر میگردد. زورمندان دوران برای آنکه بر نمرود و آتش سوزی اش طعنه ای زده باشند، در زبانه های آتش قیر میریزند، تا خاکستر آنان را به غبار بر گردانند و دیگر اثری از آنها را نظاره ننمایند. آیا این خواهران، این مادران و این دختران من و تو کجایشان را اول در سوخت داده اند. شاید یکی کف های پای حنایی اشرا، دیگری پهلویش را، یکی به فرق بایست و یا به کف دست و یا چگونه و چطور نفس شانرا به حق سپردند؟
|
|
سید رحمن غوربندی 20/10/2013
محترم حصین صاحب عرض سلام وادب!
من برخلاف شما نوشته های شما را چند بار خواندم زیرا در مورد توانایی قلمی تان چیزهای شنیده بودم. من میخواستم شما را از این خواب غفلت بیدار کنمومتوجه بسازم.
گاندی راست گفته است:
(کسی که خواب باشـد میتـوانــی بیدارش کنی ولـی کسی که نخـواهــد بـیـدار شـود بـیـدار کردنـش مشکل است.)
فهمیده میشود که شما نمی خواهید بیدار شوید. راستی هم من نا آشنا استم برای اینکه نه نویسنده هستم، ونه هم فن نویسندگی را بلد، ادعاییهم در این مورد ندارم.وقتی من به گرافیک شهداء نظر انداختم در همین لیست کوچک فعلی که شمه ای از جنایات حزب جنایت گستر خلق و پرچم است، در کمتر از دوسال اضافه از هزار معلم و متعلم بدون محکمهو بارپرس، بی گناه و معصوم قتل عامشده در کشوری که قلت معلم بود کشته شدن این تعداد معلم فاجعهٔ قرن است پس من و امثال من از کجا سواد میداشتیم.
تعداد شهدا در کمتر از دو سال:
استاد...................................35
محصل................................399
معلم .................................260
متعلم..................................252
بنده چند صباحی پوهنتون رفته ام ولی به آن افتخار نمی کنم روزی پوهاند سید سعدالدین هاشمی در صنف ما گفت غیر سیدرحمن هرکسی مجموع الجزایر را درست نوشته کند از طرف من کامیاب است.این بود وضع پوهنتون در زمان حکومت جناب شما.من کوتاه، سریع و روشن پیام خود را انتقال میدهم با جملات بازی نمی کنم نتیجه اش هم همین است که شما خواسته یا نا خواسته جواب نوشتید. ولی وقتی توانایی قلم شما را می بینم بار بارافسوس می کنم که چطور این انرژی بیکران در راه گُمراه کردن بکار میرود. آنهاییکه دیروز برجسم زخمی و نیم جان مردم قههقههمی خندیدند امروز از برکت قلم تان بهقربانیانآنها می خندندکه مثال زندۀآن نوشته ایاز آقای بصیر دهزاد میباشد.
مقالات دیگر...
- دوبیتی های سرگردان
- چرا اندیشه های حزب دموکراتیک خلق؛ نیازمند نقد است؟(بخش 3)
- چگونه ميتوان کشورومردم کشوررا از فلاکت وسيه روزي نجات داد؟
- زمین سنتگرای ذهن ما و مارکس باوری روسی
- انسان و تاریخ جهل !
- عید قربان
- دسولی اختر
- رنج مردمان
- ابراهیم ورسجی و تعمیم تئوری ابن خلدون بر حاکمان و انتخابات...
- نوبل و شیخ حسن روحانی !