محمد عالم افتخار
در لحظاتی که این سطور را می نویسم؛ سپیدهء 21 سپتامبر؛ سر زده؛ اوضاع زمین و کیهان حتی بیش از حد معمول عادی و نورمال است. یعنی اینکه دنیا به پایان نرسیده و طبق شایعات عظیم عالمگیر قیامتی رخ نداده است. لذا کمینه به تلاش ها و تفکرات خویش حسب روال عادی و معمول ادامه میدهم و از جمله بحث: برای آنکه تاریخ؛ لاشهِ "سگی مرده" نشود؟" را میخواهم به جایی برسانم. امروز ضمناً روی این پرسش ها دور خواهم زد که:
ـ آیا ما "افغانها" میدانیم و میتوانیم بدانیم که "تاریخ" چیست؟
ـ چرا"انسان حتا در متمدن ترین جوامع می تواند هر زمان به دره بربریت و توحش برگردد!؟"
و اما؛ مخاطب عزیز و محترم من!
بیا ؛ تا قدر همدیگر بدانیم +++ که تا ناگه ز همدیگر نمانیم
نسبت مرگ نابه هنگام مبارز مرد نستوه و فرزانه زنده یاد جلیل پرشور با ابراز اندوه ژرف؛ به همه عزیزان تسلیت میگویم!
و اما بعد :
نخستین کلام اینکه: به دوران ششم زنده گانی روی سیارهء مروارید گونهء زمین و تحت پرتوی خورشید حیات بخش؛ خوش آمدید!
دوران نوین؛ چه بر حسب تجدید تقویم مردمان شگفتی انگیز سرخپوستِ دو هزار سال پیشِ "مایا" و چه بر مبنای سایر باور ها و انگاره ها؛ مبارکترین و روشنترین و مهربانترین دوران خواهد بود و بایستی؛ بشریت تمامی مساعی؛ از خود گذری ها و قربانی ها را متقبل شود؛ تا حقیقتاً دوران ششم؛ دورانی اینچنینی؛ در کاملترین، آرمانی ترین و زیباترین ستیژ ها و افق ها بگردد.
من بر آنم که نبایستی بر همه آنانی که به غلو و سفسطه و دروغ متوسل شدند و حسابی "وحشت پایان دنیا" آفریدند و این وحشت را؛ به اندازه کافی هم؛ جهانی ساختند؛ خشم و خرده گرفت. «آنچه در دیگ بود؛ در کفگیر برآمد!»؛ یعنی آنچه ظرفیت های روانی ـ فرهنگی ـ اخلاقی دوران سپری شده؛ در خود داشت؛ به ناگزیر بیرون زد. ما بدینگونه؛ به دو واقعیت بزرگ؛ بالفعل و با تمامی ابعاد روبرو گشتیم:
ـ روح آسیب دیدهِ «تاریخ»!
ـ گوهر آسیب دیدهِ «آدمی»!
دو واقعیت بزرگ؛ که فقط دو نام و دو نماد و دو ارائهِ متفاوت اند و بالذات واقعیتی یگانه میباشند:
نویسنده :
سید موسی عثمان هستی
جمعه ۱۳٩۱/۱٠/۱
حرفهای قناری هنوزدرقفس نقداست
حرف من نیست سرحرف دیروز
واژۀ عفت قلم گشته مود روز
خودشان از پاچه کشیدند به قلم
بر من گویند که دهن خود بدوز
واژه گر بد بود و شرم در لغت
اسماعیل چرا کرده تخلص گوز ؟
شاعربی وزن وبی ترازو
این بارنه وکیل خانم ثریاجان بها، بلکه دوست مشترک ما تیلفون زده نقد آقای عزیزالله ایما وداکتر عنایت الله شهرانی را عالی ترین وبیطرفانه خواند وهم محترمانه از آقای روشن نام برد و از نقد استاد و دانشمند مسؤول سایت وزین آزادی یاد کرد و او را متهم به طرفداری از رهبران حزب دموکراتیک خلق وچشم پوشی ازواقعیت های کتاب رها درباد و جنایت و فحشاگری حزب دموکراتیک خلق نمود و گفت به جز از نکات منفی، درنقد استاد روشن نکات مثبت کتاب تحت برسی قرارنگرفته بود و هم گلایه از من کرد که پاپی گک ها بخاطر نقد تند شما، خانم ثریا بها را درسایت های خود توهین می کنند، این دوراز جوان مردی وعفت قلم است. یک زنی که در حزب خودشان خدمت کرد و با یکی از خانواده های حزب بدنام پرچم ازدواج نمود و قربانی خر و خرگری دار و دستۀ پرچم، خوداش و خانوادۀ خانم ثریا بها گردید، شکنجه و اذیت های رهبران حزب دموکراتیک خلق به یک زن مبارز که در یک خانوادۀ مبارز به دنیا آمده و با رنج بزرگ گردیده، به عوضیکه بگوید همان طوریکه متروخین وآقای سیماب چلوصاف روس و پرچم را بخاطر افشاگری روس و حزب دموکراتیک خلق، خصوصاً شاخۀ بد نام پرچم به میدیای جهان داد و باید اعتراف کرد که افشاگری ثریا بها، خصوصاً در قسمت فحشای سازمان زنان، سازمان لوطی که در رأس اش نجیب الله وامتیاز حسن قرارداشت و بخاطر سرخم ساختن اعضای نوجوان حزب دموکراتیک خلق، سازمان لوطی را مثل سازمان زنان ساختند، نه تنها از رذالت سازمان زنان وسازمان لوطی (سازمان بچه بازی) حزب دموکراتیک خلق ثریا بها نه تنها که سازمان زنان وسازمان لوطی حزب دموکراتیک خلق را افشا کرد، بلکه از فاحشه گری های جنسی و سیاسی ببرک کارمل و جنایت خاد، ترورشخصیت های بزرگ، خانم ثریا بها پرده برداشته، عوض اینکه خانم ثریا بها قدرشود بی رحمانه توهین وتحقیر می شود. قضاوت یکطرفه درنقد، جنایت قلمی است. تو بارها گفتی با درنظرداشت وجدان کتاب رها درباد را من نقد می کنم. کدام وجدان؟
(ستاک) باغ ادب گـل بـریـز در یـخـنـم
غــلام شعـر و ادب گســتر زمانه منم
درخت عـلم و ادب آبگـیر چشمه ی توست
بدین درخـت سترگ ازکجا رسد رسنم
خـدای شعر و ادب دیدمت به ملک سخـن
عــقـیق شـعــر بسفـــتی ز قـــلـزم یمنم
چمن چمن ببری گــل همــی به گـلبن شعر
دهـــی به قــامت اشـــعار جامه از پرنم
نهــال سر به فـلک دیدمت به گلشن و باغ
بری ز میوه ی هر شاخ خرمن کشنم
به گفــت تــست برد نغمه بر فراز چـمن
به شــورو ناله ی بلبل به گلشنی که منم
غـــزلی تازه ندارم که ترا شاد کنم
بهـــتر انست که با مرثیه ای یاد کنم
من که فـــرزند غم ام با چه میسر گردد
که ترا از لجـــن وســــوسه آزاد کنم
آفتاب و ره مشرق چه تاریک و چه سرد!
ناگذیرم که دلم شـــاد به مـــــُرداد کنم
مصلحت نیست درین خطه بعد از یک توفان
قصر یا خانه ای از خشت و گل اباد کنم
***
Attitudes and Search for Coexistence
|
Reminder: This article was delivered in a conference under the title of “ Why Hazaras, leaving their ancestors land, Afghanistan?” It was convened on Sunday 15. April 2001, in Melbourne, Australia. Mr. Qayum Bashir made a detail report about. We can read in one part as, “ This gathering had been done by 'Association of Hazaras in Australia'. In it a groups of political- cultural experts, students and scholars, were participated. “ Hajji Jawad Mohammadi, the president of this association, during warm welcoming of participants, put emphasize on a lot of current existing problems and challenges of Afghanistan. He during his speech asked from audiences to talk about specific needs and analyze them deeply for reaching to aims. At the end he participated in a session of questions and answers. In the mentioned report, Bashir expressed his hope that such a conference would be convened more and more in Australia and world too. He thanked Mr. S. R. Tarzi, for sending an article on these topic from Germany. |
“Afghanistan, a big and beautiful treasure of ethnics”
Morgensterne, the famous linguist on Afghanistan.
مقالات دیگر...
- نگاهی به نقش موسسات خارجی در افغانستان (NGOs)
- زنان سرشناس افغانستان
- اخبار ضد و نقیض از جریانات سیاسی افغانستان
- برای اینکه تاریخ؛ لاشهِ «سگ مرده» نشود!؟
- افغانستان ـ موزیم آدم های اولیه وحشی
- متروخین جاسوس کا جی بی، افشاگر راز های پنهان
- فلسطین! ــ واردات ما
- برای اینکه تاریخ؛ لاشهِ «سگ مرده» نشود!؟
- "فتنه ها"یی که پیامبر اسلام را به فغان آورده بود؛ چه ها بودند و به چه ها منجر شدند؟
- افغانستان ـ موزیم آدم های اولیه وحشی
